مهدیه امیری، روزنامهنگار، پژوهشگر و نویسنده بوشهری، بهتازگی کتابی را با عنوان «نا؛ جنبش زنان جنوب؛ خیزشی آرام» راهی بازار کرده است و در آن در مباحثی جداگانه بهصورت مفصل ابعاد مختلف زندگی و مسائل زنان جنوب را به تصویر کشیده است.
امیری پیش از این کتاب، آثار دیگری شامل «توسعه پایدار و نقش زنان روستایی» (۱۳۹۵)، «زنان و حکمروایی خوب شهری» (۱۳۹۶)، «جامعهشناسی مسائل اجتماعی زنان» (به همراه دیگر نویسندگان) (۱۳۹۷)، «زنان و گفتمان سبز» (۱۳۹۸)، «عصرانه فرهنگیهامون» (به همراه اسماعیل حسام مقدم) (۱۳۹۹) نوشته و منتشر کرده است. از دیگر فعالیتهای وی میتوان به مدیرمسئولی وبسایت «هامون ایران»، سردبیری فصلنامه «نامه هامون» اشاره کرد. امیری همچنین عضویت پیوسته انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات است.
به بهانه انتشار تازهترین کتاب مهدیه امیری، با این نویسنده، پژوهشگر و کنشگر اجتماعی خطهی جنوب به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
«نا؛ جنبش زنان جنوب؛ خیزشی آرام» نامی قابل تامل است که شما برای تازهترین اثرتان برگزیدهاید. در خصوص دلیل انتخاب این نام بهخصوص آمدن پیشوند منفی «نا» بر سر جنبش توضیح بدهید؟
در مطالعات فرهنگی یکی از مواردی که بسیار مورد توجه است، مبحث زندگی روزمره است. هرچند که همین عنوان زندگی روزمره هم به تازگی باب شده و در گذشته تحت عنوان «فرهنگ توده» یا «فرهنگ عامهپسند» بیشتر استفاده میشد. در هر صورت، در این زندگی روزمره است که کنش افراد، تغییرات فرهنگی، احساس داشتن هویت مستقل و سوژه سخنگو بودن و... شکل میگیرد. در همین زندگی روزمره است که سبکهای متفاوتی از اندیشیدن، زندگی، مقاومت و... صورتبندی میشود، به گونهای که در این نیم قرن اخیر ما در ایران معاصر شاهد این هستیم که افراد با هویتهای متفاوت در قالب زنان، جوانان، قومیتها و... سعی بر این دارند که به عنوان «سوژههایی سخنگو» خود را مطرح کنند، بنابراین دست به حرکتهایی آرام میزنند. این حرکتهای آرام خود را در قالب «ناجنبشهای اجتماعی» نشان میدهد؛ ناجنبشهایی که میتوانند نماینده میلیونها حاشیهنشین، زنان و جوانانی باشند که با پیشروی آرام، طولانی مدت و محتاطانه به تغییرات اجتماعی دست میزنند؛ تغییرات در قالب حرکتهایی که جنبش محسوب نمیشود، ولی بهدلیل استمرار با خود تغییراتی به همراه دارد و در قالب یک ناجنبش خود را نمایان میکند.
پیشروی آرام نمیتواند به خودی خود جنبش اجتماعی تلقی شود؛ اما این ناجنبشها میتواند تاثیراتی آرام بر زندگی روزمره مردم داشته باشد. به طور مثال، در ایران کنشهای زنان دارای چالشهای بسیار زیادی بوده و هست و همواره زنان در حال تلاش برای رسیدن به حقوق اولیه خود در عرصه عمومی هستند و حرکتهای آرامی در حال شکلگیری است که در جامعه ایران شکل جدیدتری به خود گرفته و اغلب فعالیت زنان را در کنشهای اجتماعی، فرهنگی در قالب حضور در کمپینهای سیاسی، ارائه بیانیه، فضاهای مجازی و… در حمایت از همجنسان خود شاهد هستیم.
این ناجنبشهایی که به صورت مداوم شکل میگیرد، باعث شده که زنان به «سوژههای سخنگو» تبدیل شوند که «خود خویشتن» و «هویت مستقل» خود را نشان دهند و برای خواستههای خود همواره تلاش کنند و حتی برخی نگاهها به حضور زنان در اجتماع تغییر کرده و ما شاهد انواع مشارکتهای سیاسی و اجتماعی و هنری زنان در قالب عضویت در یک گروه یا حزب سیاسی، رقابت در جهت انتخاب شدن برای پستهای سیاسی و عمومی کشور و... هرچند اندک هستیم. این مواردی که مطرح کردم، در کل برای شناخت و معرفی بیشتر ایده «ناجنبش» بود و بالتبع زنان جنوب به خصوص استان بوشهر که در این کتاب مدنظر من بوده، بر حسب رخدادهایی که در زندگی روزمره خود تجربه کردهاند و خیزشهای آرامی که در حوزههای مختلف برداشتهاند، تا حدودی موفق به نقشآفرینی و کسب هویتهای مستقل و سوژههایی سخنگو شدهاند.
ساختار فکری و مفهومی این اثر مبتنی بر کدام نظریههاست؟
در این کتاب سعی کردهام که چند موضوع مهم در خصوص زنان بالاخص زنان جنوب را مورد تحلیل قرار دهم. بنابراین از نظریههای مختلفی استفاده کردهام؛ اما اگر نگاهی به مباحث مهمتر این کتاب داشته باشیم، میتوان گفت که ساختار فکری و مفهومی این کتاب مبتنی بر نظریات ناجنبشِ آصف بیات، معاصر شدنِ جورجیو اگامبن و محمد عابد الجابری، هویت چهلتکهی داریوش شایگان، مباحث توسعه پایدارِ سازمان ملل متحد، نظریات و تئوریهای بینارشتهای مطالعات فرهنگی و نظریات اندیشمندانی چون فاطمه صادقی، مصطفی مهرآیین و... ساختار یافته است.
شما در این اثر با نگاهی جامعهشناختی و فرهنگمحور جایگاه زنان را در جامعه بوشهر مورد رصد و واکاوی قرار دادهاید. آیا طبق یافتههای تاملبرانگیزتان زنان در جامعه مردسالار جنوب توانستهاند در سالهای اخیر جایگاه خود را ارتقا دهند؟
سوال بسیار خوبی است. چون در این کتاب همین مسئله را مطرح کردهام که آیا تغییرات فرهنگی در زندگی روزمره زنان جنوب ایران، امکانی برای «معاصر شدن» و خلق «سوژههای سخنگو» از آنها را مهیا کرده است؟ همانطور که در پاسخ اول به این مسئله پرداختهام، زنان با حرکتهای آرامی که در حوزههای مختلف داشتهاند، تغییراتی هرچند اندک در حوزههای مختلف ایجاد کردهاند. با وجود تمامی مشکلاتی که در زندگی روزمره زنان جنوب ایران وجود دارد، امکانی نسبی برای معاصرشدن و خلق سوژههای سخنگو از آنها را مهیا کرده است. مثلا افزایش زنان کارآفرین و کسب و کارهای خُرد، حضور گسترده دختران و زنان تحصیلکرده در فعالیتهای مدنی مانند احزاب، سمنها، سازمانهای محلی، دهیاریها، شورای شهر و روستا، شبکه ارتباطات دنیای مجازی، انجمنهای علمی و دانشجویی، استقلال اقتصادی و... همه این موارد خود نشاندهنده این است که زنان در جامعه حال حاضر جنوب، فارغ از نگاههای جنسیتی و با توجه به تغییرات فرهنگی که در زندگی آنها شکل گرفته به امور مینگرند و سعی در کشف یک سیاست زندگی با تکیه بر قدرت و توان خود و قدم نهادن به زندگی روزمرهای متفاوت، همگام با زمانه خود دارند.
عوامل بازدارنده در رسیدن زنان به جایگاه واقعیشان چیست؟ در کنار این عوامل، مهمترین مسائل و مشکلات زنان جنوب کداماند؟
سلطه ایدئولوژی بر زندگی مردم شاید یکی از مهمترین عوامل باشد؛ چراکه این ایدئولوژی فرهنگ را نیز تحت تسلط خود دارد و بالتبع تغییرات فرهنگی بهکندی صورت میگیرد. نابرابریهای صنفی و جنسیتی نیز میتواند یکی از عمدهترین دلایل باشد. در جامعه، شرایط حضور و کنش زنان در کنار مردان بهطور مساوی مهیا نشده و این نابرابری بهدلیل وجود نگاههای تیعیضآمیز جنسیتی و قدرت مردسالارانه، باعثشده زنان در انزوا بهسر ببرند و از حضور در عرصههای اجتماعی محروم باشند. پناه بردن زنان به خانواده یا عدم اجازه حضور آنان در جامعه، باعث میشود که سلطهجویی مردان بر جامعه و زنان بیش از پیش شود و شاهد افزایش نگاههای تبعیضآمیز نسبت به زنان در جامعه باشیم.
در کنار این موارد میتوان به مواردی همچون نبود سرمایه اجتماعی منسجم، تعریف نشدن نقش اجتماعی زنان، فقدان تشخص اجتماعی برای زنان، میزان منابع در دسترس زنان، گستره روابط اجتماعی، سطح و میزان اثربخشی اجتماعی، میزان اعتماد اجتماعی زنان، نبود آموزش و دهها مورد دیگر که بین زنان در جنوب و جاهای دیگر مشترک هست، اشاره کرد. در جامعه جنوب، زنان در تعریف، معنابخشی و بازاندیشی هویت خود بهدلیل نبود همبستگی اجتماعی در بین زنان و مردان، دارای مشکلات زیادی هستند و انسجام گروهی و شخصیتی در زنان تقویت نشده است. زنان نیازمند آموزش مهارتهای جمعی برای مشارکت اجتماعی هستند.
در کنار این مسائل نیز میخواهم به این نکته اشاره کنم که سبک زندگی زنان در مرکز و پیرامون هم بسیار متفاوت است. زنان در مرکز به لحاظ هویتی دارای منزلت اجتماعی بیشتری نسبت به زنان پیرامونی هستند. زنان در مرکز در زندگی روزمره خود امکان قطع پیوندهای زندگی روزمره خود از اندیشههای پیشامدرن و سنتی را دارند که این مقاومت باعث متفاوت بودن زنان مرکز بر تسلط زندگی روزمرهای که ایدئولوژی و نظام سرمایهداری برای آنها رقم زده، شدهاند. در حالی که زنانِ پیرامون، همواره در این گفتمان مسلط ایدئولوژی و سنت دست و پا میزنند و قادر به دگرگونی تجربههای زندگی روزمره و متحول کردن سبک زندگی خود هنوز نشده و همچنان به ایفای نقش سنتی خود میپردازند. تجربیات مدرن زنان در پیرامون مورد بازخورد قرار نمیگیرد و امکان عرض اندام ندارد؛ چراکه در شهرهای پیرامونی جایی وجود ندارد که در آن تجربیات زنان در زندگی روزمره مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد و از این طریق تجربهای جمعی شکل گیرد، در صورتی که در مرکز، این اتفاق سالهاست که شکل گرفته و زنان به این تجربه دست یافتهاند.
با توجه به مطالعات شما، سهم زنان تحصیلکرده در توسعه جامعه بوشهر چقدر است؟ آیا مثلاً وضعیت اشتغال زنان جنوب در مقایسه با مردان امیدبخش است؟
از نظر من باید به نقش زنان در توسعه اشاره کرد. چون هنوز مسئله نقش و تاثیری که زنان میتوانند در توسعه داشته باشند، نهادینه نشده و تا زمانی که این مسئله بهدرستی درک نشود - مانند اکنون - زنان سهم ناچیزی در توسعه دارند، در حالی که اگر خواهان توسعه هستیم، باید زن و مرد بهدور از نگاههای جنسیتی و در یک برابری مطلق با یکدیگر همکاری داشته باشند. در ایران شاخص توانمندسازی جنسیتی در مقابل شاخص توسعه انسانی دچار تزلزل است و به ظرفیتها و توانمندیهای زنان کمتر توجه شده است. این نقد «جنسیت» و «توسعه» تنها شامل کشور ما نمیشود. بلکه این مسئله در سراسر جهان مطرح است و شاهد این هستیم که سازمان ملل برنامههایی در این حوزه ارائه داده و مسئله زنان و نقش آنها در توسعه را با نگاهی ویژه دنبال میکند.
زنان جنوب در حوزه اشتغال با تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی زیادی روبهرو هستند که همین مسئله باعث دسترسی نداشتن آنها به بازار کار میشود. البته در این میان برخی زنان این توانایی را داشتهاند که همراه با زمانه خود گام بردارند و معاصر و همعصر در زمانه خود باشند و به کارآفرینی روی آورند؛ اما در مقابل، در مناصب دولتی مانند مدیران و کارکنان عالیرتبه، متخصصان و حتی اشغال کرسیهای مجلس از سوی زنان، هنوز کمرنگ است. (هرچند که تلاشهایی برای حضور ۳۰ درصدی زنان در مناصب دولتی شکل گرفته و کمپین خانم رئیسجمهور که در این دوره شاهد بودیم، فعالیتهایی داشته، اما همچنان باورپذیری به حضور زنان در مدیریت کلان کمرنگ است).
به این مسئله مهم نیز باید اشاره کنم که در کنار زنان کارآفرین و دارای مناصب دولتی، زنانی هستند که در حوزه اشتغال خود مورد تبعیضهای آشکار و پنهان زیادی قرار میگیرند و اولین قربانیان وضعیتهای بحرانی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستند. قربانیانی که تبعیضهای جنسیتی در مورد آنها را در شرایط کار مساوی با مردان با دستمزد کمتر و با هیچ مزایایی میتوان دید. تبعیضهای جنسیتی که زنان را در صف اول اخراجیها قرار داده و امنیت شغلی آنها مدام مورد تهدید قرار میگیرد؛ تبعیضهایی که آنها را ابتداییترین حقوقشان محروم کرده و صداهای «خاموش» آنها را کسی نمیشنود. مشکلات مربوط به کمبود قدرت و نفوذ آنها باعث شده که قدرت تصمیمگیری کافی در جامعه را نداشته باشند و بهعلت نداشتن پشتوانه رسمی و قانونی که آنها را مورد حمایت قرار دهد، نمیتوانند در سطوح مختلف جامعه مشارکت داشته باشند. این یک آسیب بسیار جدی هست و باید به آن توجه کرد. اگر دسترسی به اشتغال زنان محدود و فرصتهای شغلی نابرابر باشد، جدای از افزایش بیکاری زنان، باعث «تشدید فقر» در جامعه و نیز تبعات اجتماعی زیادی همچون استرس، پرخاشگری، افسردگی و از همه مهمتر سرخوردگی اجتماعی زنان را به همراه دارد. در حال حاضر در ایران بیکاری در بین جوانان، زنان و دانشآموختگان دانشگاهی بیش از سایر اقشار جامعه وجود دارد و این مسئله تهدیدی برای افزایش آسیبهای اجتماعی و موانع توسعه پایدار در کشور است.
شما در مبحثی از کتاب «نا؛ جنبش زنان جنوب؛ خیزشی آرام»، به سهم زنان در پستهای مدیریتی استان گریزی زدهاید. از دید شما چرا زنان جنوبی بسان کشور سهم ناچیزی در عرصههای مدیریتی دارند؟
یکی از دلایل این مسئله میتواند این باشد که یکسری بایدها و باورهای لازم رفتاری و عملکردی از سوی خود زنان مانند بهبود ارتباطات اجتماعی و اعتماد متقابل با جامعه، مشارکت و کنش بیشتر با جامعه در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در راستای ایجاد سرمایه اجتماعی در بین زنان تقویت نشده است. هرچند که این موارد هم ریشههای بسیار عمیقی در نوع فرهنگ و نوع آموزش ما دارد. از اینرو، مهمترین مسئله این است که بهطور کلی در کشورهای توسعهنیافته و در حال توسعه به مراتب زنان بیشتر در معرض فقر، خشونتهای خانگی، اطلاع نداشتن از حقوق اولیه شهروندی خود، عدم تشخص اجتماعی، مشارکت نداشتن در عرصه عمومی و... قرار دارند و به بحث آموزش و توانمندسازی زنان کمتر پرداخته شده است. چون همواره به آنها با دید «جنس دوم» نگریسته شده و این باور وجود داشته که زنان تنها نقش تربیت فرزندان و نگهداری از آنها و موارد مربوط به خانه به آنها باید محول شود و نقشهای خارج از خانه آنها را از این امور باز میدارد.
این باورهای غلط و در کنار آن، نهادهایی مانند آموزش و پروش، خانواده و نهادهای آموزشی و فرهنگی دیگری هم در این مسئله دخیل هستند. آموزش و پرورش در ایران بهعنوان نهاد تاثیرگذار باید با ارائه سیاستهایی مناسب برای تثبیت جایگاه زنان و نقشآفرینی آنان در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی گامهایی در تغییر نگرش و باورهای اجتماعی در خصوص ناتوانایی زنان بردارد و از این طریق تغییراتی در نگرش نسبت به شایستگی زنان و آموزشهای مهارتی برای فعالیت زنان در بخشهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی را فراهم سازد. همچنین در کنار آموزش و پرورش، نهاد خانواده نیز یکی از قویترین و تاثیرگذارترین نهادهایی است که من همواره به مبحث خانواده مدنی اشاره داشته و دارم؛ خانوادهای که از طریق تغییر در «گفتمان بینانسلی» که در نوع تربیت و تبعیضهای جنسیتی که همواره وجود داشته، قادر است که نقشی اساسی در ایجاد جامعهای توسعه یافته داشته باشد. همانطور که گیدنز به مسئله دموکراسی و تاثیر آن بر نهاد خانواده اشاره میکند و میگوید خانواده در حال دموکراتیزهشدن است، به همان شیوههایی که فرایندهای دموکراسی عمومی دنبال میکنند و اینگونه دموکراتیزهشدن نشان میدهد که چگونه زندگی خانوادگی ممکن است انتخاب فردی و همبستگی اجتماعی را با هم ترکیب کند.
به یقین برای داشتن جامعهای توسعه یافته که همه اقشار جامعه زنان، مردان، جوانان، سالمندان و ... در آن دارای نقش و تشخص اجتماعی باشند و به مشارکتی برای توسعه بپردازند، داشتن خانوادههایی مدنی یکی از مهمترین راهحلهاست. هر چند که ما شاهد این هستیم که در ایران خانوادههای مدنی در حال شگلگیری هستند و نسلهای آینده با نگاههایی متفاوت به حضور زنان و تاثیرگذاری آنها در جامعه به آن نگاه میکنند.
شما در این کتاب مبحث قابل تاملی با عنوان «عدالت کور» دارید که طی آن مسئله خشونت علیه زنان را مورد واکاوی قرار دادهاید. لطفا کمی بیشتر در این باره بگوئید؟
بله، این موضوع را اگر بخواهم در یک کلمه تعریف کنم، باید به کلمه «سلطه» اشاره کنم؛ سلطه ایدئولوژی، قدرت و خشونت بر زنان که باعث میشود زنان در چرخهای از «دُور» بیفتند که توان مقابله با این سلطه را نداشته باشند. همانطور که قرنهاست زنان سعی در گرفتن حق خود دارند، اما تاکنون موفق به این کار بهطور تمام و کمال نشدهاند؛ چراکه قرنهاست این قدرت و ایدئولوژی بر زنان سلطه داشته و از آنها «دیگری»هایی ساخته که گاهی حتی قادر به بازشناختن خود نیستند. این احساس «دیگربودگی» در زنان «خلا»ئی ایجاد میکند که باعث میشود زنان نسبت به «هویت» خویش دچار تردید شوند و «ازخودبیگانگی» شکل گیرد؛ احساسی که باعث تشدید خشونتهای پنهان در روح و روان زنان میشود و آنها را از درون تهی و پوچ میکند. قدرت و ایدئولوژی به تبلیغ عدالت بین زن و مرد میپردازند؛ اما این درهمتنیدگی، عدالت کوری را نوید میدهد که زنان با وجود قانونهای مورد پذیرش از جانب ایدئولوژی و بسط و سلطه آن بر دنیای مردسالار چند قرنی، جایگاهی ندارند و همچنان باید در خلا «خودبودگی» دست و پا بزنند.
خشونت، تنها فیزیکی نیست، بلکه این «سلطه» خشونتی پنهان است که زن را مجبور به پذیرش شرایطی میکند که از طریق فرهنگ در بین اشخاص نهادینهشده و این ایدئولوژی که باعث میشود خشونت بهصورت یک قانون درآید و این درهمتنیدگی خشونت و قانون آنجا بارز میشود که از قدیم تا کنون تفاوتهای جنسیتی بین زن و مرد وجود داشته و قانون در برخی بندهای خود از این موضوع دفاع میکند و همه افراد نیز میپذیرند. مانند بحثهای کودکهمسری، طرح جدید مچلس در مورد سقط جنین و...
در این کتاب به نقش سیاسی زنان جنوب هم اشاره کردهاید. آیا در احزاب سیاسی در این منطقه، زنان به رسمیت شناخته میشوند و به آنها فضا داده شده است؟
خُب من بهعنوان دبیر جمعیت زنان مسلمان نواندیش در استان بوشهر که یک حزب سیاسی است، این پرسش همیشه برایم مطرح بود که چرا باید احزاب زنانه شکل بگیرد و در احزاب ما که ادعای دموکراسی و برابری وجود دارد، زنان نقش پررنگی ندارند و این درک نشدن حضور زنان منجر به راهاندازی احزاب زنانه شود؟ اگر به نقش زنان در حوزه سیاست بهطور خاص نگاهی داشته باشیم، متوجه میشویم زنان چه در احزاب و چه در مناصب قدرت، جایگاه برجستهای ندارند. بنابراین برای بیان تواناییهای خود اقدام به راهاندازی احزاب زنانه میکنند. این دور نگهداشتن زنان در میدان سیاست خود یک آسیب بسیار جدی است که منجر به نبود آگاهی سیاسی در زنان شده و نتیجه آن «بیقدرتی سیاسی» زنان است.
مشارکت سیاسی زنان تنها به معنی شرکت آنان در انتخابات و رای دادن نیست. مشارکت به این معناست که زنان در تمامی نهادهای دموکراتیک نقشی فعال، تعیینکننده و اثرگذار داشته باشند؛ اما ما شاهد این مسئله هستیم که تنها در زمان انتخابات، حضور زنان در ستادهای انتخاباتی پررنگ است و بعد از آن، زنان چندان نقشی در کنشهای سیاسی ندارند. بهطور مثال در استان بوشهر غالب زنان، بهدلیل وجود کلیشههای جنسیتی، حضور آنها در مکانهای قابل فعالیت در حوزههای سیاسی در اغلب موارد با موانع اجتماعی و فرهنگی روبهرو میشود و در اکثر آنها این تفکر وجود دارد که در رفتارهای سیاسی باید تابع شوهران یا بهطور کلی مردان خود باشند و نمیتوانند مستقل از مردان تصمیمی بگیرند. همچنین از لحاظ فرهنگی این تفکر هست که اگر زنان وارد فعالیتهای سیاسی شوند، اَنگهایی اجتماعی به آنان زده میشود و همواره مورد نقد قرار میگیرند. زنان استان بوشهر در جامعهی در حال گذار که از جامعهای پیشامدرن به سوی جامعهای مدرن در حال تغییر است، همچنان دارای مشارکت سیاسی با کیفیت تودهای و تماشاگرانه هستند. وجود مشارکت تودهای زنان در استان بوشهر به نبود آگاهی سیاسی، میزان تحصیلات، طبقه اجتماعی و احساس بیقدرتی سیاسی مرتبط است. هرچند عدم جامعهپذیری سیاسی با وجود چهار حزب زنانه و احزاب دیگر همچنان به قوت خود باقی است.
اینگونه برمیآید که محور این کتاب زنان و توسعه پایدار است که در مباحث مفصلی به این دو موضوع مهم پرداختهاید، در نهایت برداشت شما از سهم زنان در توسعه پایدار چیست و آیا آنها نقش تعیینکنندهای در این زمینه ایفا کردهاند؟
ببنید! محور کتاب بر مبحث توسعه پایدار نیست، اما یکی از موضوعاتی است که بهدلیل اهمیت به آن پرداختهام. چون معتقدم امروزه در اغلب کشورهای جهان، حضور زنان در تمامی عرصهها در خصوص توسعه فراهم شده و زنان با توجه به توانمندیها و موقعیتهای متنوع و متفاوتی که دارند، به نقشآفرینی در عرصه توسعه میپردازند. بنابراین بر این اساس مفهوم جنسیت که مفهومی اجتماعی است، تنها شامل زنان نمیشود و مردان را نیز شامل میشود. در اکثر کشورهای توسعهیافته جهان، با توانمندسازی زنان گامهای موثری برای توسعه پایدار برداشتهاند و آموزش را بهعنوان یکی از عوامل تسریعکننده توسعه مورد توجه قرار دادهاند. از این طریق زنان بهعنوان بازیگران اصلی توسعه در نظر گرفته میشوند و در کنار این مورد، نیازهای اساسی زنان از قبیل عزت نفس، مشارکت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، خشنودی و رضایت آنان برآورده میشود. در حالی که در کشور ایران به این موارد زیاد پرداخته نشده و زنان نقش پررنگی در بحث توسعه ندارند. به زنان از همان ابتدای کودکی آموزشی بهمنظور اهمیت نقش آنان در توسعه داده نشده است. برای مثال، زنان روستایی را در نظر بگیرید، آنها برای جلوگیری از چالشهایی مانند کمبود مواد غذایی، تخریب محیط و منابع زنان نقش پررنگی دارند؛ چون این زنان روستایی هستند که میتوانند در فعالیتهای مختلف شرکت کنند و زمینه کم کردن تفاوت بین شهر و روستا، فقرزدایی، اشتغالزایی، اجتناب از مهاجرت و رونق دادن به فعالیتهای اقتصادی را فراهم کنند؛ اما در نهایت بهعنوان یک نیروی کار «نامرئی» از آنها یاد میشود. چون از همان ابتدا این نقش برای آنها تعریف شده و اهمیت و تاثیرگذاری این نقش به دلایل مختلف مانند عدم اعتماد به نفس، عدم آموزش، عدم تشخص اجتماعی و .... که همواره در پاسخ به سوالهای شما مدام در حال تکرار شدن است به آنها آموزش داده نشده و نهادینه نشده است. ما در حال حاضر شاهد بروز ناسازگاریهای محیطی و اجتماعی زیادی هستیم که اگر به زنان فرصت داده شود و عدالت جنسیتی در تمامی حوزهها اعمال شود، بهیقین میتوانند نقش تعیینکنندهای در توسعه پایدار داشته باشند.
دلایل تمایل نداشتن زنان به کنشگری در جامعه مدنی جنوب چیست؟ فکر میکنید این عوامل چقدر ناشی از خلأ آموزش یا جبر جامعه مردسالار این منطقه است؟
بهیقین این دو مورد از مهمترین دلایل هستند. در جامعه ما بهدلیل عدم آموزش درست، به زن بهعنوان «دیگری» نگریسته میشود. در این وضعیت بالتبع موقعیت «سوژِگی» یا عاملیت از زنان گرفته میشود و به آنها به دید «ابژه» یا وسیله و ابزار نگاه میشود. وجود برخی تابوهای جنسیتی در جامعه و بدتر از آن وجود باور ابژههای متکثر در بین خود زنان و یا نسبت به زنان باعث میشود که کنشگری در بین زنان نسبت به دغدغههایی که در خصوص تابوها و ابژهها وجود دارد، دارای اهمیت کمتری باشد. این تابوبودگی همراه با یک نوع ترس و اضطراب در بین زنان باعث میشود که خود را به مثابه دیگری و متفاوت از مردان قلمداد میکنند. در کنار این موضوع میتوان به شکلگیری «هویتهای جنسیتی» در فرهنگ جامعه یا یک اجتماع مردسالار اشاره کرد. این هویتهای جنسیتی به صورت یک واقعیت اجتماعی در حال نشو و نما بوده و هست. با توجه به وجود چنین دیدگاههای جنسیتی و توزیع نابرابر فرصتها و موقعیتهای نژادی، قومیتی، شغلی، دینی و... در کنار تبعیضهای جنسیتی، همواره باعث شده که حضور زنان در جامعه کمرنگ باشد. در چنین جامعهای زنان کنشگر فرصتی برای حضور و فعالیت و کنش نداشته و تعدادی از زنان را میبینیم که به دور از تابوها و نگاههای جنسیتی به کنشگری اجتماعی میپردازند. یک مسئله دیگر هم این هست که به طور مثال در برخی مناطق روستایی با وجود همه این مسائل برخی زنان که تمایل به کنشگری دارند، مکانهایی برای فعالیت و حضور در عرصه اجتماع پیدا نمیکنند و مجدد به حاشیه رانده میشوند. این «سرخوردگی اجتماعی» و عدم حمایتهای اجتماعی بهصورت آسیبهایی به شکلهای متفاوت خود را نمایان میکند.
در پایان، بفرمائید آیا اثر دیگری هم در دست تالیف یا انتشار دارید؟
قصد دارم چندین موضوع مربوط به زنان جنوب را نشانهشناسی کنم؛ اما برای گردآوری مطالب هنوز اقدامی نکردهام. چون این پروژه میدانی است و با این وضعیت کرونا، فکر کنم زمان زیادی ببرد. تنها کاری که میشود در این وضعیت کرد، گردآوری مطالب است هرچند منابع هم بسیار اندک است.
و سخن پایانی شما با مخاطبان ایبنا؟
برای آینده زنان افغانستان بسیار نگران هستم. کنش و حضور آنها در اجتماع و حرکتها و خیزش آرامی که در راه تلاش برای بهتر شدن حضور در اجتماع داشتهاند، به چه سمتی میرود؟ برای زنان، کودکان و دختران افغان که چه دردهایی کشیده و میکشند و مهاجرین افغان که سالهاست به این درد و دوری از وطن دچار شدهاند بسیار نگرانم.
برای دختران سرزمینم نگران هستم. دخترانی که در سنین کم ازدواج میکنند و در همان سن کم طلاق میگیرند یا بیوه میشوند. رشد ۱۰.۵ درصدی ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴ سال و ثبت ۷۲۵ طلاق برای دختران این رده سنی، آمار بسیار دردناکی است. در کنار نگرانیها برای زنان سرزمینم خوشحالم که در حوزههای مختلف در حال تلاش هستند و همگام و همعصر با زمانه خویش به پیش میروند و موفقیتهای زیادی کسب میکنند. در آخر هم از همسرم، اسماعیل حساممقدم بسیار سپاسگزارم که همواره همراه من است و از شما بابت تلاشی که در حوزه کتاب و فرهنگ دارید، قدردانی میکنم.
نظر شما