در این میان، احمد آرام راه پرپیچوخمی را در نویسندگی شروع کرد؛ هرچند وی همراستای نویسندگی در هنرهایی چون نقاشی، گویندگی، کارگردانی تئاتر و نمایشنامهنویسی نام خود را تثبیت کرد؛ ولی عمده شهرت خود را مدیون نویسندگیاش است؛ چراکه با نوشتن از زیستبومش با عشق چهرهای جدید از خود به جامعه ادبی ارائه کرد و با نگاهی مدرن اقیلم و فرهنگ و اهالی جنوب را به تصویر کشید و میکشد. همین خصیصه به جذابیت آثارش افزوده و وی را به پرمخاطبترین نویسنده حال حاضر جنوب کشور تبدیل کرده است.
باید اقرار کرد که آرام از زمره افرادی است که ذاتا نویسنده و خیلی خوب بلد است که چگونه آدمها پیرامونی خود و قصههای تلخ و شیرینشان را با تخیل و پردازش رویاگونه به داستانهای جذاب و خلاقانه درآورد. تعلیق داستانهایش به گیرایی قصه میافزاید و خوب میداند که چگونه توجه مخاطب را به رازهای مگوی قصههایش جذب کند.
جادوی کلمات و سوژهپردازی خلاقانهاش امروز از وی نویسندهای پیشتاز در خلق آثار سوررئال ساخته است. آرام با اشراف بر فرهنگ و ادبیات جنوب و روانکاوی جامعه پیرامونی خود داستانهایی رمزآلود و پرنشانه را پیش روی مخاطب قرار میدهد. وی با تبحر و به پشتوانه تخیل، تصاویری از جغرافیای جنوب ترسیم میکند که برای خواننده در عین تازگی، بسیار آشنا و ملموس است!
بیشک احمد آرام در دو سه دهه اخیر با نگارش و انتشار آثاری خواندنی و متکی بر اقلیم و فرهنگ جنوب سهم بسزایی را در پویایی ادبیات و فرهنگ این خطه ایفا کرده است. حتی در داستانهایی که در مکانی غیر از بوشهر آفریده شدهاند، او سعی کرده به هر شکلی با یک اشاره به المان یا باوری، نام بوشهر را در ذهن مخاطب تداعی کند. این وفاداری آرام به جنوب نمایانگر دلبستگیاش به زادگاهش است.
«غریبه در بخار نمک» نخستین اثری است که آرام راهی بازار کتاب کرد و پس از آن آثار متعددی نظیر «مردهای که حالش خوب است»، «کسی ما را به شام دعوت نمیکند»، «سگی در خانه یک آنارشیست دست دوم»، «همین حالا داشتم چیزی میگفتم»، «حلزونهای پسر»، «بیدارنشدن در ساعت نمیدانم چند»، «باغ استخوانهای نمور» و... را به بازار کتاب عرضه کرد. وی بهتازگی مجموعهداستانی را به نام «به چشمهای هم خیره شده بودیم» به همت نشر نیماژ راهی بازار کتاب کرده است که شامگاه دوشنبه، ۱۸ اسفندماه همزمان با روز بزرگداشت بوشهر به همت «خانه کتاب» در آیینی با حضور برخی از دوستدارانش در بوشهر رونمایی شد.
احمد آرام در آغاز این آیین با اشاره به انتشار نخستین اثرش به درخواست منوچهر آتشی گفت: من از بچگی از طریق پدرم با دنیای داستان آشنا شدم. وی اشتراک کیهان بچهها برایم گرفته بود و همین مساله موجب ترغیب من به مطالعه و خواندن داستان و کتابهای غیردرسی شد. آنزمان بهشدت به خواندن و خریدن مجموعهداستان جیمزباند علاقه داشتم.
وی ادامه داد: هفدهساله بودم که به مجله فرودوسی رفتم و از آنها خواستم که داستانم را منتشر کنند؛ ولی آنها به من گفتند داستانت را بردار و ببر. اینجا داستان نویسندههایی چون احمد محمود و... منتشر میشود ولی من با شنیدن این جواب مایوس نشدم و گفتم من این داستان را در همین مجله خیلی زود چاپ میکنم و درست یک سال بعد این داستان در مجله فردوسی منتشر شد. بنابراین در نویسندگی باید پشتکار داشت.
نویسنده «مردهای که حالش خوب است» افزود: در مدرسه هم معلمانی چون زندهیاد حسن برازجانی، محمدرضا نعمتی و... داشتیم که تازههای نشر و داستانهای نویسندگان مطرح آن زمان مثل صادق چوبک و... را در اختیار ما میگذاشتند و من با تشویقهای آنها دائم داستان مینوشتم و با تحسین و تشویق آنها روبهرو میشدم. طبیعتا این تشویقها من را برای نویسندهشدن و باور آن دلگرم میکرد.
نویسنده «حلزونهای پسر» در ادامه به اثر تازه منتشرشدهاش (به چشمهای هم خیره شده بودیم) اشاره و تصریح کرد: این اثر بهدور از تکرار و توام با نگاهی تازه و نو نوشته شده است؛ چراکه تکرار موجب کسالت و خستگی خواننده میشود. در حقیقت مخاطب در این اثر به چشم راوی خیره و با او همراه میشود.
آرام در ادامه این آیین در خصوص دلیل انتخاب نام «به چشمهای هم خیره شده بودیم» برای مجموعه جدیدش به خبرنگار ایبنا در بوشهر گفت: اسم مجموعهداستان «به چشمهای هم خیره شده بودیم» برایl خیلی سوالبرانگیز شده؛ چراکه چنین داستانی در کتاب نیست؛ اما در واقع خود این اسم روی جلد کتاب تبدیل به داستان جداگانهای میشود، با این مضمون که بین چشمهای خواننده و راوی یک ارتباط دیداری بر قرار میشود. من اعتقاد دارم که مخاطب راوی را میخواند و راوی مخاطب را.
نویسنده «بیدارنشدن در ساعت نمیدانم چند» در ادامه در پاسخ به این پرسش مبنی بر اینکه یکی از مشخصههای شما در نویسندگی بومینویسی است منتها به طریق مدرن؛ یعنی شما زیستبوم را مدرنیزه میکنید و به مخاطب تحویل میدهید. خودتان با این نظر موافق هستید، توضیح داد: دقیقا درست است، آن چیزی که ما در روایتها، ضربالمثلها و باورهای بومی در دنیای واقعی میشنویم، وقتی وارد جهان داستان میشود باید شکل نوینی از آن به مخاطب داده شود؛ چراکه این شکل نوین و مدرن به ماندگاری داستان کمک میکند و اینکه ما سویههایی از باورهای بومی را کشف میکنیم. چنانچه به این مهم توجه نشود، باورهای مردمی نمیتواند کارکرد درستی داشته باشد و داستان را از درون به حرکت وادارد.
وی همچنین در خصوص اینکه در ادبیات داستانی بهعنوان نویسنده پیشتاز در داستانهای سوررئال شناخته میشود، گفت: البته منتقدان به این مساله اشاره کردهاند ولی خود من عاشق این سبک هستم؛ چراکه رویاها و کابوسهای ما بخشی از وجود ما هستند، زمانی که آنها را وارد یک اثر هنری یا نوشتاری میکنیم، بخش تاریکی از تخیل ما دیده میشود. در داستانهای «به چشمهای هم خیره شده بودیم» گاه سورئالیسم دیده میشود که در بافت داستان است. شما در این مجموعه به داستان «فانوس» نگاه کنید. توهم داستان با همین سبک ساخته میشود .
آرام در خصوص اینکه آیا در این مجموعهداستان هم اقیلم جنوب نمود پررنگی دارد، توضیح داد: ببینید در این اثر حتی در داستانهایی که ربطی به بوشهر نداشته است، باز فرهنگ بوشهر حضور دارد؛ برای مثال، در داستان «راگا» که لبریز از جادوست. این جادوی جغرافیای ماست که به ساختار داستان کمک کرده است. من به سهم خود کوشش میکنم که با هر داستان جغرافیای تازهای بسازم که پشت و پَسلهاش زبان و فرهنگ بوشهر است .
این داستاننویس در پاسخ به این پرسش مبنی بر اینکه در مجموعهداستان «به چشمهای هم خیره شده بودیم» ردی از کرونا وجود دارد، بیان کرد: خیر؛ این پنج داستان مربوط به سالهای پیش است که البته دغدغههای دیگری داشت. شاید بعدها دغدغه کرونا داستانهای دیگری را رقم بزند؛ ولی بههرصورت در این کتاب، ترس و اضطراب دست کمی از کرونا ندارد.
آرام در ادامه با تاکید بر اینکه همه شخصیتهای این مجموعه خسته هستند، افزود: در حقیقت تکرار خستهشان کرده و بیهودگی آنها را منزوی کرده است. هرکدام از شخصیتها در دل داغی دارند. البته اگر نداشتند نمیتوانستند وارد داستان بشوند!
نویسنده مجموعهداستان «سگی در خانه یک آنارشیست دست دوم» در خصوص اهمیت تعلیق در داستان گفت: تعلیق اگر تعمدا در داستان ساخته شود، پتانسیل خود را از دست میدهد و کارکردی نخواهد داشت. بدیهی است تعلیق از اول در پیرنگ پنهان است؛ یعنی طرح داستان بهخاطر همین تعلیق زاده میشود و در روند داستان، آن را مهندسی میکند. تعلیق یک جور زیباییشناسی است که در جانِ متن راه میرود .
آرام در پاسخ به این پرسش مبنی بر اینکه توهم چقدر در ایجاد تعلیق در داستان نقش دارد، گفت: هر توهمی با تعلیق همراه نیست و بستگی به جانمایه و ژانر داستان دارد، برای مثال، تعلیق را در رمان «قصر» کافکا مطالعه کنید، میبینید یک نامه فضای وهمانگیز ایجاد میکند و مخاطب دنبال این است که بالاخره چه خواهد شد؟ در این داستان تعلیق ریزریز وارد میشود. البته در داستان غیروهمی هم تعلیق هست؛ اما به شکلی دیگر!
وی در پاسخ به این پرسش که چرا برخی بر این باورند که شما نویسندهای سختنویس هستید، توضیح داد: خود من به این موضوع فکر نمیکنم؛ چون هر اتفاقی در داستان میافتد، زاده رفتار طبیعی نویسنده با طرح داستان است. اگر منظور پیچیدگی است، پیچیدگی باید در ذات نویسنده باشد. پیچیدگی تصنعی کار را را ضایع میکند. مساله اصلی این است که مخاطب باید کوشش کند تا آثاری را که در آن اندیشه هست، باور کند، طبیعتا برای رسیدن به اندیشه در داستان باید تلاش کرد.
آرام در پایان تاکید کرد: اگر ما صدای درونی و درد درونی نداشته باشیم، بیشک نمیتوانیم بنویسم. اهل درد بودن یعنی اهل نوشتن بودن.
در پایان این آیین از مجموعه داستان «به چشمهای هم خیره شده بودیم» که به همت نشر نیماژ چاپ شده است، رونمایی شد. این اثر پنج داستان کوتاه به نامهای «فانوس»، «شب بهیادماندنی»، «خردهروایتهای منطقه البروج»، «راگا» و «درههای ماهزده» را دربرمیگیرد.
یادآوری میشود، احمد آرام متولد سال ۱۳۳۰ در بوشهر، داستاننویس، نمایشنامهنویس، نقاش و کارگردان تئاتر است.
نظر شما