چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
فریادهایی بی‌صدا برای شکستن یک تابو

«ارزش یک دختر»، روایت تلخ و تکان‌دهنده در عین‌حال هشداردهنده راشل دن هولیندر؛ ژیمناست آمریکایی است، درباره تجاوز، سکوت و جنگ و گریزی درونی و مداوم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «ارزش یک دختر» اثر راشل دن هولیندر، روایتی تلخ و تکان‌دهنده در عین‌حال هشداردهنده است درباره تجاوز، سکوت و جنگ و گریزی درونی و مداوم. راشل دن هولیندر؛ ژیمناست المپیکی و ورزشکاری موفق بود که خود قربانی تجاوزی ناخواسته شد. او سال‌ها رازی را در دل پنهان کرد که به‌خاطر تابوی رسوایی، از بیان آن ترس داشت. اما او در سی‌ودو سالگی دیگر یک نوجوان ضعیف ژیمناستیک‌کار نبود، بلکه وکیلی شجاع و مادر سه فرزند بود که پذیرفت رازش و نامش فاش شود. او 6 ماه در دادگاه به تنهایی روبه‌روی لری نصار؛ پزشک تیم المپیک زنان ژیمناستیک آمریکا ایستاد.
 
در بخشی از مقدمه کتاب به قلم بهناز همتی می‌خوانیم: «راشل دن هولیندر، اصلا پیش‌بینی نمی‌کرد، حرف‌هایی که تحویل روزنامه ایندیانا داده است با گذشت زمان به بزرگترین رسوایی سوءاستفاده جنسی در ایالات متحده تبدیل می‌شود، اتفاقی که تا سال‌ها احتمالا تأثیر آن دیده می‌شود. راشل خطاب به روزنامه‌نگار گفت: «تجربه من شاید خیلی به تحقیقات شما ربطی نداشته باشد. مربی به من تعرض نکرده بود، بلکه پزشک تیم، دکتر لری نصار دست به چنین کاری زده بود. من پانزده ساله بودم و این ‌کار به اسم درمان لگن انجام شد.» لری نصار در طول سال‌ها فعالیت خود به‌عنوان پزشک تیم المپیک زنان ژیمناستیک آمریکا، به بهانه‌های واهی، دختران ورزشکار را مورد آزار و اذیت قرار داده بود.
 
در جلسه دادگاه که یک هفته کاری طول کشید، دخترانی علیه نصار شهادت دادند که می‌دانستند تبعات این شهادت را باید تا آخر عمر، همراه خوشان داشته باشند. برخی از مدال‌آوران زن ورزش ژیمناستیک آمریکا که قربانی سوءرفتار جنسی این پزشک بوده‌اند، در جلسات دادگاه حضور یافته و علیه او شهادت داده‌اند. قاضی در دادگاه خطاب به راشل دن هولیندر، گفت: تو ارتشی از بازمانده‌ها را ساخته‌ای و خودت ژنرال پنج ستاره آن هستی. تو باعث شدی همه این اتفاق‌ها بیفتد و این صداها اهمیت پیدا کند. تو بزرگترین آدمی هستی که من تاکنون در دادگاه دیده‌ام.»


وقتی هفت سالم بود،‌ آن اتفاق افتاد
راشل در بخشی از کتابش، درباره کشمکش‌های درونی خود سال‌ها پس از آن تجربه تلخ و دردناک، نوشته است: «تحصیلات خود را در رشته پژوهش و نگارش حقوق، قانون مسئولیت مدنی، قانون قرارداد و قانون جنایی ادامه دادم، هربار که به یک پرونده یا جرم مربوط به جنسیت برخورد می‌کردم، با حالاتی عصبی مبارزه می‌کردم. پیچیدن خودم در پتو به یک عمل مفید تبدیل شده بود. با خودم فکر کردم: اگر نتوانم مشکلم را پنهان کنم و کسی پی ببرد، باید چکار کنم؟
 
با باورهایم در کشمکش بودم. تقریبا در بهار سال 2007 زمان تحصیل در دانشکده حقوق، پرسش‌های من به اوج خود رسیدند. روی کاناپه نشسته بودم و نور خورشید از پنجره برگ اتاق نشیمن به داخل می‌تابید. آیا برای خدا مهم است؟ اگر اینطور است، چرا کاری نمی‌کند؟ چرا در تمام صفحات کتاب مقدس در این مورد چیزی نگفته است؟ وقتی هفت سالم بود،‌ آن اتفاق افتاد. اگر آزار و اذیت و بی‌عدالتی، اینقدر کریه و ناپسند است، چرا کلیسا به آن جوان اجازه چنین اشتباهی را داد؟ یا من اشتباه می‌کردم؟ شاید نیازی به بهبود نداشتم و باید به زندگی‌ام سروسامان می‌‌دادم... آن روز صبح در اتاق نشیمن، از شدت اشک و خشم بهم ریختم. می‌دانستم مردم سوء‌استفاده و آسیب را کم‌اهمیت تلقی می‌کنند، بنابراین نیازی به شعارهای توخالی آن‌ها نداشتم. چشمانم را بستم. از جنگی که مدام در درونم در جریان بود،‌ خسته شده بودم. می‌خواستم همه‌چیز تمام شود. جواب می‌خواستم، اما ظاهرا هیچ‌وقت به آن نمی‌رسیدم.»


یک بازمانده دیگر!
«خبر مثل بمب منفجر شد. تا آن شب، این یک گزارش خبری در وب‌سایت بنگاه خبرپراکنی کانادا بود و دیگر رسانه‌های بین‌المللی نیز شروع به جمع‌‌آوری اخبار کردند. برخی از بیماران سابقش وقتی متوجه شدند که لری درمان داخلی را رد کرده است، متوجه شدند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند. در عرض همان روز، سی و شش نفر تماس گرفته بود که برای گزارش باید به کجا مراجعه کنند. دو نفر از آن‌ها نزد من آمدند. اواخر صبح روز پانزدهم سپتامبر، یک تلفن از میشیگان داشتم. تیم ایندیاستار خبر دادند که یک بازمانده دیگر قرار است تماس بگیرد. درحالی‌که روی تخت پسرم نشسته و او را در آغوش گرفته بودم، برای اولین‌بار با یکی دیگر بازماندگان نصار صحبت کردم. او گفت: «اصلا برایم باورکردنی نیست. وقتی مقاله شما را دیدم، گفتم اینکه طبیعی است؛ او همیشه این کار را می‌کند، اما وقتی لری گفت که درمان داخلی انجام نمی‌دهد، تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار است.»

نفس راحتی کشیدم. حق داشتم جزئیات را فاش کنم. از مارک خواسته بودم که به‌طور عمومی به آن جزئیات خاص پاسخ دهد. باید این کار را می‌کرد تا بقیه بازماندگان بتوانند تناقضات را ببینند و مارک این کار را کرد. بازمانده مظلوم کمی خندید، گویی نمی‌دانست چه کار کند. می‌دانستم چه احساسی دارد. گفت: «تنها دلیل دروغ گفتن او این است که تو حقیقت را می‌گویی. می‌خواهم کمک کنم. به من بگو باید چه کار کنم؟» بعد از اینکه تلفن را قطع کردم، روی تخت نشستم و به حرف‌هایمان فکر کردم. این زن در سیزده‌سالگی لری را دیده بود، اما حالا پی به واقعیت رفتارهای لری برده و آماده افشاگری بود. از قدرت او متحیر شدم. بعد از آن شب، تلفن دیگری از سیاتل داشتم. یک بازمانده دیگر!»


نخستین چاپ کتاب «ارزش یک دختر» در 320 صفحه با شمارگان یک‌هزار نسخه به بهای 74 هزار تومان از سوی انتشارات السانا راهی بازار نشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها