«در چنگال کابوس» شاید نخستین و یا از نخستین کتابهایی است که درباره کرونا و چالش بین انسان و اجتماع و کرونا نوشته شده است.
آقای نجم الدین این کتاب چه جذابیتی برای شما داشت که دست به ترجمه آن زدید؟
من همیشه با ادبیات عرب ارتباط داشتهام و اگر به آثار جدید آن دسترسی داشته باشم آنها را میخوانم. البته دسترسی به آثار عرب کمی سخت است. جامعه ما با ادبیات غرب، اروپای لاتین و آمریکای جنوبی به خوبی آشنا هستند، میشناسند و محافل ادبی آنها را دنبال میکنند اما از همسایههای خودمان که جهان عرب است غافل هستند و آشنایی زیادی با آنها نداریم. خود من پیش از این اثر چند کتاب از غسال کفانی ترجمه کرده بودم. با این نویسنده، یعنی آقای جان دوست یک آشنایی قبلی داشتم و آثار پیشین او را خوانده بودم. این کتاب را به این دلیل انتخاب کردم که یک روزنوشتنویسی درباره روزهای کرونایی است. به خاطر همین مناسبت و به خاطر تناسبش با وضعیت مشترک جوامع مختلف، به نظرم جذاب به نظر میرسید و مورد اقبال خواننده قرار میگرفت.
شاید بشود گفت این کتاب نخستین کتابی است که درباره کرونا نوشته شده است. آیا همینطور است؟
شاید به شکل ادبیات اولین باشد، ولی ممکن است به شکلهای مختلف نوشته شده باشند. خود من اطلاع خاصی ندارم و به اثر خاصی برنخوردم، اما اگر نخستین نباشد قطعاً جزو اولین کتابهایی است که درباره کرونا نوشته شده است.
ویژگیهای زبانی و فرمی چیست و کتاب چه جذابیتی برای خواننده دارد و آیا برای مخاطب ایرانی مناسب است؟
بله. اتفاقاً در مکاتبهای که با نویسنده داشتم او از من پرسید تصور میکنی برای خواننده ایرانی چطور باشد؟ نویسنده این کتاب یک نویسنده کردتبار اهل سوریه و شهر کوبانی است. او ۲۰ سالی است که به آلمان مهاجرت کرده و آنجا زندگی میکند. درواقع یک نویسنده در مهاجرت است. میتوان این کتاب و قلم او را جزو ادبیات در مهاجرت دستهبندی کرد. یکی از جذابیتهای کتاب به خاطر هویت نویسنده این است که ما را با فرهنگ جهان عرب آشنا میکند. چون او هروقت به خاطراتش رجوع میکند، به سراغ چمدان خاطراتش از کودکی و جوانی و جامعه خودش میرود و آن را بیان میکند. ما از این طریق با او آشنا میشویم و به کنه خاطرات و پیشینه او میرویم. مثلاً در لابهلای روایت خودش از روزهای کرونایی، به فراخور موقعیتهای مختلف، اطلاعاتی از جامعه کرد کوبانی به ما میدهد که برای مخاطب جذاب است. مثلاً وقتی هلیکوپتری برای امدادرسانی در روزهای کرونایی به منطقه آنها میآید، او وحشتزده شده و یاد جنگ ۱۰ ساله سوریه میافتد و باز هم اینجا چمدان خاطراتش را باز و از درد مردم سوریه صحبت میکند. بهخصوص اینکه نویسنده، منتقد دولت سوریه است و وقتی با کسانی که در سوریه هستند همدردی میکند، نگاه انتقادی هم دارد. مجموع این مسائل سبب میشود یک نوع همذاتپنداری بین مخاطب و نویسنده شکل بگیرد. وجه دیگر کتاب هم همین زندگی روزمره در آلمان است. آنجا نیز در سایه مسائل کرونا ما را با وجوهی از جامعه آنها آشنا میکند که برای ما به نوعی بکر و تازه است. مثلاً روایت میکند در ۳۰ روز اول کرونا صفهایی در آلمان تشکیل و شلوغیهایی ایجاد میشود و رفتارهایی را روایت میکند که برای خودش هم عجیب و غریب است. اینجاست که شما میگویید از جامعه منضبط آلمانی توقع نمیرفت مثل بسیاری از کشورهای دنیا، مردم نیازمند کالاهای اساسی شوند و اینجا هم احتکار و حمله و غیره به وجود بیاید. اتفاقاتی که نویسنده اسم آن را رفتار رمهوار و گلهای میگذارد.
پس با این تفاسیر موضوع کتاب لزوماً درباره کرونا نیست و مخاطب را حداقل با سه موضوع آشنا میکند. موضوع نخست خود روزهای کرونایی و روایت او از کروناست، موضوع دوم وضعیت آلمان در روزهای کرونایی و سوم هم مسائل مربوط به سوریه است.
بله. دقیقاً همینطور است. بیشترین ویژگی که در این کتاب میبینید بازنمایی زندگی عامه مردم است و به همین دلیل میتوان گفت این کتاب بیشتر مخاطب عام دارد، نه مخاطب خاص دانشگاهی و نخبگانی. نویسنده وجوهی از زندگی مردم را در سایه کرونا روایت میکند که ممکن است چشم ما به روی آن بسته باشد، مثل وضعیت مردم و کشور آلمان در روزهای کرونایی. همچنین گاهی با دیدن یک پرنده یاد برههای از زندگی خودش میافتد و به سوریه نقب میزند که باز هم برای ما حائز اهمیت است. مثلاً علاقهاش به نقاشی در دوره کرونا او را یاد دورهای میاندازد که پدرش به عنوان یک روحانی صوفی و درویش با او بر سر کشیدن نقاشی یک انسان کلنجار میرفته و به او میگفته کشیدن بدن انسان یا موجود زنده حرام است و از همین رهگذر درباره ویژگیهای فرهنگی سوریه صحبت میکند. پس علاوه بر مسائل کرونا ما با وجوهی آشنا میشویم که به لحاظ مردمشناسی و جامعهشناسی جالب توجه است.
روحیات و اخلاقیات نویسنده به عنوان یک سوری چقدر به ما نزدیک است و این کتاب چقدر حاوی نقاط مشترک بین فرهنگ ما و مردم سوریه است؟
نام این نویسنده آقای جان دوست است که ما از روی نام او میتوانیم به نزدیکی خودمان با او پی ببریم. جان به همین معنی جان است و دوست هم با همین معنی دوست. نویسنده حتی به زبان فارسی هم آشناست. او در کتاب از فرهنگ کرد بسیار حرف میزند که برای ما جذاب است. همچنین در کتاب به مراسم و آیینهای نوروزی اشاره میکند و میگوید آنها در دهه ۸۰ میلادی جشنهای نوروزی را به صورت مخفیانه برگزار میکردند. چرا؟ چون دولت سوریه با اقلیت کُرد سر سازگاری ندارد و ممنوعیتهایی برای آیینهایی نوروزی گذاشته است. ولی با این همه جان و درونمایه کلی کتاب این نیست که بگویم لزوماً درباره اشتراکات فرهنگی ماست. این جنبه برای مخاطب ایرانی جذابیت دارد اما آنقدر زیاد نیست. ولی یک نوع از روانکاوی و روایت در کتاب وجود دارد که میتواند برای همه مردم، حتی در کشورهای دیگر، جذابیت داشته باشد.
نویسنده داستاننویس است. شگردهای نویسندگی و داستاننویسی چقدر در این کتاب به کمک او آمده است؟
میتوانم بگویم کمکی نکرده است. ما در این کتاب ۳۰ روز و ۳۰ روایت از نویسنده داریم. نویسنده پس از ۳۰ روز و در آخرین روز میگوید من یادداشتنویس نیستم و داستاننویسم و نمیتوانم خودم را هر روز مکلف کنم چیزی بنویسم و مشاهداتم را بیان کنم. جالب اینکه در این کتاب هر جا به رمان نزدیک بوده است و ما وجوه رمانی را بیشتر میبینیم، او موفقتر بوده است. جاهایی هم که به موضوعات اجتماعی و سیاسی بند کرده است موفقیت کمتری دارد. البته نویسنده حق دارد در نوشته خودش مسائل مختلف را نقد کند. مثلاً یک جایی از امپراتوری رسانهای حرف میزند و نوع مواجهه رسانهها با کرونا را نقد کرده و به نتایجی هم رسیده است. او به این موضوع اشاره کرده که چرا رسانهها به جای اینهمه توجه به کرونا به بیماریهایی مثل مالاریا و یا گرسنگی که کشتههای بیشتری هم دارد توجه نمیکنند؟ میبینید اینجا بیشتر به استدلال نزدیک شده تا روایت و حس خودش و به موضعگیری رسیده است. شاید من هم در بعضی فرازها احساس کردم به یک نوع ستوننویسی روزنامهنگارانه نزدیک شده است و همین مسئله موجب شده کتاب را زودتر جمع و جذابیت آن را حفظ کند. اوج جذابیت کتاب همان سبک رمانی است که تخصص نویسنده است. ولی جایی که به موضعگیری اجتماعی و سیاسی نزدیک شده شبیه به روزنامهنگاران میشود.
وقتی نویسنده در یک رمان احساسش را میگوید من با او همذاتپنداری میکنم، اما اگر موضعگیری سیاسی و اجتماعی کند، من حتی اگر با نویسنده موافق باشم، دوست ندارم نویسنده به من خوراک آماده بدهد. من به عنوان یک فرد از جامعه باید به چنین درک و تحلیلی برسم، نویسنده نباید خوراک آماده در دهان من بگذارد. در این کتاب این دو موضوع گاهی با هم مخلوط شدهاند.
احساس میشود نویسندگان خارجی به مسائل روز زودتر واکنش نشان میدهند. چرا در ایران این اتفاق کمتر میافتد؟
من در این زمینه اطلاعات و تخصص ندارم و نمیتوانم اظهارنظر داشته باشم. اما میتوانم بگویم ما در جنگ به مسائل روز توجه و واکنش داشتیم. ولی در شرایط کلی نمیتوانم با شما موافق باشم که حتماً نویسندگان ما به مسائل روز واکنش زنده ندارند. ما غیر از جنگ هم در ادبیات داستانیمان به مسائل سیاسی مثل دوره انقلاب توجه و واکنش داشتهایم. اما در این زمینه باید تحقیق و پژوهش جدیتری شود که من فعلاً نمیتوانم اظهار نظری داشته باشم.
نظر شما