در بخشی از کتاب میخوانیم: «بروز بحران زیستمحیطی بیشک به معنی نادرستی رفتار انسان با محیط زیست خود بوده است. میتوان و باید برای کنترل این بحران و اصلاح و درمان وضع موجود از علوم مهندسی و تجربی بهره برد و در سازوکار توسعه تجدیدنظر کرد تا ادامه حیات برای انسان و سایر موجودات ممکن شود؛ اما راهحل اساسیتر بازنگری در ریشههای فکری و فرهنگی است که این رفتار نادرست را رقم زده است. ازاینرو، غرب، چندین دهه است که در شاخههای مختلف علوم انسانی، ضرورت مطالعات میانرشتهایِ محیط زیست را احساس کرده است. در دو تحقیقی که پیش از این داشتم، مبحثی را در ارتباط با ادبیات و محیط زیست آغاز کردم و نقد بومگرای آثار ادبی را سرآغازی برای خوانش جدید آثار ادبی قرار دادم. این نقدها به بررسی گزارههایی انجامید که در آنها باید و نباید و درستی و نادرستی رفتارهای بشری مطرح شد. مباحثی که به حوزه اخلاق و فرااخلاق ربط داشت و نیازمند آن بود تا با بازنگری در کتب اخلاقی پیشین و نیز مباحث جدیدی که در اخلاق زیستمحیطی مطرح شده است جایگاه این گزارهها روشن شود. ورود به این وادی رویکرد تازهای را به آثار اخلاقی و ادبی در پی داشت که آن رویکردِ اخلاق زیستمحیطی بود.
اخلاق زیستمحیطی رشتهای در فلسفه است که به مطالعه رابطه اخلاقیِ انسان با محیط زیست و عناصر غیرانسانیاش و نیز ارزش و جایگاه اخلاقی آنها میپردازد. شکلگیری این شاخه از فلسفه به دهه هفتم قرن بیستم بازمیگردد؛ زمانی که ضرورت بازنگری به رابطه انسان با محیط زیست، با توجه به بحران زیستمحیطی در غرب، احساس شد. شکلگیری این شاخه از فلسفه کاربردی، خود بیانگر عدم کفایت اخلاق سنتی غرب در شکلدهی رابطه صحیح میان انسان با طبیعت است. سؤالی که در آغاز این تحقیق بهنظر رسید این بود که آیا بهراستی در متون اخلاقی گذشته ما نیز رابطه اخلاقی میان انسان با سایر موجودات لحاظ نشده است؟ اصولاً رابطه انسان با موجودات دیگر چگونه تعریف شده است؟ آیا میتوان گفت که اخلاق سنتی ما انسانمحور است؟ آیا لزوماً اخلاق زیستمحیطی نباید انسانمحور باشد؟ آیا تفاوتی در این زمینهها میان متون اخلاقی فلسفی، عرفانی و مأثور وجود دارد؟ آیا متون اخلاقیِ سنّتی ما ظرفیت آن را دارد که اصول اخلاق زیستمحیطی را از آنها استخراج کرد و براساس همان اصول آثار ادبی را به بوته نقد گذاشت؟ موضع متون ادبی کلاسیک و معاصر ما در این زمینه چگونه است؟ آیا در همه متون ادبی گذشته نگرش به طبیعت و محیط زیست یکسان بوده است؟ و سرانجام اینکه آیا میتوانیم متون ادبی را با رویکرد اخلاق زیستمحیطی نقد کنیم؟ در این پژوهش نخست با مرور آثار کلاسیک اخلاقی، علاوه بر جمعآوری آموزههای پراکندهای که در کتب مختلف اخلاقی اعمّ از اخلاق فلسفی، روایی و عرفانی آمده است، موضع و نگرش اخلاق سنتی را در مورد رابطه انسان را با سایر موجودات و محیط زیستش روشن کنیم. همچنین تا حد امکان تلاش شده است تا به شناسایی و معرفی و نقد نظریههای تازهای بپردازیم که با رویکرد غیرانسانمحور در حوزه اخلاق زیستمحیطی غرب ارائه شده است.
سرانجام با چنین رویکردی به سراغ تعدادی از آثار ادبی معاصر، اعم از شعر و داستان، رفتیم و با رویکرد اخلاق زیستمحیطی به نقد آنها پرداختیم. البته در ضمن این نقدها روشن نمودیم که هر یک از این آثار به کدام نظریه یا دستورالعمل اخلاقی نزدیکتر است.»
به گفته مولف اثر، «در طول این پژوهش، منابع متعددی در حوزه اخلاق، ادبیات و محیط زیست خوانده و مرور شد و برای یافتن گزارهها و نمونههای مرتبط با این حوزه تلاش فراوانی در متون کلاسیک و معاصر صورت گرفت. با بررسی آثار ادبی، نتیجهای که حاصل شد این بود که در ادبیات معاصر نمونههایی از شعر و داستان دیده میشود که، برخلاف سنت ادبی، طبیعت در آنها همیشه شکل ایدهآل، ثابت و خیالی ندارد. این تصویر ثابت از طبیعت خواننده را از نتیجه دستاندازیهای مخرب انسان غافل میسازد؛ غفلتی که ناشی از یکی از باورهای غلط انسان درباره طبیعت است و آن اینکه طبیعت به شکل جادویی همواره خود را ترمیم میکند. گویی او موظف است تا پیوسته به همین شکل به انسان ارائه خدمت نماید؛ رودخانه و دریایش باید همیشه پُرآب و زلال باشد، خاکش حاصلخیز باشد، آسمانش صاف و هوایش پاک باشد و سرانجام مجموعه موجودات موظفاند خوراک و نیازهای او را تأمین کنند. هرچند گاهی این باور غلط، با ظهور علائمی در محیط زیستِ اطراف بشر، بهعینه شکسته شده است؛ اما در آثار ادبی این باور همچنان متجلی بود. ظهور معدود آثار ادبی جدید، که در آنها از محوریت انسان کاسته شده است، در شکستن این باورها و سنّتهای نادرست مؤثر است. آثاری که نگرش و منِش تازهای را در رابطه انسان و طبیعت جایگزین عادات و باورهای غلط میسازد و اخلاق زیستمحیطی را ترویج کند.
همچنین در این نمونههای نهچندان زیاد، محوریتِ اثر با انسان و دغدغههای انسانی نیست، بلکه نویسنده و یا شاعر با داشتن دغدغههای زیستمحیطی قادر است مشکلات سایر جانداران، گیاهان و حتی غیرجانداران را درک کند؛ کمی از نیازها، مصالح و احساسات شخصی خود فاصله بگیرد و از منافع و مصالح و احساس سایر موجودات نیز سخن بگوید؛ از خود بیرون بیاید و با درک تازهای عملکرد، اندیشه و فرهنگ موروثی را بازنگری نماید؛ از باورها و عقایدی که در گذشته به ذهن و فکر او سایه انداخته دور شود و با نگاه و دغدغه تازه و عمیقتری به طبیعت پیرامون خود بنگرد. ممکن است گفته شود که در ادبیات کلاسیک نیز ما با شخصیتهای حیوانی و غیرانسان مواجه میشویم، اما همانطور که میدانیم این شخصیتها نمادین هستند و مسائل مرتبط با جهان انسانی را مطرح میکنند که ربطی به دنیای خود آنها ندارد. در حقیقت نویسنده و شاعر دغدغههای انسانی را در جامه تمثیل بیان میکند و همه موجودات به شکلی نمادین نمایشی را بازی میکنند که سناریوی آن در جامعه انسانی شکل گرفته است.
در این تحقیق سعی بر این بوده است تا با بررسی نمونههای داستانی و شعری، نگاههای تازهای را که در این آثار به تصویر کشیده شده برجسته کنیم و سپس ارتباط این نگاه را با آموزههای اخلاق سنتی و نیز نظریههای جدیدی که در حوزه اخلاق زیستمحیطی ارائه شده است بیان نماییم.»
کتاب «اخلاق زمین: نقد متون عرفانی و ادبی با رویکرد اخلاق زیست محیطی» نوشته زهرا پارساپور با شمارگان 500 نسخه در 214 صفحه به بهای 47 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است.
نظر شما