یکشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۴:۴۵
ویراستاری کتاب‌های کودک و نوجوان بسیار مهم است/ کنجکاوی نسبت به تاریخ در بچه‌ها کم است

 فاطمه مرادی، ویراستار کتاب «سلفی با خراب‌کار» معتقد است که ویراستاری کتاب‌های کودکان و نوجوانان از اهمیت بالایی برخودار است و توجه جشنواره‌های کشوری به امر ویرایش قدم مهمی برای ارزشمند شمردن این حرفه است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دومین دوره جایزه شهید اندرزگو (9 آذرماه) سال جاری با حضور مسئولان، اهالی فرهنگ و ادبیات کشور برگزار شد. در این دوره کتاب نوجوان «سلفی با خراب‌کار» به قلم طاهره مشایخ شایسته تقدیر معرفی شد و فاطمه مرادی ویراستار اثر، جایزه‌ی بهترین ویراستار رمان نوجوان را از آنِ خود کرد. این اثر، روایت نوجوانی کنجکاو به‌ نام یونس است که در پی مواجهه با عکس یک ساواکی در نمایشگاه و شباهت آن مرد با یکی از اقوام مادری‌اش، تلاش می‌کند راز این شباهت را دریابد. «سلفی با خراب‌کار» رتبه سوم بخش رمان کودک و نوجوان را در جشنواره شعر و داستان انقلاب ۱۳۹۹ نیز به‌دست آورده است. از این رو گفت‌وگویی با ویراستار و نویسنده اثر داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

برای پرداختن به این اثر در گام نخست به سراغ طاهره مشایخ، نویسنده این اثر رفتیم. 

از زمان انتشار «سلفی با خراب‌کار» اتفاقات خوبی برای این رمان نوجوان رخ داده است، به نظرتان علت توجه اهالی ادبیات به این اثر چیست؟
تصحیح می‌کنم که اهالی انقلابی به دنبال این ادبیات هستند. و الّا خیلی‌ها این آثار را نمی‌پسندند و اصلا سراغش نمی‌روند و دنبالش نیستند. این اثر به‌عنوان اولین اثر چاپیِ من تا حالا دو رتبه آورده است. من در گیلان زندگی می‌کنم و در این تقریبا یک‌سال (از بهمن‌ماه سال گذشته تا آذر امسال)، هیچ تماسی از طرف مسئولان فرهنگی استان، حوزه هنری، فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه‌ها دریافت نکردم. یعنی باید یک اتفاقی می‌افتاد و جلسه‌ای می‌گذاشتند. حتی اگر برگزیده‌ی نهایی هم می‌شد فکر نمی‌کنم اتفاقی می‌افتاد. خودم باید می‌بردم و می‌گفتم این اثر رتبه آورده است. من فقط در یک سایت دیدم که نوشته بود یک گیلانی رتبه آورده است. متاسفانه به این کار سفارشی‌طور نگاه می‌کنند؛ درصورتی‌که تمام المان‌های یک رمان نوجوان را دارد و اقلیمی نوشته شده، یعنی درمورد گیلان است. درباره‌ی بندر کیاشهر. به‌هر جهت هر استانی دوست دارد درباره‌ی شهرهایش گفته شود و ما می‌توانیم در این حوزه سرمایه‌گذاری کنیم. برای اینکه ببینیم اقبال ادبیات به این کتاب چه بوده است، باید ببینیم این کتاب را چه کتاب‌فروشی‌هایی دارند. آیا در دسترس مردم است یا نه. در کتاب‌فروشی‌های رشت که موجود نیست. البته نشر صاد که این اثر را منتشر کرده، اهتمامش بر نسخه‌ی الکترونیک است. اگرچه برای نسخه‌ی کاغذی فروش اینترنتی نیز دارد.

اگر از نظر کارشناسی بخواهم بگویم، شاید سوژه جدید کار بر جلب توجه مخاطبان اثر گذاشته است. من در حین اینکه دارم یک سوژه‌ی انقلابی را در اثر پرورش می‌دهم، به‌روز هم فکر می‌کنم. داستان در چندسال اخیر اتفاق می‌افتد و گذری به گذشته دارد. گذشته را موشکافی می‌کند. بازخوردی که من از مخاطبانم، و کارشناسان دریافت کردم این بود که شخصیت‌پردازی، سوژه جدید و معاصربودن کار جالب‌توجه بوده است. برای نوجوانان ما سخت است که گذشته را مرور کنند. بچه‌های ما دوست دارند همه‌چیز به‌روز باشد و به‌روز فکر کنند. آن حس نوستالژی را نسل ما دارد. نسل 60 و تقریبا 70. به همین دلیل، من زمان و اقلیمم را به‌روز انتخاب کردم.
 
باتوجه به تجربه‌ی نوشتن این رمان، پیوند دادن مفاهیم و مسائل انقلاب اسلامی ایران با دنیای نوجوانان امروزی را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟ چه سختی‌ها و موانع درونی و بیرونی ممکن است برای نویسنده اتفاق بیفتد؟
اگر ما می‌خواهیم برای مخاطبِ نوجوان‌مان که هیچ‌چیزی از قدیم نمی‌داند - اطلاعاتی که دارند در حد مدرسه است یا حتی متناقض است – اثری بنویسیم که از انقلاب اسلامی حرف بزند، باید آن مفهوم خیلی زیرپوستی و باورپذیر باشد. شعاری نباشد. نوجوان وقتی می‌خواند، بتواند متوجه شود. نوجوانان ما امروزه خیلی هوشیار هستند. به رسانه‌ها دسترسی دارند. زمان ما پدر و مادرها خیلی اطلاعات سیاسی نداشتند؛ اما حالا خودِ بچه‌ها مثلا درمورد انتخابات نظر می‌دهند. نوجوانِ امروزی می‌تواند درباره‌ی اطلاعات زیرپوستی‌ای که من در کتابم اشاره می‌کنم تحقیق کند، در اینترنت جست‌وجو کند. ببیند آیا واقعا تاریخ همین چیزهایی است که من در اثرم گفته‌ام؟
من با خودم مدام یک درگیری‌ای داشتم که آیا می‌توانم از پسِ این کار نوجوان بربیایم. زبان نوجوان را بلدم یا نه. برای مثال وقتی از سینما رکس در کتاب حرف زدم، نوجوان چه‌طوری می‌خواهد متوجه شود. و من ناخودآگاه در داستان تمهیدی داشتم که این‌ها اتفاقا می‌خواستند سینما هم بروند و در نمایشگاه عکسی از سینما رکس است که بچه‌ها بلافاصله یک قلاب می‌زنند به سینما رکس آبادان و می‌گفتند خوب شد نرفتند. خیلی سعی کردم که شعار ندهم و تقریبا در بازخوردهایی هم که گرفتم، نوجوانان به من نگفتند که تو شعار دادی. هر نوجوانی که خواند استقبال کرد. حتی بعضی از نوجوانان به من می‌گفتند که این را ادامه بده و این برایم جالب بود که می‌گفتند راحیل و شهاب سماک در جلد دوم باهم ازدواج کنند. راحیل و آقای سماک را به عنوان نمک داستان گذاشته بودم (کم پرداخته بودم) ولی بچه‌ها این را جدی گرفته‌اند و برایشان باورپذیر بود و دوست داشتند در جلدی بعدی ادامه بدهم.
 
نوجوانانی که این کتاب را مطالعه کرده‌اند، چقدر توانستند با درون‌مایه‌ی آن ارتباط برقرار کنند؟ آیا موردی بوده که پس از خواندن کتاب، کنجکاو قصه‌های انقلاب شده باشد و بخواهد بیشتر بداند؟
سه‌هفته‌ی پیش جلسه‌ی نقدی در کتابخانه 22 بهمن بندر کیاشهر برگزار شد که البته به همت مسئولان  فرهنگی نبود و یکی از دوستانم که عضو فعال آن کتابخانه بود پیگیری کرد تا این جلسه نقد برگزار شود. در این جلسه، بعضی از بچه‌ها به من گفتند برایشان جالب بوده است که انقلاب را با یک نامه‌ (نامه‌ی برادر مامان‌تاجی) فهمیده‌اند. یا گفتند «موضوع ساواک را که شما گفتید ما خیلی خوب حس کردیم». نمونه‌ای در ذهنم است که دخترخانمی برایم ویس فرستاده بودند که تا قبل از این کتاب، هر کتابی که می‌خواندند کتاب غیرایرانی بوده است و او یک نوجوان کتاب‌خوان حرفه‌ای است. «سلفی با خراب‌کار» اولین کتاب ایرانی بود که او مطالعه کرده است. به من می‌گفت که فکر نمی‌کرده کتاب‌های ایرانی هم این‌قدر خوب باشند. که البته من چند کار خوب دیگر هم به او معرفی کردم. چون من کار اولم است ولی نویسندگان ایرانی‌ای هستند که تخصص‌شان نوجوان‌نویسی است. کتاب را یکی از دوستانش به او معرفی کرده و نسخه‌ی الکترونیکش را در طاقچه خوانده بود.
 
می‌گویند برای ساختن آینده باید بدانیم گذشته چه‌طور بوده است. کنجکاوی هم عنصر اصلی این فرآیند کشف است. به‌ نظر شما نوجوانان ایرانی اکنون چقدر پیگیر و کنجکاو دانستن تاریخ خود هستند؟
فکر می‌کنم که برای عموم نوجوانان گذشته خیلی مهم نیست. به دلیل اینکه خیلی غرق زرق‌وبرق معاصر شده‌اند. بچه‌ها خیلی کنجکاو نیستند، مخصوصا که یک‌جورهایی سیاسی شده‌اند. در خانه از پدرومادر چیزهایی می‌شنوند، و از ماهواره‌ها و دیگر رسانه‌ها هم همین‌طور. ما هم که نسل قدیم هستیم آن‌طور کنجکاو نبودیم، که البته به‌خاطر این بود که پشتوانه‌ی لازم را نداشتیم؛ اما حالا بچه‌ها این پشتوانه را دارند، یعنی امکان پرس‌وجو و کنجکاوی را دارند. می‌توانند جواب سوال‌هایشان را در اینترنت پیدا کنند. افراد زیادی هستند که می‌توانند پاسخ سوالات آن‌ها را بدهند. بچه‌ها می‌توانند مستقیم به یک جامعه‌شناس از طریق فضای مجازی دسترسی داشته باشند یا به یک نویسنده یا تاریخ‌دان.
بنابراین (باوجود امکانات) کنجکاوی در بچه‌ها کم است؛ اما ما می‌توانیم این کنجکاوی را تحریک کنیم. از طریق داستان‌هایی که می‌نویسیم، گذشته را برایشان معماگونه مطرح کنیم و سوال برایشان بگذاریم. البته نباید طوری بنویسیم که همه‌ی سوالات آن‌ها پاسخ داده شود. یک‌جایی هم بگذاریم که او به دنبال سوالات بیشتر برود. من در همان جلسه‌ی نقدی که داشتم، به نوجوانان گفتم که شما باید از طریق این جلسه نقد و خواندن کتاب یک‌ دنیا سوال برایتان ایجاد شود. جواب خیلی از سوال‌هایتان را اینجا می‌گیرید ولی باز هم باید برایتان سوال ایجاد شود. کتاب نه‌تنها سوال ایجاد می‌کند و جواب می‌دهد باید باز هم سوال مطرح کند. این کنجکاو بودن را بعد از اینکه با مخاطبم برخورد داشتم حس کردم. یکی از دخترها به من گفت که من علاقه‌مند شدم که شهرم را بهتر ببینم. یا بعضی‌های دیگر می‌گفتند ما درباره‌ی ساواک تاحالا فقط در کتاب اجتماعی‌مان خواندیم ولی با این اثر آن را بهتر حس کردیم. بعضی‌ بچه‌ها هم یادداشت بر کتاب نوشته بودند و نشان می‌دهد که کنجکاو هستند. می‌گفتند که ما اگر بخواهیم بیشتر بدانیم باید چه‌کار کنیم.

در این اثر سعی‌شده جنبه‌های مختلف شخصیت انسان‌ها روایت شود. تصمیم‌های اشتباهی که می‌گیرند و پشیمانی‌هایی که دچارش می‌شوند. عبور از شخصیت‌های صفر و صدی و نشان‌دادن انسان‌ با تمام ابعادش، چه‌قدر برای دنیای نوجوانان مهم است؟
در لوح تقدیر جایزه شهید اندرزگو نوشته شده بود «شخصیت‌پردازی خوب اثر»؛ من برای این مورد سعی کردم از نوجوان‌هایی که اطرافم می‌بینم استفاده کنم. یونس شبیه هیچ شخصیتی اطراف من نیست و تلفیقی از چند شخصیتی است که دیده‌ام. در زمانی که مشغول نوشتن کار بودم، روبه‌روی مدارس پسرانه در ماشین می‌نشستم و از دور آن‌ها را می‌دیدم. بعضی‌ها دعوا می‌کنند و بعضی‌ها به راه خودشان می‌روند. یونس به‌طور کل پسر آرامی است و زمانی‌که فرید خیلی پا روی دمش می‌گذارد، او هم کمی خودش را نشان می‌دهد و غیرتی می‌شود. براساس بازخوردی که از نوجوانان گرفته‌ام، یونس برایشان قابل‌قبول بوده است. باورش کرده‌اند. برای غالب بچه‌ها شخصیت یونس که کنجکاو است و دچار تردید و پشیمانی شده، جالب بود. و همین‌طور شخصیت فرید (که او هم فرازونشیب‌های شخصیتی دارد.) برای نوجوانان مهم است که یک‌نفر ویژگی‌هایشان را نشان داده است. شخصیت نوجوانی به‌نام یونس نماینده‌ی آن‌ها شده است. البته بقیه‌ی شخصیت‌های درون داستان مثل سیامک و فرید، هرکدام نماینده‌ی گروهی از نوجوانان هستند. همه‌ی نوجوانان چنین ویژگی‌هایی دارند؛ به وقتش خجالت می‌کشند، به وقتش کنجکاو هستند، به وقتش شجاعت دارند و می‌خواهند حق‌شان را بگیرند.
 
اثر دیگری هم در دست نگارش یا چاپ دارید؟
یک اثر نوجوان دیگر دارم. 

مرتبط با حوزه‌ی انقلاب اسلامی است یا دوست دارید حوزه‌های دیگر را تجربه کنید؟
آن هم اقلیمی است؛ اما انقلابی نیست. به‌طور فرعی در آن به کرونا پرداخته شده است. سعی کردم کلیشه‌ای نشود. تقریبا آخرهای کار هستم. ولی چون «سلفی با خراب‌کار» خیلی دیده شد، کار من را سخت کرده است. ایده‌ی اصلی کار جدیدم، تقریبا قبل از چاپ «سلفی با خراب‌کار» به ذهنم آمد و تاحدودی آن را پیش بردم. ولی بعد از توجهی که به این کتاب شد، فکر کردم که کار جدید باید خیلی بهتر باشد.
یک رمان بزرگسال هم دارم که آماده‌ی چاپ است. اولین کاری است که من نوشتم و برای چهارپنج‌سال پیش است. خداراشکر که منصرف شدم و منتشر نکردم، چون به بازنویسی‌هایی نیاز داشت. دو تا زندگینامه هم در دست نگارش دارم که کارهای پژوهشی‌شان پیش رفته است. زندگینامه دو تا از علمای حوزه است. در پایان باید بگویم که حضور در جایزه شهید اندرزگو و مراسم آن، برایم خیلی انرژی‌بخش بود و ایده‌هایی در ذهنم ایجاد کرد.
 

در گام بعدی به سراغ فاطمه مرادی، ویراستار این اثر رفتیم.
 
برگزاری جوایزی که به حوزه‌ی ویراستاری اهمیت بدهند، چه‌قدر می‌تواند در عملکرد ویراستاران اثرگذار باشد؟
در مورد ویرایش در کشورمان، چیزی که من می‌دانم و اطلاع دارم این است که وضعیت آن مطلوب نیست. و حقیقتا غلط‌های تایپی، املایی و ویرایشی در یک کتاب، توهینی است به قشر کتاب‌خوان. چون قشری که کتاب نمی‌خوانند وضعیت‌شان مشخص است. ولی قشری که اهل کتاب هستند، جمعیت فرهیخته‌اند. وقتی‌که فرد کتاب‌خوان دارد کتاب می‌خواند و در این کتاب اشتباه تایپی هست در حقیقت به شخصیت آن فرد توهین می‌شود، به علم او توهین می‌شود. بنابراین باید وضعیت ویرایش کشورمان را اصلاح کنیم. فکر می‌کنم بهترین کار برای اصلاح وضعیت ویرایش در کشور، فرهنگ‌سازی است. فرهنگ‌سازی است که می‌تواند سطح توقعات را بالا ببرد و بعد جامعه درخواست کند که ناشر کتاب‌هایی را تحویل مخاطب و خواننده دهد که عاری از اشتباهات باشد، چه اشتباهات املایی و چه ویرایشی. از همین جا باید شروع کنیم. از صداوسیما؛ می‌بینیم زیرنویس‌های تلویزیون اشتباهات ویرایشی دارند. تابلوها را می‌بینیم که اشتباه دارند و همه‌ی این‌ها باید با همدیگر اصلاح شوند. این غنایی که در ادبیات فارسی است، حقیقتا حیف است که با این اشتباه‌ها شأنیت آن پایین بیاید. پس مهم‌ترین کار در این زمینه، فرهنگ‌سازی است. از جمله کارهایی که می‌توانیم برای فرهنگ‌سازی انجام دهیم، برگزاری یک‌سری جشنواره‌هایی است که ویراستاران را تشویق می‌کند در ویرایش کتاب تلاش بهتری انجام دهند.
 
وضعیت ویراستاران در کشور چه‌طور است؟ چه دغدغه‌ها و درخواست‌هایی مرتبط با کارشان دارند؟
در مورد وضعیت ویرایش، ویراستاری در کشور و دغدغه‌هایی که ویراستاران دارند مهم‌ترینش این می‌تواند باشد که شأنیت آن‌ها رعایت شود. یعنی ناشران و خوانندگان توجه داشته باشند که اگر یک کتاب ویرایش نشود، این کتاب ممکن است با اشتباهاتی به دست خواننده برسد. پس باید ارزش شغل آن‌ها مشخص شود. و درباره‌ی این مورد، هم ناشران باید خیلی دقت کنند چون خیلی از ناشران هستند که احساس می‌کنند اصلا احتیاجی به ویرایش کتاب نیست، و هم اینکه خوانندگان باید توقع داشته باشند و درخواست کنند. اگر این لزوم و این احتیاج حس شود، مسلما یک ویراستار از شأنیت و مقامی که لازم است در جامعه داشته باشد، برخوردار می‌شود. مهم‌ترین چیز به‌نظرم این است که شغل ویراستار دست‌کم گرفته نشود و سطح شغلی‌اش پایین فرض نشود؛ زیرا ممکن است وقتی خواننده یک کتاب می‌بیند و با اطمینان به اینکه کتاب به‌درستی کلمه را نوشته است، آن را ترویج دهد و در جای دیگری بر اثر اشتباه استفاده‌کردن از یک کلمه‌ای که واقعا اشتباه‌ استفاده‌کردنش زشت است، شأنیت شخص زیرسوال برود. بنابراین ویرایش باید جایگاه خیلی خوبی در جامعه داشته باشد.
 
آیا ویراستاری برای آثار کودک و نوجوان با آثار بزرگسال متفاوت است؟
در کل فرقی نمی‌کند، فقط تفاوتی که دارد، از لحاظ اهمیت است. اگر کودک یا نوجوانی کتابی را در کودکی و نوجوانی مطالعه کند و اشتباهی در ذهنش بماند، پاک‌کردن این اشتباه بسیار سخت است. در قضیه‌ی ویرایش به کتاب‌های کودکان و نوجوانان بسیار بیشتر از کتاب‌های بزرگسالان باید دقت شود. بزرگسالان ممکن است املای صحیح یک‌سری کلمات را بدانند و اگر در یک کتاب هم اشتباه باشد، متوجه شوند که آن اشتباه است و اثر خاصی بر آن‌ها نگذارد؛ اما بسیار مهم است که کتاب‌های بچه‌هایی که تازه دارند با کتاب آشنا می‌شوند عاری از اشتباه باشند. کتاب‌های درسی و غیردرسی هماهنگ باشند. همه باید از یک قانون تبعیت کنند. من کتاب‌های درسی دخترم را که نگاه می‌کنم می‌بینم بعضی از قوانین ویرایشی که در کتاب‌های منبع ویرایش است، با قوانینی که در کتاب‌های درسی می‌بینیم متفاوت هستند. یعنی ویرایش‌هایشان همگون نیست. این تضادی که وجود دارد باعث می‌شود که بچه‌ها گیج و سردرگم شوند.

باتوجه به اینکه جایزه‌تان برای ویراستاری یک رمان نوجوان بوده است، به‌نظرتان آموزش ویراستاری و درست‌نویسی به بچه‌ها از چه سنی لازم است؟
درست‌نویسی را بچه‌ها باید از همان زمانی شروع کنند که نوشتن را یاد می‌گیرند. بچه‌های اول ابتدایی که قرار است حروف را یاد بگیرند باید درست‌نویسی را هم آموزش ببینند. معمولا اکنون بچه‌های ما درست‌نویسی را بلد نیستند. از لحاظ فاصله و نیم‌فاصله که بچه‌ها کامل بلد نیستند، حتی بچه‌هایی که رشته‌ی انسانی هستند که با ادبیات فارسی بیشتر سروکله می‌زنند. این‌ها هم حتی بلد نیستند آن فاصله‌ها و آن حریمی را که برای کلمات در فارسی وجود دارد رعایت کنند. ولی هرچه زودتر این کار را شروع کنیم بُرد ما بیشتر است. ما جلوتر هستیم و هرچه که دیرتر شروع کنیم، عقب‌تر می‌مانیم. وقتی‌که یک‌ چیزی شکل گرفت، دیگر عوض‌کردنش بسیار سخت می‌شود.
 
آیا کلاس‌های ویراستاری برای نوجوانان داشته‌اید؟ یا دوست دارید که برگزار کنید؟
کلاس‌های ویرایش برای نوجوانان نداشته‌ام و خودم هم هیچ کلاس ویرایشی‌ای نرفته‌ام. لیسانس پرستاری از دانشگاه شیراز دارم و فوق‌لیسانس تفسیر قرآن از حوزه‌ی علمیه قم. هیچ ربطی به ویرایش نداشتم ولی بسیار اهل کتاب بودم و هستم. برایم دردناک بود وقتی که می‌دیدم در کتاب‌هایی که می‌خوانم اشتباه وجود دارد. به‌خصوص کتاب‌های مذهبی. خواهرانم و برادرم که دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز دارند، وقتی‌که این میل من و دغدغه‌‌ام را دیدند بهم گفتند که دوست داری وارد این حوزه شوی و من هم علاقه نشان دادم که بتوانم یک گامی بردارم. درحقیقت آن‌ها معلم من بودند. به‌خصوص خواهرم مرضیه مرادی که ایشان کاملا به‌عنوان یک استاد با ریزه‌کاری‌‌ها، ویرایش را به من یاد دادند و خودشان استاد به تمام معنا هستند در حوزه‌ی ویرایش. همان‌طور که گفتم کلاسی تاکنون نداشته‌ام، اما فکر می‌کنم که برگزاری کلاس ویرایش برای بچه‌ها که از همان کودکی آشنا شوند بسیار لازم است.

اثر دیگری هم در دست ویرایش دارید؟
در این دوسالی که وارد حیطه‌ی ویرایش شده‌ام، خیلی کتاب ویرایش کرده‌ام و همچنان هم ادامه دارد. من متوسط روزی تقریبا پنج ساعت ویرایش می‌کنم. با علاقه و عشق و انگیزه. از جمله یک کتاب که نشر صاد چاپ کرده است و خیلی دوستش داشته‌ام به نام «سی گزارش به شیطان» که جدیدا منتشر شده است.
 
اگر صحبتی باقی مانده، بفرمایید.
شاید یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای من این است که کتاب‌هایی را مطالعه کنم که در آن‌ها غلط‌های املایی و ویرایشی نباشد. بعضی از کتاب‌ها از نظر علمی بسیار بالا هستند و ارزشمند، ولی وقتی آن‌ها را می‌خوانیم و اشتباهات تایپی در آن‌ها می‌بینیم واقعا حال آدم گرفته می‌شود. امیدوارم زمانی برسد که کتاب‌هایی که می‌خوانیم آن‌قدر از صحت لغات آن مطمئن باشیم، از اینکه هیچ غلطی در آن نیست که اگر از ما پرسیدند فلان کلمه را با چه حرفی می‌نویسند بتوانیم با اطمینان به کتاب، پاسخ دهیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها