با این حال، در یونان باستان، کلبیمسلکها واقعی اندک بودند. آنها مخالفان سرسخت وضع موجود بودند و فلسفهای تهاجمی و متضاد جریان را در سر میپروراندند. آنان به چیزهای «طبیعی» علاقه داشتند، چیزهایی که با استقلال تقریباً متعصبانه امکانپذیر شده بود. دیوژن کلبیمسلک یا بدبین که شاید شناختهشده ترین آنها باشد، با به رخ کشیدن عملکردهای بدنی خود، اهالی آتن را رسوا کرد. اما این دشمنان شایستگی، بسیار مفید نیز هستند، مانند فروشندگان استقراضی در بازارهای مالی امروز. وقتی ارزشهای انسانی به نظر بیپایه و اساس میرسند، به سراغ یک کلبیمسلک رفته تا با تمسخر کردن پوچی این ارزشها، آنها را دوباره با واقعیت هماهنگ کند.
با این حال، در یونان باستان، بدبینهای واقعی اندک بودند. آنها همچو مخالفان سرسخت، با فلسفه تهاجمی و متضاد جریان و علاقهمند به آنچه «طبیعی» بوده و با استقلال تقریباً متعصبانه امکانپذیر شده بود، زندگی میکردند. دیوژن کلبیمسلک، که شاید شناختهشدهترین بدبینان یونان باشد، با به رخ کشیدن عملکردهای بدنی خود، آتنیان را رسوا کرد. اما این دشمنان شایستگی، بسیار مفید هستند، مانند فروشندگان استقراضی در بازارهای مالی امروز. وقتی ارزشهای انسانی بیمعنا به نظر میرسند به یک بدبین روی آوردید تا آنها را دوباره با واقعیت هماهنگ کند.
نه کتاب «بدبینی» اثر «آنگسار آلن» و نه «کارکرد بدبینی در زمان حال» اثر «هلن اسمال» بدبینی و کلبیمسلکی را جشن نمیگیرند، اما هر دو به نوعی آن را بررسی میکنند. آنها همچنین به این موضوع نیز توجه دارند که چگونه ما از نقد اجتماعی متناقض ایدهآلیستی بدبینهای باستانی به بدبینی پوچگرای زمان خودمان رسیدیم. پاسخ کوتاه آنها این است: فردریش نیچه.
آلن در کتاب خود توضیح میدهد: «نیچه استدلال میکند که حتی ملحدان متعهد نیز با از دست دادن یک مقام بالاتر و الهی کنار نیامدهاند». او میگوید که در مواجهه با «آشوب هستیشناختیِ» مرگ خدا، «ما مدرنهای متاخر بیحال میان جانشینها -عقل، آزادی، فایده و غیره- در رفتوآمدیم.» در «دورهای مشکوک» که بین نظم الهی قدیم و درک کاملتر از فقدان آن ادامه دارد، «بدبینی مدرن چیزی است که بر جهان حاکم است».
بدبینان باستان، در شکلی نوعدوستی منحرفانه، فقر شدید را پذیرفتند تا بهنحوی بهتر با انتقاد اجتماعی رادیکال خود افراد از خودراضی را مورد حمله قرار دهند. آنگسار آلن، مدرس در دانشگاه شفیلد بریتانیا، میگوید بدبینی منفعتخواهانه زمان ما که هر انگیزهای را پنهانی میبیند، «ترجیح میدهد خود را در خلوت و بهعنوان یک شکایت ابراز کند». کتاب او تا حدی فراخوانیست برای «نیروی ناپسند و تقابلگر کلبیمسلکی» است که او آن را بهعنوان شیوهای از شورش مناسب ارزیابی میکند برای «مشکلات کسانی که به به دنبال این مسائل هستند و همه چیز را ناخواسته میبینند».
هلن اسمال در کتاب «کارکرد بدبینی در زمان حال» نیز به شدت نسبت به کلبیمسلکی بدبین است. او تبیین میکند که رویکرد تلخ بدبین به این معناست که او «نسبت به شنوندهاش قدرت میگیرد» و خودکفایی رادیکال او ساختگی است، زیرا «علیرغم ظاهرش، بدبین همیشه در تلاش است تا توسط دیگران به رسمیت شناخته شود».
با این حال، اسمال تفکر بدبینانه را «نه بهعنوان موضعگیری منزوی عده معدودی رادیکال یا فرد از منظر روانشناختی آسیبدیده»، بلکه بهعنوان یک بررسی معمولی و مفید در مورد اعتبار افرادی که آرمانهای اخلاقی را ترویج میکنند، میبیند.
شرح پرپیچوخم او از تکامل بدبینی ارزش بازبینی دارد، حتی اگر همان طور که عنوان آن نشان می دهد، بخش کمی از کتاب مستقیماً به «بدبینی در زمان حال» مربوط میشود. برعکس، بیشتر آن برآمده از خوانش دقیق نویسندگان قدیمی، از جمله نیچه، جورج الیوت، و توماس کارلایل است و درگیری گاه وسواسگونه نویسنده با پیشینیانی علمی خود در طول این تفسیر، خوانندگان عادی را مجذوب میکند.
اما این برخورد، مانند یک تمرین وحشیانه در باشگاه، خواننده را نیرومند و همچنین خسته میکند. هلن اسمال، استاد زبان انگلیسی در آکسفورد، از وسعت دانش خود بهخوبی استفاده میکند تا به ما کمک کند تا بفهمیم بدبینهای بزرگ و کوچک میتوانند نقش مهمی در ضربه زدن به دیوارهای ساختمان اجتماعی ما ایفا کنند.
این یادداشت ترجمه گزیدهآی است از منبع زیر:
https://www.wsj.com/articles/cynicism-and-the-function-of-cynicism-at-the-present-time-review-when-nothing-is-good-enough-11599086981?mod=itp_wsj&ru=yahoo
نظر شما