«تجربهگرایان» درصدد است تا اندیشمندان تجربهگرا را بشناساند و نیز به روشنی بیان کند که چرا این فیلسوفان برجسته و ممتاز در تاریخ اندیشه لحاظ میشوند.
بر این اساس، این کتاب دو هدف تاریخی و فلسفی دارد: هدف تاریخیاش این است که دیدگاههای تجربهگرایان قرن هفدهم و هجدهم را به نحوی معرفی کند که متوجه زمینه فکری و اجتماعی آنها باشد؛ هدف فلسفیاش نیز این است که دیدگاههای فلسفی آنها و استدلال حامیانش را بیان کند. در وهله نخست، این کتاب برای کسانی نوشته شده است که با تجربهگرایی مدرن نخستین آشنایی اندکی دارند یا اصلا آشنا نیستند.
تمرکز کتاب بر دو درونمایه است که در اندیشه همه تجربهگرایان کلاسیک وجود دارد؛ تمرکز بر جهانبینی هستیشناختی این متفکران (چه نوع چیزهایی وجود دارد؟ این موجودات چگونه رفتار میکنند؟) و چرایی آنها در باب معرفت روش(چه چیز معرفت به موجودات را شکل میدهد و ما چگونه آن را به دست میآوریم؟)
تجربهگرایی چیست؟
تجربهگرایی دیدگاهی است که بر اساس آن، تجربه حسی منبع ایدههای (یا مفاهیم) انسانی یا و معرفت بشری است. واژه «تجربه گرایی» به یک موضع فلسفی دقیق اشاره نمیکند؛ بلکه بر یک نوع موضوع دلالت میکند که کاربستهای متفاوت زیادی دارد؛ مثلا کسی میتواند با این اعتقاد که همه ایدهها از تجربه ناشی میشوند و از این رو هیچ فطرهای وجود ندارند، در مورد ایدهها تجربهگرا باشد.
در این کاربست اخیر، تجربهگرایی در مقیاس بزرگ، نظریهای روانشناختی است در باب اینکه چگونه ذهن ایدهها را به دست میآورد و چگونه معرفت کسب میکند.
این کتاب درباره تجربهگرایی نیست و چنان که از عنوانش پیداست،. در سراسر تاریخ فلسفه، تجربهگرایانی بودهاند که بر شکلهایی از تجربهگرایی صحه گذاشتهاند. بر این اساس برخی تعبیرات، ارسطو در انتقادهایش به افلاطون همچون تجربهگرایان نمایان میشود.
در اوایل قرن هجدهم، بسیاری از بنیانگذاران فلسفه تحلیلی (مثلا ای.جی.ایر) خودشان را تجربهگرا میدانستند. با این حال، واژه «تجربهگرا» بیش از هرکسی با گروهی از متفکران سدههای هفدهم و هجدهم گره خورده است. اصطلاح «تجربهگرایی کلاسیک» به آثار این فیلسوفان اشاره میکند و این کتاب نیز درباره چنین تجربهگرایان کلاسیک است: فرانسیس بیکن (1561 – 1626)، توماس هابز (1588 – 1679)، پیر گاسندی (1529 – 1679)، رابرت بویل (1627 – 1691)، جان لاک (1632 – 1704)، اسحاق نیوتن (1642 – 1727)، جرج بارکلی (1685 – 1753) و دیوید هیوم (1711 – 1776).
جهانشناسی ارسطویی و انقلاب علمی
درست همانطور که مرجعیت کلیسا، به شکلی سنتی، مسائل دینی را پاسخ میداد، پاسخهای متعارفی برای مسائل در فلسفه، به خصوص آنچه فلسفه طبیعی تلقی میشد، وجود داشت. فلسفه طبیعی ارتباط بسیار نزدیکی دارد با آنچه امروزه «علوم طبیعی» خوانده میشود؛ اما در قرن هفدهم، فلسفه طبیعی شامل موضوعات فلسفی نیز میشد.
فلسفه طبیعی حوزهای از پژوهش بود که با تمام وجوه طبیعت سر و کار داشت؛ از جمله رابطه خدا با جهان طبیعی، و اینکه چگونه میتوان به معرفت درباره جهان دست یافت.
در قرن سیزدهم، توماس آکویناس (1225 – 1274) ترکیب قدرتمندی از مسیحیت و فلسفه ارسطو را ساخت؛ به طوری که گفته میشود او ارسطو را مسیحی کرد.
نظریه ماده و صورت ارسطویی
الگوی سنتی فلسفه طبیعی پیش از دوره جدید، مبتنی بر نظریه ماده و صورت بود. بر اساس این دیدگاه، طبیعت در پایهایترین سطح، متشکل از اشیای منفردی (ذواتی) است که هریک ترکیبی از ماده و صورتاند. نسخههای بسیار متفاوتی از این چهارچوب صورت و ماده ارسطویی وجود دارد. ماده مایهای بنیادی است که همه چیز از آن ساخته میشود.
ماده صرف به نفسه هیچ خاصیت ویژهای ندارد؛ بلکه صرفا قوهای برای تبدیل شدن به این یا آن ذات خاص است.
کتاب «تجربهگرایان» نوشته لورنس کارلین ترجمه رحمان شریفزاده در 258 صفحه به بهای 30 هزار تومان از سوی نشر علمی و فرهنگی منتشر شده است.
نظر شما