مرکز فرهنگ و مطالعات پایداری استان هرمزگان در مقدمه این کتاب آورده است: «کتاب بادگیرها چشم به راهاند، خاطرات مردی را روایت میکند که از دیار آفتاب و شرجی برای دفاع از کیان این مرز و بوم در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور یافت و در این راه به آرزوی دیرین خود رسید.»
همچنین اعظم پشت مشهدی، نویسنده کتاب در پیشگفتار اثر یادآوری کرده، اثر حاضر حاصل تلاش و تحقیق نسلی است که با نکوداشت و حفظ خاطرات بزرگانش، سرمشقی برای فردای خود می جوید. ثبت و جمعآوری خاطرات شفاهی راجع به شهید ابراهیم بشکردی زاده با پیشنهاد و همراهی موسسه فرهنگی دارالعقائد بهعنوان کانالی برای ارتباط با خانواده، دوستان و همرزمان شهید انجام شده و تمامی مصاحبهها به همت محبوبه ولایتی و حلیمه شاهی از محققان شهرستان بندر لنگه، جمعآوری و به دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری هرمزگان جهت تولید و چاپ سپرده شده است.
ابراهیم بشکردیزاده، معروف به چریک پیر، در سال 1313 در شهرستان بندر لنگه به دنیا آمده و در همان دوران کودکی مادر و پدرش را از دست داده و در کنار مادربزرگش شده است. قبل از انقلاب همگام با روحانیون علیه رژیم شاهنشاهی مبارزه کرده و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شده است. ابراهیم بشکردی زاده در عملیاتهای طریقالقدس و رمضان حضور داشته و در آخرین مرحله تکمیلی عملیات کربلای 5 بهعنوان کمک آرپیجی زن همراه دیگر جوانان سرزمینش، از خاک و ناموس خود دفاع کرد و در اسفند 1365 در جبهه شلمچه به شهادت رسیده است.
این کتاب در هشت فصل بههم پیوسته تنظیم شده که در فصل اول با عنوان «زندگی» به تولد، دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی شهید ابراهیم بشکردی زاده پرداخته شده است. راوی اصلی این فصل، فاطمه محمودی رودباری، همسر شهید ابراهیم بشکردیزاده است که به خاطر نسبت فامیلی قبل از ازدواج که با شهید ابراهیم بشکردیزاده داشته، با اشراف کامل به دوران کودکی همسرش اشاره میکند و جزئیات زندگی او در این مرحله را بیان میکند. فرزندان شهید هم از راویان این فصل هستند که از زاویه نگاه خود بخشهایی از زندگی و رشادتهای پدر را روایت میکنند.
در این فصل، مخاطب با شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده شهید ابراهیم بشکردیزاده آشنا میشود. همچنین موقعیت خانوادگی و جغرافیای محل سکونت خانواده پدری شهید در این فصل به تفصیل شرح داده شده است. همسر شهید بشکردیزاده در شروع این فصل میگوید: «ابراهیم پنج شش سالی از من برزگتر بود. دختر عمو و پسر عمو بودیم و خانههایمان دیوار به دیوار هم بود. قبل از به دنیا آمدن من و ابراهیم، همه خانوادهمان در کهنوج زندگی میکردند. شرایط اقتصادی مردم خوب نبود. ابراهیم دو سالش بود که پدربزرگ با خانواده برای کار، رفتند آبادان؛ اما آنجا ماندگار نشدند و آمدند بندرلنگه. آن روزها، مردم بندرلنگه برای کار میرفتند کشورهای عربی. پدبزرگ، عمو چراغ و پدرم مثل بقیه مردم شهر برای کار فصلی گاهی بحرین و قطر میرفتند و وقتی برمیگشتند روی لنج و کشتیهای باری کار میکردند. ابراهیم سنی نداشت که مادرش را از دست داد.
در فصل دوم با عنوان«زندگی با مردم»، راویان؛ همسر، فرزندان و دوستان و همرزمان شهید از خصلتها و مردمداری شهید بشکریزاده میگویند؛ اینکه چگونه با اطرافیان برخورد میکرد و رفتارش در خانواده و اجتماع چگونه بوده است. در این فصل به نقل از همسر شهید درخصوص شخصیت شهید بشکریزاده آمده است:«خیلی وقت ها که در دخل و خرج خانه میماندیم، ابراهیم بعد از نماز دستش را به سمت آسمان بلند میکرد. روزی و برکت بود که از در و دیوار خانه سرازیر میشد. هر کاری میکرد، میگفت: «خدا حاضر و ناظر همه کردار انسانه.» آدم زحمتکشی بود و به خاطر کم و کسری زندگی ناشکری نمیکرد.»
در فصل سوم با موضوع «انقلاب» به فعالیتهای انقلابی شهید ابراهیم بشکریزاده در ایام پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین روزهای پیروزی انقلاب و بعد از آن پرداخته شده است.
در فصل چهارم با عنوان «جنگ» به مهمترین و تاثیرگذارترین مرحله از زندگی شهید بشکریزاده، یعنی حضور در جبههها پرداخته میشود. یکی از روایتهای این فصل به نقل از صولت سعیدآبادی، همرزم شهید، درباره روحیه بالای شهید در زمان حضور در مناطق عملیاتی است: «از عملیات طریقالقدس ابراهیم را میشناختم. با هم اعزام شده بودیم و در یک محور، یک گردان و یک دسته بودیم. در محور رمله و مگاسیس بودیم. قرار بود بستان را آزاد کنیم. یک هفتهای طول کشید تا بستان آزاد شد. هوا بارانی و زمین گِل و شل بود. بستان که آزاد شد، 45 روزی ماندیم آنجا. ابراهیم دل زنده بود و خیلی شوخی میکرد.»
در فصل پنجم با عنوان «آخرین دیدار» هم به روزهای آخر حضور بشکریزاده در میان خانواده و دوستان و آشنایان پرداخته شده است. همسر و فرزندان شهید در این فصل به آخرین دیدارهای خود با مردی که بهزودی آسمانی میشد، اشاره میکنند؛ ازجمله حسن، یکی از فرزندان شهید به یکی از خصلتهای نیک و پسندیده شهید بشکریزاده درخصوص ادای دین اشاره میکند: «اگر از کسی پولی قرض میگرفت زودتر از موعد، پول را برمیگرداند. قبل از رفتن به جبهه تمام قرضهایش را داده بود. پدرم خیلی به هلال و حرام اهمیت میداد و نمیخواست دینی به گردنش بماند. با اینکه مشکل مالی داشتیم، اما بخشی از درآمدش را برای اقوام و افرادی که در مضیقه بودند، کنار میگذاشت.»
در فصل ششم هم که عنوانش «خاطرات» است، اعضای خانواده و دوستان، همکاران و همرزمان شهید بشکریزاده، خاطرات پراکنده خود از این شهید را روایت میکنند.
در فصل هفتم با عنوان «انتظار» بیشتر به لحظههای چشمانتظاری خانواده و دوستان شهید در دوران 9 ساله مفقودالاثر بودن شهید بشکریزاده پرداخته میشود که سرانجام با اعلام خبر شهادت و تشییع جنازه باشکوه این شهید در بندر لنگه، این انتظار 9 ساله به پایان میرسد.
فصل هشتم و پایانی کتاب به ضمائم و عکسهای مرتبط با موضوع کتاب اختصاص یافته که در آن هفت عکس و سند به اثر ضمیمه شده است.
چاپ اول کتاب«بادگیرها چشم به راهاند» نوشته اعظم پشتمشهدی در 132 صفحه با شمارگان 1250 نسخه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظرات