نویسنده خوش ذوق این کتاب را از زبان حیوانات این مزرعه نوشته که همین امر باعث ارتباط بهتر و بیشتر کودکان با داستان شده است. در این قصه بچهها ضمن همراهی با داستان و نتیجهگیری، با حیوانات مختلف و محل زندگی آنها آشنا میشوند. تصویرسازی کتاب نیز سبب جذابیت بیشتر داستان شده است. با سیدیان در رابطه با نگارش این کتاب و نحوه شخصیتپردازی صحبت کردیم و از او پرسیدیم که دلیل شخصیتپردازی حیوانات به جای انسان چیست. در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
درباره نگارش کتاب «کفشی که لانهی خانم مرغه شد» برای ما بگویید.
این کتاب به همراه چهار داستان دیگر به حوزه هنری پیشنهاد شد و از بین این پنج داستان، سه داستان انتخاب شد. ولی پیشنهادی که من دادم قرار شد هر داستان جداگانه و مستقل منتشر شود. داستانی که در این کتاب ارائه شد جز داستانهای تخیلی کودکان است؛ اما همانطور که تخیل کودکان را قوی و به پرورش در میآورد، بیشتر مهارت زندگی است. در طی داستان سعی کردم بیشتر با ذهن بچهها بازی و آنها را در فضای داستان درگیر کنم. «کفشی که لانهی خانم مرغه شد» از زبان حیوانات است. داستان یک مرغیست که در آستانه به دنیا آوردن جوجه خود است و هیچ خانهای ندارد و به دنبال خانه میگردد. همه حیوانها در حیاطی که با هم زندگی میکنند خانه دارند؛ اما خانم مرغ لانهای ندارد. در کل داستان در حال فکر کردن است که چگونه خانه پیدا کند. جایی که حیوانات دیگر زندگی میکنند، سر میزند و میبیند که هرکدام خانهای دارند و او نمیتواند آنجا زندگی کند. کسی به آن کمکی نمیکند و این خودش است که باید مشکلش را حل کند. خانم مرغ خودش خانه خود را پیدا میکند و انتخاب میکند. در اینجا بچهها یاد میگیرند خودشان از پس مشکلات خودشان بربیایند. ولی میتوانند در یک جاهایی کمک بگیرند. مرغ داستان عضو کوچکی از مزرعه ماست و حیوانهای دیگر به واسطه اینکه خانهای دارند دارای تجربه بیشتری هستند. نکته بعدی اینکه هر کدام از حیوانات جایگاه خاص خودشان را دارند. خانم مرغ کفشی را پیدا میکند که با اینکه آن کهنه است؛ اما او آن را تمیز و مرتب کرده و به عنوان خانه استفاده میکند. کفش هم چون تنها و کهنه است، از این پیشنهاد استقبال میکند. در نتیجه هم کفش خوشحال میشود و هم خانم مرغه. در این داستان علاوه بر تشویق کودکان به حل مسئله، به آنها یاد میدهد، چیزهایی که برای دیگران است را طلب نکنند و به اندازه نیاز خودشان قدم بردارند. نکته بعدی اینکه، ممکن است یک وسیله خارج از دید ما باشد و ما به آن به چشم یک وسیله از کار افتاده نگاه کنیم؛ اما میتوانیم از آن وسیله برای یک کاربری دیگر استفاده کنیم. در داستانهای تصویری سعی میکنم از نمادهای پنهان استفاده کنم تا بچهها به صورت غیرمستقیم با مسائل آشنا شوند و آنها با داستان همراه شوند و نتیجه کار را خودشان در داستان ببینند. یعنی اگر اشتباهی مرتکب میشوند همراه آن اشتباه ببیند چه اتفاقی برایشان میافتد. در کتاب «بابا اتوبوسی» قصه از زبان اتوبوسی است که از کار افتاده است. گوشش نمیشنود و فراموشی گرفته و نمیتواند مسافران را سوار کند. اینها داستانهایی است که ما هر روز با آن سر و کار داریم و جزء واقعیتهای زندگی بچهها و افراد جامعه است. کودکان ما ممکن است پدربزرگ یا مادربزرگی داشته باشند که نتوانند از پس کارهای خودشان بربیایند. همین موضوع دلیل نمیشود که به آنها کمتوجهای شود یا فکر کنند که آنها جایگاهی در خانواده ما ندارند. برعکس، بچهها یاد میگیرند که با آنها چگونه رفتار کنند.
شما در چند کتابتان به ویژه در کتابهای «خانهای که تنها بود»، «زرافه گردن دراز»، «شانهای که میخواست فرار کند» و ... تنها از جانوران و اشیاء به عنوان شخصیتهای داستانیتان بهره بردهاید، آنها مانند انسانها گفتوگو و رفتار میکنند. آیا دلیلی هست که برای آفرینش این شخصیتها، جانوران را به جای انسانها انتخاب میکنید؟
برای گروه سنی زیر دوازده سال ارتباط برقرار کردن از این طریق بهتر است. چون بچهها یک سری دنیای خیالی دارند و فکر میکنند که حیوانات صحبت میکنند. صحبت حیوان به جای انسان باعث میشود که بهتر با داستان همراه شوند. دنیای فانتزی برای آنها ساخته میشود. با توجه به فضای تخیل و فانتزی بچهها در این گروه سنی، که مدام در حال تفکر و ساختن دنیای جدید هستند، فکر میکنم این ارتباط بهتر باشد. داستاننویسی برای کودکان، حرکت کردن روی خط باریک است. بعضی به این معتقد هستند که اگر موضوعات از زبان خود بچهها بیان شود، ارتباط بهتری برقرار میشود و آنها همزادپنداری میکنند؛ اما عدهای به این معتقدند که اگر ما دست روی نقطه ضعف کودکی بگذاریم و بچهها ببینند که آن دختر یا پسر داستان مثل خودشان رفتار میکند، شاید جبهه بگیرند. با این کار به صورت مستقیم تاکید میکنیم که عصبانی نباش، دروغ نگو، شیطونی نکن، بداخلاق نباش و ... . اما وقتی که حیوانی را به عنوان شخصیت عصبانی قرار دهیم با این کار، کودک وارد فضای ذهنی خودش میشود و در ذهنش به آن حیوان پر و بال میدهد و باورپذیری بیشتر میشود. در مقابل شخصیت انسانی یک جبههگیری انجام میشود. همانقدر که در بچهها مهربانی و شادی هست، یک سری اخلاقهای لجبازی، عصبانیت، تندخویی و ... در ذات و فطرت کودکان وجود دارد. کودکان وقتی شخصیت خودشان را در موجود دیگری مثل حیوان یا اشیاء ببینند خیلی بهتر و راحتتر ارتباط برقرار میکنند.
فضای مجازی یکی از دغدغههای اصلی والدین برای نسل امروز است. آیا این فضا برای توسعه محتوا در ادبیات کودک و نوجوان فرصت است یا تهدید؟
از طرفی اگر خانوادهها بتوانند از این فضا استفاده کنند و در جلسات و قصهگوییهای آنلاین شرکت کنند این فضا یک فرصت است. والدین میتوانند از معرفی کتابها و نویسندههای خوبی که از این طریق انجام میشود، استفاده کنند. یکی از دیگر خوبیهای فضای مجازی دسترسی داشتن به اطلاعات در هر شرایطی است.
از طرف دیگر با توجه به شرایط حاضر که مطالب درسی از طریق فضای مجازی آموزش داده میشود، شاید بچهها ناخودآگاه از این فضا خسته شوند. مطالب درسی را میخوانند و چون از آن فضای پر جنبوجوش مدرسه دور هستند، بعد از اتمام تکالیف نیاز به تحرک و بازی دارند. قانع کردن آنها به مطالعه سخت است. همین موضوع یکی از دلایل کم شدن اشتیاق کودکان به مطالعه است.
راهکار شما برای والدین در توانمندسازی کودکان و نوجوانان و جذب آنها به کتابخوانی چیست؟
من یک دختر چهارده ساله دارم. دخترم اوایل، بسیار کتابخوان بود. حتی گاهی اوقات داستان مینوشت. به مرور این شوق و جذابیت کمرنگ شد. یکی از علتهای اصلی، فضای مجازی است. چون در برابر فضای مجازی کتابها جذابیت زیادی ندارند. تنها کاری که میتوان انجام داد، انتخاب کتابهای پرهیجان است. کودکان احتیاج به هیجان دارند و نیاز دارند که انرژی خود را تخلیه کنند. انتخاب کتاب از طرف ما به عنوان یک خانواده، در این امر خیلی دخیل است. بگذاریم کودکان کتابهای مختلف را بخوانند و تجربه کنند. تا سبک خود را انتخاب کنند. یکی از سختترین کارها علاقهمند کردن کودکان به کتاب است. اجازه دهیم بچهها ژانرهای مختلف مثل معمایی، پلیسی، وحشت و ... را بخوانند. بچهها در حال حاضر فضایی برای تخلیه انرژی ندارند و روحیه هیجانطلبی آنها ارضا نمیشود.
خواسته شما در عرصه و فضای قلم و کتاب چیست؟
واقعا امیدوارم روزی برسد که مسئولین امر و خانوادهها برای کتاب ارزش بگذارند. یکی از نیازهای جامعه کتابخوانی است. همانطور که انسانها به غذا، پوشاک و ... نیاز دارند، روح نیز به یک مواد ویژهتری نیاز دارد تا رشد کند و بزرگتر شود تا بتواند از پس مشکلات زندگی برآید. با توجه به وارد نشدن کاغذ و بالا رفتن قیمت آن، هزینه کتاب نیز بالا رفته است. خرید ماهانه کتاب برای یک خانواده که حداقل دو فرزند دارد، خیلی سخت است. به هرحال کتاب نباید از سبد خانواده حذف شود. ممکن است بتوانیم یک سری لوازم را از سبد کالا کم کنیم، اما کودکان نباید بدون کتاب بزرگ شوند. این نیاز باید در خانواده و کودکان حفظ شود. بچهها از رفتارهای ما یاد میگیرند. اگر پدر و مادری اهل مطالعه باشند، بچه هم آموزش میگیرد. کودکانی که مطالعه ندارند، در آینده هیچ دید باز و اطلاعات کافی ندارند. آنها برای اینکه بتوانند از پس مشکلات بربیایند، نیاز دارند که در کودکی مطالعه داشته باشند تا بتوانند به این توانایی برسند. مسئولین باید بخش روحی جامعه را تامین کنند. امیدوارم یک روزی برسد که، در کشور فرهنگ کتابخوانی بالا برود. این به تنهایی انجام نمیشود باید خانوادهها، مسئولین، آموزشوپرورش، مدارس و ... در این راستا همکاری کنند.
نظر شما