«ایرانشناسی ایرانی و ایرانشناسی در ایران» بررسی شد؛
ایرانشناسی ایرانی تاریخ ایران را شرحه شرحه نمیکند
علی شهیدی گفت: ایرانشناس ایرانی باید نگاه جامعنگر و کلینگر به ایران و آرمان و فرهنگ ایرانی داشته باشد. ایرانشناسی ایرانی تاریخ ایران را شرحه شرحه نمیکند زیرا ما عادت کردهایم بگوییم ایران باستان و ایران اسلامی!
شهیدی سخنانش را این چنین آغاز کرد و گفت: ایرانشناسی ایرانی تاریخ ایران را شرحه شرحه نمیکند. ما عادت کردهایم بگوییم ایران باستان و ایران اسلامی. نه اینکه این رویکرد، تخصصی کار کردن را بلد نیست و ریزبین نیست باید نگاه جامعنگر و کلینگر به ایران و مساله ایران و آرمان ایران و فرهنگ ایرانی داشته باشد.
وی افزود: زندهیاد دکتر احسان اشراقی به مناسبتی به موسسه باستانشناسی آمده بود و خاطرهای از عباس اقبال آشتیانی تعریف کرد و میگفت مبادا فقط یک گوشه از تاریخ ایران را در نظر بگیرید. برداشت دلخواه من از این نکته چیز دیگری است. اقبال بسیار پرکار و آثار او متنوع بود و شاید همکاران در گروه تاریخ خیلی کارهای او را نپسندند و رویکردهای او خیلی با آنها سازگار نباشد با آن چه امروز رایج است. کسی که متخصص یک بازه زمانی خاص است میکوشد عمیق کار کند و میکوشد وقایعنگار نباشد.
وقتی نامههای اقبال آشتیانی را میدیدم در اسناد سالار خاندان منجیل به مجموعهای از سوالات رسیدم که درباره تاریخ کردان عمارلوی گیلان مطرح کرده بود. در این مجموعه از پرسشها عباس اقبال بسیار ریز کار کرده و ورود به جزییات را میدانست و مسالهای که در اواخر قاجار و اوایل دوره پهلوی مطرح کرد بسیار مهم بود زیرا این مردم چیز زیادی از گذشته نشنیده بودند یک نگاه کلی به تاریخ داشتند. وی در تالیف کتاب درسی تاریخ کوشید این اتفاق بیفتد و بیشتر اینها مخاطبانش عموم بودند تا متخصصان.
شهیدی ادامه داد: به نظر من در جستجوی تاریخ باید نگاه جامعنگر داشت و ما خوب است بکوشیم فرهنگ ایرانی را مثل بعضی از بزرگان ما که در دوران معاصر نگاه و قبلهشان به ایران پیش از اسلام بود و یا ایران دوره اسلامی، ایرانشناسی ایرانی را شرحه شرحه نکنیم و باید به کلیات و جزییات مسلط بود و زمینه تخصصی خود را داشت اما باید صاحب یک نگرش کلی هم بود. تفاوت آن ایرانشناس ایرانی که در حوزه ایرانشناسی ایرانی گام برمیدارد با آن پژوهشگر فرنگی در این است که وقتی از او میپرسیم داریوش سوم چه کرد؟ میگوید من متخصص بازه داریوش اول تا داریوش دوم هستم و نمیدانم!
وی به نکته بسیار مهمی در این زمینه اشاره کرد و گفت: ایرانشناسی ایرانی باید مودب و متخلق به اخلاق ایرانی باشد و نباید بعضی اتفاقات از او سر بزند باید به ایران و ایرانیان، اقوام و نماد، ادیان و خاندانهای ایرانی، وحدت و کثرت و تمامیت ایران احترام بگذارد. اگر نقد دارد نباید به نام نقد فحاشی کند.
شهیدی ادامه داد: یادمان نرود که ایرانیها یک روزی پیشبند کارگاه فنی را که کثیف و روغنی و دود گرفته است با هم قرار گذاشتند به نام نماد و درفش و پرچم خود انتخاب کنند. «ازان چرم کاهنگران پشت پای / بپوشند هنگام زخم درای» از دید امروز این پیشبند کارگر فنی در یک گارگاهی است اما همه چون قرار گذاشتند و قرارداد بستند که از امرز نماد ما است و به آن احترام گذاشتند و تعظیم کردند درست است که در دورههای بعد همان را جواهرنشان و طلاکوب کردند و زربفت و مطلا شد اما روزی که قرارداد وضع شد چنان روزگاری داشت.
وی افزود: ایرانشناس ایرانی باید به نمادهای ایرانی حتی اگر آنها را شخصا محقق و دلپسند نمیبیند احترام بگذارد فقط به احترام ایران. اما ایرانشناس ایرانی باید با تعصب ایرانی چه کند؟ باید تعصب ایرانی را خرج پشتکار پژوهشی کند به جای اینکه در محتوای پژوهشی اثرگذار باشد و درگیر تعریف و تمجید و شخصیتهای خوب و بد آن باشد بلکه باید آن را نیرویی کند که شبها دیرتر بخوابد و صبحها زودتر بیدار شود و آن انرژی صرف این کار شود. ایرانشناس ایرانی کارش تفسیر ایران است و نه تغییر ایران و ایران را باید دوست بداریم و در کار پژوهش همانگونه که هست آن را ببینیم نه آنگونه که تصور کرده بودیم.
این استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران گفت: در دوران معاصر بعضی مشکلات از اینجا ناشی میشود و باید بکوشیم همچون فرصت شیرازی، سدیدالسلطنه بندرعباسی، حاج سیاح محلاتی، منوچهر ستوده، ایرج افشار و احمد اقتداری قلم را با قدم همراه کنیم آن چیزی که سالها پیش در مجله «سرزمین من» که برند ایرانشناسی در دوران معاصر بود و این مسایل امروزه کمتر منتشر میشود میکوشیدم به ایرانیان بگوییم ایرانشناسی باید از راه ایرانگردی پیش رود، ایرانشناسی که در مکتب ایرانشناسی ایرانی میکوشد باید از محدوده کوچه و محله و استان خودش فراتر برود و آنچنان ایران را بگردد و تجربه کند که گویی ایرانشناسی یکی از علوم تجربی است و مطالعهای با مشاهده همراه است. این مساله طول میکشد و یک دفعه نمیشود، هزینه دارد و سخت است اما نشدنی نیست.
وی افزود: ایرانپژوهی که میخواهد در این زمینه گام بردارد باید این نکتهها را بداند زیرا عنوان ایرانشناسی سنگین و پرطمطراق است و دشوار است به هر کسی اطلاق شود و باید بداند ایرانشناسی یعنی تنها دویدن و راهی است که کسی شما را تشویق نمیکند و نخواهد کرد و خودمان باید مشوق خودمان باشیم، خودمان باید جایزه بدیم و خودمان را شارژ کنیم و منتظر نباشیم ببینیم کسی این کار را میکند این تنها دویدن به شرطی ثمر میدهد که یک دوی امدادی باشد و آن چه فراهم میکنید به دست پژوهشگر بعدی بسپارید.
شهیدی ادامه داد: روزی که قرار شد در این زمینه کار کنم با خودم خلوت کردم که دانشجویان این دوره آنقدر هوشمند هستند و نمیتوان سرشان کلاه گذاشت و در واقع نمیتوانم آنچه در درسهایم خواندم در کلاسهایی که عناوین آن ربطی به کلاس نداشته دانشجوها را راضی کنم گرچه میتوانستم عناوینی از دروسی زبانهای باستانی را در آن بگنجانم اما هیچ وقت این کار را نکردم و یادم نمیآید که از این مباحث چیزی درس داده باشم. کلاسهایی وجود دارد که برای هر مبحثی که در یک جلسه دانشگاه طرح میکنم چند گواهی شرکت در کارگاههای بازآموزی دارم که پای صحبت همکارانی رفتهام که در زمینههای مختلف ایرانشناسی کار کردهاند تا مکمل چیزی باشد که من خواندهام و بتوانم محتوای بهتری ارایه بدهم و توقع دارم که دیگر همکارانم نیز این چنین باشند.
وی افزود: متاسفانه گاهی دروسی را میبینیم که عناوین بسیار عالی و طرح درس حرف ندارد ولی در کره مریخ همکاری سر کلاس می رود و نام درس مکاتب ایرانشناسی است اما استاد نظریههای جامعهشناسی و یا نظریههای علوم سیاسی را طرح میکند. ما نباید این رشته را خراب کنیم و دانشجویانی که سر این کلاس آمدند با بهترین محتوای آموزشی راضی نگه داریم.
وی در پاسخ به پرسشی که آیا رشته ایرانشناسی در اصفهان وجود دارد یا خیر گفت: جای چند چیز در اصفهان خالی است اصفهان مقصد تاریخی خارجیهایی است که به ایران میآمدند و بخشی از شرقشناسی و ایرانشناسی از اصفهان به درآمده و شکل گرفته است اما حیف که دو چیز ندارد نخست رشته ایرانشناسی و سپس موزه ویژه اصفهان که تاریخ اصفهان را به تصویر بکشد.
شهیدی در پاسخ به پرسش کریمی که آیا به آموزش یکی دو واحد ایرانشناسی در حوزهای ایران فرهنگی (فرهنگ افغانستان و تاجیکستان) توجه کردهاید؟ گفت: این از بدیهیات در حوزه ایرانشناسی است ایرانی که ما از آن صحبت میکنیم در رشته ایرانشناسی فراتر از مزرهای امروزی و معاصر ماست و ما ایران را در گستره و بستر تاریخی میبینیم و باید یک ظرافتی در گفتار اتفاق بیفتند که برای همفرهنگان و همتاریخ قوم و خویش ما در سرزمین همسایه ایجاد سوتفاهم و حساسیت نکنیم. ما همه در کنار هم یک سرزمین بزرگتری را تشکیل میدادیم برخی بر این باورند که این کشورها از ایران جدا شدند اما ما یک سرزمین بزرگتری را تشکیل میدادیم که نام آن از بخت بلند ایران بود و بخش میانی هنوز این نام را به یادگار دارد و هر نوآموزی در این ساحت میداند که ایران ما حوزه فرهنگی و تمدنی و تاریخ ایران است و نه جایی که ما امروز در آن نشستهایم.
سپس کریمی گفت: در دانشگاه میبد پژوهشگران ایرانشناس با نظر شما هم سو هستند و اندیشه ما دور از هم نیست و کاش این نگاه شما را در گروههای دیگر ایرانشناسی در سایر دانشگاهها داشتیم زیرا مساله مهمی که به وجود آمده است و از رهگذر وجود ایرانشناسی در دانشگاههای مختلف این است که ما با هم گفتوگو نمیکنیم و مثل مجمعالجزایر پراکندهای هستیم که هیچ ارتباط مستقیمی با هم نداریم و به صورت منسجم حرفهای همدیگر را نشنیدیم. امیدوارم این نشست و مجموعه سخنرانیها در مدرسه ایرانشناسی مبید باعث شود یک اجماعی به وجود بیاید و تعریف درستی از ایرانشناسی داشته باشیم.
کریمی با اشاره به اینکه این رشته چه تفاوتی با سایر رشتهها دارد، گفت: این رشته باید بکوشد که تحولات ایرانشناسی را در داخل و خارج و دانشگاههای مادر رصد کند و با این پیشنهاد که سایر دانشگاهها که رشته ایرانشناسی دارند مانند دانشگاه میبد و گیلان باید بر پژوهشهای ایرانشناسی تمرکز کنند.
نظر شما