بدیهی است خیام از شاعران صاحباندیشه و فیلسوف، ریاضیدان و ستارهشناس نامی ایرانی است که با سرودن رباعیات فلسفی دست روی نقاط اصلی زندگی مردم گذاشته و با آمیزش خیال و اندیشه دنیای ملموس و مبتنی بر «بیثباتی و گذار بودن زندگی» را برای بشر ترسیم کرده است. البته بنا به گفته ادیبان، بسیاری از این رباعیات، سروده وی نیست ولی چون بر مشرب فلسفی خیام خلق شدهاند، به این شاعر نسبت داده شدهاند.
در این میان اهالی بوشهر در سنتی دیرینه، اشعار خیام را در محفلهای خصوصی و گاه کاملا مردانه میخوانند. شیوه اجرای این آیین، به این صورت است که ابتدا بزرگ محفل، تکخوانی را با اشعاری از حافظ یا دیگر شعرای نامدار بهعنوان مقدمه آغاز میکند. سپس میهمانان کمکم به حلقه آواز پیوسته و رباعیهای خیام را به صورت دستهجمعی و همراه با دف و نی و متاثر از ردیف موسیقی ایرانی میخوانند. دست زدن ریتمیک و هماهنگ، همراه با بداههسرایی نیز بخشی از «خیامخوانی» یا «خیامی» است که از برجستهترین و شادترین آیین موسیقایی این ناحیه از کشور بهشمار میرود.
برای آشنایی بیشتر و بهتر با این آیین و گرایش مردم بوشهر به اشعار خیامی و شکلگیری آیین خیامخوانی در این دیار، با «حمید موذنی»، نویسنده، روزنامهنگار و جامعهپژوه بوشهری به گفتوگو نشستیم. موذنی، مولف آثاری مانند «بازنگری انتقادی»، «تاریخ سینمای بوشهر»، «سینما در بوشهر»، «تاریخ عکاسی در بوشهر»، «فوتبال و سینما»، «پاشنه اسفندیار و چشم آشیل مدرن» و خالق مجموعه عکس «لنگرگاه همیشگیام بوشهر» است. این مصاحبه در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای موذنی از دید شما، چرا رباعیات خیامی در بوشهر از دیگر سرودههای شاعران بزرگ پیشی گرفت و مردم این منطقه با آن بیشتر همذاتپنداری میکنند؟
پیش از این، مبتنی بر برخی آرا و نظریات جامعهشناسان، جغرافیا بر خصایص و ویژگیهای رفتاری و فرهنگی جوامع تاثیرگذار بوده است. گرچه این نوع نظریات، بعدها مورد تردید قرار گرفت و از منظر برخی جامعهشناسان، حتی مردود شمرده شد؛ اما بهنظر میرسد هنوز میتوان با تاسی از این نظرات، تا حدودی به تاویل برخی مناسبات و رفتارهای اجتماعی پرداخت. از جمله کسانی که به تاثیر اقلیم و جغرافیا بر منش و رفتارهای جوامع، باور داشته است، میتوان به «ابن خلدون» و «مونتسكیو» اشاره کرد.
از این رو، بهنظرم شاید بتوان با میانجیگری نظرات «ابن خلدون» و «مونتسکیو» به گرایش مردم بوشهر به «خیامخوانی» و ایجاد سبک موسیقیایی «خیامی» در این بندر نظر افکند. از این منظر، بهنظر میرسد كه لذتجویی مردمان آب و هوای گرم به همراه سختی زندگی و مشقت كار در این جغرافیا - كه منجر به تنبلی و كاهلی فردی و جمعی شده است - در گرایش به شعر خیام دخیل بوده است. درواقع، تنبلی و شادزیستی، بخشی از ویژگی مردمان ساكن در مناطق آب و هوای گرم است. «ابن خلدون» پدر جامعهشناسی در كتاب «الِعبَر» هم بیان كرده است: «در میان مردمان مناطق با آب و هوای گرم، عاطفه نقش مهم و بسزایی دارد و مردمان این مناطق از نظر موسیقیایی نیازمند ریتمهای تندتری هستند.»
«نعمتالله فاضلی»، جامعهشناس ایرانی نیز در مقدمه کتاب «نقش عواطف بر جوامع انسانی» متاثر از آرای ابنخلدون میگوید: موسیقی مشهور بندری در نواحی جنوبی متاثر از شرایط آب و هوایی و جغرافیای این مناطق است. «بارون دو مونتسكیو»، فیلسوف مطرح فرانسوی هم در كتاب «روح القوانین» به این موضوع پرداخته و نوشته است: «در كشورهای معتدل احساس خوشحالی مردم بیشتر از كشورهای سردسیر است و در كشورهای گرمسیر این حس خیلی شدید است.» او به نكتهای اشاره میكند كه امروزه خیلیها تمایل به تائید آن دارند: «من به تماشای اپرای مشابهی در انگلستان و ایتالیا رفتم كه حتی بازیگران آن هم یكسان بودند و دیدم موسیقی مشابه، تاثیر متفاوتی بر دو ملت داشت. یكی واكنش سرد و بلغمی و دیگری به وجد می آید و هیجانی میشود، چیزی كه تصور آن دشوار است.»
«جفری ساكس» هم در همین زمینه پژوهشهایی برای موضوع تاثیر آب و هوا داشته كه در واقع مدرن كردن نظرات مونتسكیو است: به عقیدهی ساکس: «آب و هوای گرم جنوب نهتنها با تنبل كردن مردم و لذتجو كردن آنها كه با كاستن از توان بدنیشان در اثر بروز بیماریها و بهدنبال آن كاهش توانشان برای كار كردن و بروز استعدادها مستقیما بر عملكرد اقتصادی تاثیر میگذارد.» این یکی از دلایلی است که میتوان با تاسی از آن جغرافیا و اقلیم را در گرایش به خیامی مورد تامل قرار داد.
چطور شد که اشعار خیامی از نیشابور به بوشهر سفر کرد و بُعد زمانی را پشت سر گذاشت تا در جایی غیر از خاستگاه خودش در جان موسیقی آرام بگیرد و دمساز مردمانی شود که در حال زندگی میکنند؟؛ مردمانی که با وجود همه رنجها، شادی را گم نمیکنند.
پذیرا بودن، رواداری، زندگی را ساده گرفتن، شک و تردید به پدیدهها، تنبلی، شادزیستی، گرما و شرجی، دریا و علاقهمند بودن به فرهنگ و هنر، مردم بوشهر را به رباعیات خیام علاقهمند کرده است. این علاقه، چنان بوده که بهصورت انتزاعی مردم بوشهر از خیام دعوت کردهاند که از نیشابور به بوشهر آمده و ساکن انتزاعی این بندر شود. از این رو، «خیام» اولین شهروند افتخاری فرهنگ بوشهر شده است.
در خیامخوانی، اندیشه، هنر (موسیقی) و ادبیات به طرز شگفتآوری با هم عجین شده و به لطف آن افزودهاند، شما چقدر با این گفته موافق هستید؟
بهنظر من سبک موسیقی خیامی خیلی ساده و در عین حال گیراست. در واقع «خیامی» بهواسطه فرم ساده و فلسفهای که در اشعار خیام بوده، به تلفیق متوازنی رسیده است و توان عهدهداری بخشی از گفتمان اجتماعی و نوع زیست مردم شهر بوشهر را دارا شده است. «خیامی» چند ویژگی داشته که توانسته در شهر بوشهر به یک سبک موسیقی خاص این اقلیم درآید؛ یک، مردم بوشهر اکثرا فقیر و قشر کمدرآمدی بودهاند. دو، شهر فاقد حوزه عمومی برای تفریح بوده و گرما و شرجی هوا مزید بر علت بوده تا مردم به خانه و حوزه خصوصی پناه ببرند. سه، آلات موسیقی هم در قدیم در خانهها فراگیر نبوده و مردم هم به موسیقی آنچنان فاخر نگاه نمیکردهاند. خیامی در واقع با یک نی جفتی و یا فلوت که یک ساز ساده بوده و کفزدن دستهای افراد حاضر شکل میگرفته و نیاز به خرج و مخارج زیادی نداشته است. تازه بدون ساز هم این موسیقی اجرا میشده است. از این ویژگی میتوان نتیجه گرفت که خیامی در عمارات تُجّار، شکل نگرفته، بلکه در خانههای محقر مردم معمولی نُزج و رشد پیدا کرده است.
از سوی دیگر، رباعیات خیام کوتاه بوده و برای حفظ کردن آن نیاز به حافظه قوی نبوده است. کوتاهی رباعیات خیام بیشتر با ذهن و روحیه بوشهریها، جور بوده تا شاهنامهخوانی که هم حافظه قوی میخواسته و هم بحث و گفتوگو و شرح درباره آن. به همین دلیل خیامخوانی خیلی سریع در اکثر خانههای بوشهریها جا گرفت. شما برای مثال در عروسیها، کنسرتها و آلبومهای منتشر شده و چه در کافهها، گروههای متعددی از خیامخوانها را میبینید؛ اما نکته جالب این است که از قدیم تا حالا فقط تعداد انگشتشماری از رباعیات خوانده و همینطور تکرار شده و تا به امروز رسیده است. به ندرت کسی یا گروهی را میبینید که رباعیاتی غیر از این کلاسیکهای تکراری را بخواند. درواقع، خیامی بهخاطر همین سادگی در اجرا و حفظ، راحت بوده که اینقدر فراگیر شده است.
در اینجا شاید از یک تمثیل بد نباشد استفاده کنم. خیامی از منظر کمهزینهبودن ولی کیف دادن و لذت بخشیدن، شبیه غذای «قلیه ماهی» بوشهریهاست. مهمترین وجه قلیه ماهی، تندی آن است و کیفیت بهتر آن در نشستن عرق ناشی از تندی بر صورت کسی است که قلیه را میخورد. به همین خاطر در خانهی تاجر و فقیر هر دو قلیه ماهی را با لذت میخورند و در باب طعم تند آن صحبت میکنند. تفاوت اما در نوع ماهی استفاده شده در قلیه است که در آشپزخانهی تاجر، ماهیِ «حلوا سفید» طبخ میشود و در خانه مردم عادی، «حلوا سیاه»؛ اما مزه تند مشترک، لذت ماهی حلوا سیاه (ارزان قیمت) را همچون ماهی حلوا سفید (گران قیمت) میسازد؛ تا آنچه مهم در نظر گرفته شود، لذت و سرخوشی ناشی از طعم تند باشد و قشر فرودست به جبران روانی ناداری خود بپردازد.
تندی و فلفل زیاد، طعم فقر است. هندیها هم بابت تعداد جمعیت زیاد و فقر مردم، غذاهایشان اکثرا تند است تا تندی و تیزی طعم غذا کمک کند به کالری فکر نکنند؛ بلکه شکمشان سیر شود و زندگیشان در عین فقر، طعم داشته باشد. قلیه ماهی و خیامی از این رو شبیه هم هستند، با اینکه زندگی سخت است و معاش صعب، اما این دو زندگیِ سخت را لذتبخش کرده و کمک میکند با همه سختیها، حس سرخوشی جریان داشته باشد.
به نظر شما این اندیشه و فلسفه اشعار خیامی است که مردم بوشهر را به خود جذب کرده یا ساختار و فرم روایی آن؟
به نظرم من، هر دو. ببینید! هم فلسفه و اندیشه خیام دخیل بوده و هم فرمِ رباعی که برای بهخاطر سپردن ساده بوده است. هرچند خیامی یا خیامخوانی به نظرم در بوشهر بابت یک انتخاب از سر اندیشه نبوده است؛ در واقع این رخداد بهصورت ناخودآگاه و متاثر از روحیه هِلِنیستی و یا اپیکوری و معطوف به شادزیستی مردم این منطقه، شکل گرفته و رواج پیدا کرده است. با توجه به اینکه من خودم بوشهریام و تجربه زیستهام در این اقلیم بوده، به نظرم همان ایدههای اِبن خلدون و مونتسکیو پُربیراه نیست؛ یعنی اقلیم و جغرافیا و کاراکتر روحی مردمان منطقه در رویکرد به خیام تاثیر داشته است. از سوی دیگر، تمرکزگرایی و نظام طبقاتی نیز در این وضعیت دخیل بوده است.
مردمِ پیرامون بهویژه در مناطق آب و هوای گرم، تناقض آرزوهای زندگی بهتر در مرکز و برخورد با مسافران خارجی که به این بندر سفر میکردهاند، با زندگی سخت خود مقایسه میکردهاند و این تناقض را با این نوع بازخوردهای آیینی و موسیقیایی جبران میکردهاند. در واقع، بوشهریها در این وضعیت با اقبال به خیام، ناکامیهای خود را به این صورت جبران میکردهاند. فلسفه اینجهانیِ خیام که در بوشهر ذیل خوش بودن در این دمِ کوتاهِ زندگی، معناپذیر شده، در واقع مکانیسمی برای تحمل زندگی سخت در این آب و هوا و شرایط سخت معیشتی بوده است؛ نوعی بهشتسازیِ ذهنیِ اینجهانی برای گریز از شرجیِ عرقریزِ واقعیتِ زندگی.
بر اساس نظر اپیکور ما زمانی خوشبخت هستیم که احساسات خوشایند ما را فرا گیرد و از احساسات ناخوشایند بری هستیم. جرِمی بنتام نیز معتقد بود، دو ارباب بر انسان حکومت میکنند؛ ارباب شادی و ارباب رنج. جان استوارت میل هم گفته بود که خوشبختی چیزی نیست به جز شادی و رهایی از رنج. بوشهریها هم متاثر از تجربه زیسته خود همین فلسفهها را نخوانده، زندگی کردهاند. برای مثال، از آنجا که سبک موسیقی شَروه، کارکرد غماَفزایی و ترکاندن بُغض را داشته و بخشی از عواطف مردم بوشهر را نمایندگی میکرده تا غم این زندگی را گوشزد کند و اشک تلخی برای این نوع زیستن را جاری سازد، خیامی نیز برساختِ دیگر مردم بوشهر برای رقم زدن خوشی و لذت از زندگی، نماینده بخش دیگر عواطف این مردم بوده است. درواقع، رجوع به خیام و آیین دورهمی آن کمک میکرده که مردم غم را لحظاتی کنار بگذارند و کمی با سرخوشی و باده و رقص به این زندگی بخندند.
آقای موذنی برای ما در خصوص فلسفه خیامخوانی در بوشهر بیشتر بگوئید و اشتراکات اندیشه خیام و مردم بوشهر!
خیامی برای بوشهریها، مقاومت در برابر سوپر اِگوی مذهبی و اصلاح آن به سبک خودشان است. در واقع اِگوی بوشهری، نوعی منشِ لیبرالِ مسلمان را داراست. بوشهریها هم تاسوعا و عاشورا را به خوبی و خاص خود تنظیم کردهاند و هم اینکه در کنار ادای فریضههای دینی به خوشباشی و رقص و خنده و «اِرنَکبازی» (لجبازی) هم دلمشغول بودهاند. هم این هستند و هم آن و نه ایناند و نه آن. یک وضعیت میانه را دارند. نه تائید میکنند و نه نفی، ولی در هر دو، ضمن همراهی نسبی تردید میکنند. خیامی برای بوشهریها، بابت فلسفهی اندیشهورز، این جهانی، سکولار و شکبرانگیز خیام درواقع هر شهروند بوشهری را به یک «دکارت» تبدیل میسازد.
بر همین اساس، از آنجا که اهالی این بندرِ مدارا، روحیهی پذیرایی دارند، در برخورد با سنت آن را به سبک خودشان تغییر میدهند و کاری را که دوست دارند، انجام میدهند. از این روی، خیام برای بوشهریها بیش از فردوسی، حافظ و سعدی، گیرایی داشته است. فلسفه و اندیشه خیام با سبک زندگی یا لایف استایل آنها نزدیکتر بوده است.
بداههخوانیها در خیامخوانی چقدر به لطف آن میافزاید؟
بداههخوانی در خیامی جزئی از این سبک موسیقی است که بهصورت مستقیم دیگران را با خواننده و نوازندهها همراه میسازد. یک ویژگی مهم خیامی این است که در جمع خیامی، خواننده بیش از یک نفر است و مانند بازی فوتبال میشود توپِ خوانندگی را به نفر دیگری پاس داد. بنابراین هر کس که مایل است میتواند در لحظهای که موسیقی این اجازه را میدهد، شروع به خواندن کند. اگر کسی هم در خوانندگی مشارکت ندارد، در کنار کسانی که با ریتمِ خاص کف میزنند، میتواند همراه شود. در واقع خیامی یک سبکِ موسیقیپذیر است. شما را تنها تماشاگر نمیخواهد، بلکه شما را به بزم و موسیقی دعوت میکند و از شما حضوری فعال برای ساختن آن جمع طلب میکند. این وضعیت خیامی شبیه روحیه مداراگر و روادار بوشهریهاست که پذیرای دیگری هستند، نه انسانهایی اخمو و سختگیر که کاری با دیگری ندارند.
ثبت ملی خیامخوانی از دید شما چه پیامدهای مثبتی داشته است و آیا این آیین در رونق گردشگری فرهنگی این منطقه تاثیری هم خواهد داشت؟
ثبت ملی خیامخوانی کاری خوب و ارزشمند است؛ اما درباره گردشگری، صادقانه اگر بگویم در ایرانِ امروز صنعت گردشگری جایگاهی ندارد. این فقدان تا حد زیادی با سد و مانع از سوی گفتمان رسمی مواجه است. در واقع گرایش بیشتر مردم به خیامخوانی و موسیقی و شادی، نوعی مقاومت در زندگی روزمره و تلاش برای حفظ حوزه عمومی در تقابل با گفتمان رسمی است.
آقای موذنی بهعنوان سوال آخر، برای ما چند تن از معروفترین خیامخوانهای بوشهر را معرفی کنید.
من همه را نمیشناسم اما تا آنجا که حافظهام یاری میکند، خیامخوانهای بوشهر این افراد بودهاند: رسول شوشتری، حسین موجی، باقر آرامی، عامو خدر، خلیل موذنی، جهانبخش کردیزاده، سعید شنبهزاده، غلامرضا وزان، آکا صفوی، باقر آرامی، احمد قربانی، باران مظفری، محمد لاریان. حتما کسان دیگری نیز هستند که یا من نشنیدهام و یا اکنون در خاطرم حضور ندارند.
نظر شما