از این نویسنده اهل بیرمِ لارستان به تازگی کتابی منتشر شده تحت عنوان «در طریقت مسلمانی» که انتشارات «کویر» آن را منتشر کرده است. او در سال 1361 به دنیا آمده و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته فلسفه اسلامی به پایان رساند و هماکنون در شهر قم به پژوهش در زمینه دین و فلسفه مشغول است.
مشروح گفتوگوی ما با «سیدهادی طباطبایی» را در ادامه میخوانید:
برخی از منتقدان بر این باورند که حلقههای نواندیشان دینی آنقدر درگیر مسائل انتزاعی شدهاند که دیگر جذابیت چندانی برای نسل جوان ندارند. شما به عنوان یکی از حامیانِ جریانِ نواندیشی دینی چنین گفتههایی را برمیتابید؟
به نظرم اینگونه نیست. این نیست که نواندیشان دینی غرق در انتزاعیات باشند. اتفاقاً بنای نواندیشی دینی این است که مشکلی را از شانههای دینداران در دنیای معاصر بردارد. بنده مشکل را از جای دیگری میبینم؛ که البته یک روند جهانی است. رامین جهانبگلو سخنی را از «اُرتگا ئی گاسِت» فیلسوفِ لیبرال اسپانیایی نقل میکند. گاسِت در سخنِ معروفی میگوید که: «ما نمیدانیم چه بر ما میگذرد؛ و این دقیقاً همان چیزی است که بر ما میگذرد، ندانستنِ اینکه بر ما چه میگذرد». گویی ما حقیقتاً نمیدانیم که چه بر سرمان آمده است. بشر از چیزی ناآگاه است. این بیخبری در عصری که عصر اطلاعات و اینترنت است، خودش میتواند نگرانکننده باشد. گویی ما تودههایی بیروح شدهایم. به تعبیرِ او ما انسانهای تودهای شدهایم. اینکه هر روز از تلویزیون آوارگانی را میبینیم یا افرادی را میبینیم که به خاطر جنگ، بی سرپناه شدهاند، یا اسیر سیل و زلزله و دیگر بلایای طبیعیاند، اینها باعث شده که ما به این امور عادت کنیم. به تودههایی بیروح بدل شویم. در این عرصه آنچه دیگر اهمیتی ندارد، اندیشیدن است. در میان تودههای بیروح، کمتر میتوان از اندیشه سخن گفت. انسان دیگر اندیشیدن را وظیفه خود نمیداند. حتی اندیشیدن را به تمسخر میگیرد. در دنیایی که جمع کردنِ پول دغدغه اصلی شده است، در چنین فضایی اگر بحث اندیشهای هم طرح شود، با طعنه همراه میشود. جامعه ما هم مستثنی از این ماجرا نیست. شما اگر وقتِ خود را صرف اندیشیدن کنید، برای بشر امروز چندان مفهومپذیر نیست. به سختی میتواند با آن ارتباط برقرار کند. انسان را با شغل و کار و پیشهاش تعریف میکنند. راهی که از آن طریق به پول میرسد.
حال این را اضافه کنید بر ماجرای دین در جامعه امروزِ ما. برخوردها نسبت به دین تغییر کرده است. سخن گفتن از دین و دینداری دشوار شده است. بعضاً کسی را که از دین سخن بگوید، منتسب به دفاع از یک سیاست میکنند. تصور بر این است که فردی که دیندار است، حتماً از یک سیاستِ ویژه هم حمایت میکند. یا اینکه دینداری را برابر با قرائت خاصی از دین میدانند. یک نحوه نگرشِ منتسب به دین که بعضاً مانع از آزادیها میشود و حقوق مردم را نادیده میگیرد. این برداشت از دینداری در جامعه امروز ما دیده میشود. حال در این میان ببینید که نواندیشان دینی هم از طرفی در ساحت اندیشه سخن میگویند و از طرف دیگر از دین دم میزنند. هر دو مورد، امروز در جامعه ما مورد پرسش است. مورد نقد و گاه طعن است. پس بیراه نیست اگر نواندیشان دینی هم مورد طعن و تخفیف قرار بگیرند. البته در سوی دیگری هم دیندارانِ سنتی هستند که سخنان نواندیشان دینی را برنمیتابند. اما به هر حال جامعه ما یک جامعه دینی است. هر چقدر هم که تصور کنیم از مرامِ دینی فاصله گرفته است، اما نمیتوان منکر عُلقههای دینی در جامعه بود. در این میان به نظر میرسد خواسته یا ناخواسته، اندیشههای نواندیشی دینی هم بر جامعه اثر میگذارد.
نکته دیگری که باید بیان کنم، این است که نواندیشی دینی رسالتی را برای خود در نظر دارد. اینگونه نیست که در کنجی بنشیند و به تحقیق بپردازد و فارغ از موضوعات و مسائل جامعه به تأملاتِ خود بسنده کند. آنچه در جامعه رخ میدهد همواره مورد توجه نواندیشی دینی بوده است. آنها کوشیدهاند تا رفع گِره از برخی معضلات کنند. آنجا که این مشکلات با دین پیوند دارد هم تأملات نواندیشان دینی قاعدتاً بیشتر اثرگذار خواهد بود.
در سالهای گذشته برخی از مردم معنویتهای گوناگونی را جایگزین معنویت سنتی دینی کردهاند. عرفان حلقه، عرفان سرخپوستی و دهها گونه دیگر از چنین عرفانهایی راهشان را به قلب برخیها باز کردهاند. از سوی دیگر برخی از نواندیشان مسلمان نظیر «سروش دباغ» خوانشهایی عرفانی در سایه هنر از دین اسلام ارائه میکنند که میتواند بدیل نیرومندی برای عرفانهای غیر دینی باشد. به نظرتان پروژه نواندیشی دینی میتواند هم به معنویت سنتی وفادار بماند و هم سر در مقابل معنویتهای رقیب خم نکند؟
یکی از اصلیترین تأملاتِ نواندیشی دینی بر همین محور بوده است. بگذارید در خصوص نسل جدید نواندیشی دینی و ایدههایی که در این خصوص طرح کردهاند سخن بگویم. در مواجهه با مقوله معنویت در جهان جدید به نظرم تأملاتِ نواندیشی دینی را باید در کنار و در راستای هم تفسیر کرد. ببینید در خصوص معنویت، ابتدا آرش نراقی میکوشد ریشهیابی کند که چرا معنویت در جهان جدید به سمتوسویی دیگر میل کرده است. این سخن همیشه مطرح بوده که جهانِ جدید مجالی برای عرفان باقی نمیگذارد. دکتر نراقی علت را ریشهیابی کرده است. او با طرح مسأله اختفای الهی و غیبت خداوند، همچنین با طرح مسأله ملال در روزگار کنونی، ابتدا تغییر نگرشِ انسان نسبت به مقوله معنویت را نشان داده است. در ادامه، ابوالقاسم فنایی هم در این خصوص کوشیده است که در مواجهه با بحث معنویت، کمربند استحکام معنویت را در چهارچوب عقلانیت و اخلاق محکم کند. ایشان نشان میدهد که هر آموزه دینی و معنوی، میباید در دایره عقلانیت و اخلاق قرار گیرد و پای از آن بیرون نگذارد. ایشان به نحوی، چهارچوبه معنویت را مشخص کرده است. اما سروش دباغ نشان داده است که در میدانِ معنویت که حالا در انحصار اخلاق و عقلانیت نظاممند شده است، چگونه میباید به فعالیت پرداخت و به کسب مواجید معنوی رسید. ایشان طرح عرفانهای مدرن و سالک مدرن را بیان کرده است. مواردی را بیان کرده که انسان امروز هم از لابهلای همین زندگیِ روزمره میتواند به معنویت توجه داشته باشد. همانطور که شاهدید این نظاممندی را میتوان در اندیشه نواندیشان دینی ردیابی کرد.
نکته دیگری را هم که میباید به آن توجه داد، این است که نواندیشان دینی بر این مسأله نیز توجه دادهاند که عُلقههای فکری و عقیدتی، لاجرم در کسب معنویت مدخلیت دارند. دالایی لاما برخی عوارض را برای تغییر مسلک و دین برشمرده بود که شاید بد نباشد به آن اشاره کنم. مصطفی ملکیان هم این ایده دالایی لاما را بیان کرده است. او گفته بود که اولاً انسان چون نمیتواند به سرعت رسوبهای فکری و فرهنگی و عاطفی آن دینِ قبلی را از وجود خودش رفع کند، مدتهای مدیدی و چه بسا تا آخر عمر در وجود خودش احساس یک انشقاق میکند. یک جدایی در باورهای خود احساس میکند. فرض بفرمایید فردی شیعه به مسلک بودایی راغب شود. به تعبیر مصطفی ملکیان، چنین فردی ناخواسته در روز عاشورا ممکن است غمی به دلش بنشیند. حتی اشکش جاری شود. هم گریه میکند و هم هیچ توجیه منطقی برای این گریه ندارد. چون نمیتواند به کلی از آن عقیدهای که در وجودش از کودکی کاشته شده و نسلاندرنسل به وجود آمده، دل بکند. دالایی لاما همچنین میگفت که دل بریدن از یک دین، انسان را نسبت به دینِ سابقش غیرواقعگرا میکند. وقتی شما دینِ خود را تغییر میدهید، دیگر تمام مصائب و مشکلاتِ جهان را ناشی از همان دینِ سابق میبینید. این نحوهای غیرواقعگرایی را در شما به وجود میآورد. از دیگر پیامدهای تغییر دین این است که شما با تغییر دین ممکن است تصور کنید که به راحتی از یک شاخه به شاخه دیگری میتوانید مایل شوید. احمد العلوی یک عارف مغربی بود که در این خصوص سخن نیکی میگفت. او میگفت اگر تشنهای در بیابانی دنبال آب بگردد، در یک جایی یک وجب حفر کند، بعد آنجا را رها کند، برود جایی دیگر را دو وجب دیگر، جای دیگر را پنج وجب حفر کند، این فرد از تشنگی خواهد مُرد. اما اگر او تمام توانش را بگذارد و یک جا را عمیق حفر کند، امید است که به آبی هم برسد. حال در خصوص دین هم همین است. اگر شما یک دین را عمیقاً معتقد باشید و به آن عمل کنید، میتوانید به آبی هم برسید. خصوصاً اگر این دین از کودکی در نهاد و خونِ شما باشد. وقتی که ما در فرهنگ دینی خودمان عارفانِ برجستهای داشتهایم که کسب معنویت میکردهاند، این نشان میدهد که از طریق همین دین هم میتوان به کسب معنویت و مواجید عرفانی رسید. البته که نواندیشان دینی هم کوشیدهاند این عرفان و معنویت را در دنیای جدید بازتفسیر کنند و راههای دستیابی به آن را نشان دهند. سروش دباغ هم به نحو نظاممندتری این پروژه را دنبال کرده است. اگرچه در آرای دیگر متفکران هم همانگونه که عرض کردم، مبانیای طرح شده و ریشهیابی شده و چهارچوبههای آن مورد توجه قرار گرفته است.
اما ایرادی که به کتاب شما «حدیث نواندیشان دینی» هم وارد شده بود، یکی این بود که دکتر دباغ شاید همان سخنان پدرشان را بازگو کردهاند و نیازی به بحث مستقلی در خصوص آرای ایشان نبود.
این سخن را مقبول نمیدانم. بله دکتر دباغ از ایدههای عبدالکریم سروش استفاده کرده است؛ اما در اندیشههای ایشان باقی نمانده است. همین بحث از عرفانهای مدرن یکی از طرحهایی است که ایشان به نحو مستقلی بیان کرده است و به کار نسل امروز میآید. مفاهیمی را ایشان برساخته است از قبیل کور مرگی، مرگ هراسی، طنز الهیاتی، ایمان شورمندانه، ایمان از سر طمأنینه. ایشان همچنین در مقولاتی وارد شده است که فیالواقع مسأله امروز دینداران در ایران است. حال اگر نگوییم مسأله اصلی است اما دغدغه بسیاری از دینداران در جامعه امروزِ ماست. به عنوان مثال بحث از حجاب، یا رقص. اینها مقولاتی است که دکتر دباغ به بحث درباره آنها پرداخته است. فارغ از این، رویکردی که ایشان دارد هم نسبت به پیشینیان قدری متفاوت است. ایشان در مقالات و سخنان خود از رُمانهای جدید سخن میگوید، سکانسهای فیلم را مورد تحلیل قرار میدهد. این خود نشان میدهد که ایشان مواجهه با بشر امروز را میداند و به آموختههای قدیمی بسنده نکرده است. علاوه بر اینها، دکتر دباغ مدتی است در زمینه روانشناسی هم به مطالعات منسجمی پرداخته و به نحو آکادمیک آن را پیش برده است. این مباحث در تحلیلهای دینی ایشان هم اثرگذار بوده است. همه اینها باعث شده نوع نگرش وی نسبت به قدمای نواندیشی دینی هم تغییراتی داشته باشد.
به نظر میآید کتاب جدید شما «در طریقتِ مسلمانی» میتواند مقدمهای باشد بر کتاب قبلیتان «حدیث نواندیشان دینی». در حقیقت شما در کتاب «در طریقت مسلمانی» از خوانشهای مرکزی فقه شیعه آسیبشناسی کردهاید؛ همین آسیبها در کتاب قبلیتان از زبان نواندیشان دینی پاسخ داده شدهاند. درست فهمیدهام؟
محور کتاب «در طریقت مسلمانی»، بر روی ماجرای دین در جامعه امروزمان است. همانطور که میدانید امروزه بسیاری از سخنان بیان میشود، یا اعمالی از دینداران سر میزند که با نام دین عجین شده است. در این کتاب کوشیدهام تا رفتار و منش و سخنان بانیان و عالِمان دین را بیان کنم. از پیامبر اکرم (ص) شروع کردهام و تا آیتالله سیستانی را برشمردهام. متنهای کوتاهی است. ابتدا یکی از سیرههای رفتاری و یا فکریِ آن حضرات بیان شده، سپس در انتهای هر متن به معضلی در جامعه امروز پرداخته شده است. معضلی که با دین پیوند خورده است؛ به عنوان مثال، شاهدیم که در ایام ماه مبارک رمضان، بسیاری به این بهانه که روزه هستند، ترشرویی میکنند. انتظار دارند که همگان مطیع فرمان آنها باشند. اگر در ادارهای وارد شوید، گویی نباید انتظار داشته باشید که کارِ شما به نحو سابق دنبال شود، چرا که مسئولِ آنجا روزهدار است. این یک نقیصه در فهم از دین است. در متنی آوردهام که امام حسن مجتبی (ع) بابت ادای قرض یک نفر، حاضر شد حج عمره خود را نیمهکاره رها کند تا مشکلی را از فردی بزداید. یا در خصوص برخورد برخی افراد با حیوانات از جمله سگ، چه برخوردهای ناشایستی را شاهدیم. به این بهانه که سگ نجس است، بعضی آن موجود را مورد جفا قرار میدهند. اما در متنی از مرام سید محمدباقر شفتی آوردهام که چگونه با یک سگ برخورد کرد و اسباب برکات فراوان شد. یا در خصوص برخی عبادات که جزو اصول دینی نیست اما در جامعه امروزِ ما به آن تأکیدها یا اجبارهایی میشود که گویی اصل و اساسِ دین به آن مبتنی است. در این کتاب سخنِ برخی فقیهان را آوردهام که اساساً به آن موضوعِ عبادی، باوری نداشتند. یا حتی آن را روا نمیدانستند و چه ضرورتی دارد که ما امروز آن اعمال را چنان برجسته کنیم و بسیاری را از دین برانیم.
شما از سویی به جریان نواندیشی دینی توجه دارید و از طرف دیگر بحث از روحانیت را بیان میکنید. در کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» بحث از روحانیت را طرح کردید. در این کتاب «در طریقت مسلمانی» هم منش روحانیون را عنوان کردهاید. این در حالی است که به نظر میرسد جریان نواندیشی دینی به گونهای در تقابل با روحانیت سر بر آورده است.
این سخن را که نواندیشی دینی در مقابل روحانیت به وجود آمده البته نمیتوان پذیرفت. برخی از مراجع دینی و روحانیون را میتوان حتی در جرگه نواندیشان دینی از آنها نام برد. از جمله مسامحتاً میتوان مرحوم منتظری یا مرحوم طالقانی را نام برد. یا حتی افرادی مانند احمد قابل هم که از حوزه علمیه آمدند و با ایدههایی که طرح کردند، میتوان آنها را در عِداد نواندیشان دینی قرار داد. نواندیشان دینی تنها عنوان میکنند که قرائتهای دیگری هم از دین وجود دارد. قرائتی که شاید روحانیتِ سنتی آن را بیان نکرده است. فیالواقع تفسیرِ دین منحصر به روحانیت نیست.
اما در خصوص روحانیت باید این نکته را هم عرض کنم که تصویر جامعه ما از این قشر، متأسفانه تصویر دقیقی نیست. جامعه ما صرفاً روحانیتی را میبیند که در امر سیاست وارد شده و یا مسند و منصبی دارد. چون آنها در تیررس رسانهها هستند، جامعه نیز به این باور رسیده که فرد روحانی کسی است که وارد مسندی شده که چندان با دروس طلبگی و حوزویاش سنخیتی ندارد. اما این تصویر صحیحی نیست. غالب روحانیون، به همان مرام طلبگی خود پرداختهاند. چندان ورودی به کارهای اداری و یا سیاسی نداشتهاند. در کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» هم به نحوی خواستهام همین سخن را بیان کنم.
در این میان به نظرم گفتوگوی میان نواندیشان دینی و روحانیت یک امر ضروری است. نباید دوگانهای میان این دو به وجود آید. جامعه به هر دو اینها نیازمند است.
یادآور میشود: کتاب «در طریقت مسلمانی» از سوی انتشارات کویر به بهای 45 هزار تومان با شمارگان 500 نسخه در بازار نشر عرضه شده است.
نظر شما