حکیمی در مقام نقد منصف، میانهرو و متخلق بود و هیچ گاه در انتقادات و نظرات علمیاش بنای تخریب و توهین نداشت. آن مرد بزرگ در ادبیات تبحر عجیبی داشت و از محضر درس استادانی چون ادیب نیشابوری بهرهمند شده بود و با بزرگان شعر و ادب مانند شفیعی کدکنی حشر و نشر داشت. نقد حکیمی بر فلسفه نقد جاهلانه نبود، او با نیتی خالص و معنوی و از منظری حکیمانه و فلسفی، به نقد فلسفه میپرداخت.
نخستین برخورد و آشنایی من با استاد محمدرضا حکیمی به احتمال زیاد به آن ایامی برمیگردد که آن مرد بزرگ با حضور در نمایشگاه کتاب تهران به گفتوگو و بحث با مخاطبان و علاقهمندان خویش و آثارش میپرداخت. همان نمایشگاهی که روزگاری در جمع مشتریان و بازدیدکنندگانش علامه محمدرضا حکیمی، علامه حسن حسنزاده آملی و دیگران فرهیختگان و فضیلتمندان حضور داشتند.
سالها بعد پایاننامه کارشناسی ارشدم را درباره مکتب تفکیک و اندیشههای استاد حکیمی و استادانش نوشتم. آن روزها خامتر بودم، گاه از مسیر انصاف خارج میشدم. چون عاشق فلسفه بودم، نقادی فلسفه را برنمیتافتم، حتی از بزرگی چون حکیمیِ عزیز. امروز که نگاه میکنم احساس میکنم آن روزها نه حکیمی را خوب میشناختم و نه پختگی کافی را برای نقد آثار و اندیشهی او داشتم. نخستین آثاری که از استاد در آن روزها و به تناسب کارم خواندم، آثاری چون مکتب تفکیک، الهیات الهی و الهیات بشری، مقام عقل و... بود.
به مرور هم حکیمی را بهتر شناختم و هم با فکر و نظرش بیشتر آشنا شدم و از او بسیار آموختم. او فیلسوف به معنای مصطلحش نبود، اما فلسفه میدانست، اگرچه فلسفه به معنای معهود و امروزینش در جهان اسلام را نقد میکرد، اما عظمت و شأن فیلسوفان بزرگی چون صدرالمتالهین و ... را به خوبی میشناخت و به آنها احترام میگذاشت.
حکیمی در مقام نقد منصف، میانهرو و متخلق بود و هیچ گاه در انتقادات و نظرات علمیاش بنای تخریب و توهین نداشت. آن مرد بزرگ در ادبیات تبحر عجیبی داشت و از محضر درس استادانی چون ادیب نیشابوری بهرهمند شده بود و با بزرگان شعر و ادب مانند شفیعی کدکنی حشر و نشر داشت. نقد حکیمی بر فلسفه نقد جاهلانه نبود، او با نیتی خالص و معنوی و از منظری حکیمانه و فلسفی، به نقد فلسفه میپرداخت.
برای حکیمی چند چیز مهمتر از همهی چیزها بودند: توحید، عدالت، انسانیت، امامت و شیعه. او به همهی این مسائل از زاویهای خاص مینگریست، افق انسانی و پیامهای اصلی و کلی این عناوین را بررسی میکرد و این امور را به منازعات خفیف و ضعیف تقلیل نمیداد.
و مهمترین ویژگی این استاد فرهیخته و دانشمند سترگ آن بود که به آنچه گفت عمل کرد، نویسندهی «منهای فقر» زاهدانه زیست، خالق «قیام جاودانه» تا آخر عاشورایی ماند، آفرینندهی «مقام عقل» خردمندانه زندگی کرد، مصنف « امام در عینیت جامعه» به آنچه از امامان خویش آموخته بود به قدر وسعش عینیت بخشید. خلاصه اینکه دغدغهی اصلیاش عمل کردن و عینیت بخشیدن به آموزههای عقل و وحی بود.
با مرگ حکیمی ناقوس مرگ جریانی به صدا درآمد که بعید است تا دههها و بلکه قرنها بعد تکرار شود.
به راستی امروز چند بزرگ دیگر در حد و اندازه او باقی ماندهاند؟
نظر شما