این نوشتار بر آن است که نشان دهد حکیم سبزواری، افزون بر تعلیم حکمت، تحقیق و تدقیق نیز کرده و آرایی نو پدید آورده، یعنی هم در تداوم این حکمت نقش داشته و هم در تکامل آن؛ و بهرروی، بخشی از سهمی که حکیم سبزواری در پیشبرد حکمت اسلامی و معمور داشتنِ این میراث فرهنگی دارد در نوآوریهای اوست.
این اثر بهعنوان منبعی درسی برای دانشجویان رشته فلسفه اسلامی در درسهای حکمت متعالیه و تاریخ فلسفه اسلامی در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری فراهم شده است؛ البته دیگر علاقهمندان به این زمینه تحقیقی نیز میتوانند از آن بهرهمند شوند.
این کتاب در پنج بخش و پانزده فصل تدوین شده است. نویسنده بخش اوّل را به هستیشناسی اختصاص داده است. در این بخش اصالت وجود، تشکیک وجود، اشتدادپذیری وجود (1): استدلال بر حرکت جوهری، اشتدادپذیری وجود (2): نقد برهان صدرالمتألّهین بر حرکت جوهری و محمول های عدمی بحث شدهاند.
بخش دوم کتاب به خداشناسی اختصاص دارد در این بخش اثبات وجود خدا: برهان صدّیقین، صفات الهی بررسی شده است و در بخش سوم با عنوان جهانشناسی به حدوثِ عالَم، مجرّدات عقلی و مثالی و امور مادّی پرداخته میشود.
نویسنده بخش چهارم را به انسانشناسی اختصاص داده است و در این بخش به تجرّد نَفْس، هبوط نَفْس، فرجامشناسی پرداخته است. بخش پنجم علمشناسی است که به موضوعاتی مانند؛ بحث وجود ذهنی، کیفیّت اِبصار (1): سازوارسازی دیدگاه سهروردی و صدرالمتألّهین، کیفیّت اِبصار (2)؛ پاسخگویی به اشکالات صدرالمتألّهین بر نظریّه سهروردی، اتّحاد عالِم و معلوم (1)؛ استدلال بر اتّحاد عالم و معلوم و اتّحاد عالِم و معلوم (2)؛ چند و چونِ برهان تضایف پرداخته شده است.
در مقدمه این کتاب آمده است: «اهمّیّت و سهم حکیمِ سبزواری (1212−1289ق)، فیلسوف و عارف بزرگ قرن سیزدهم، در تاریخ فلسفه اسلامی شاید عمدتاً در شرح دقیق و اعجابانگیز حکمت صدرایی و فروگشودن مشکلات آن و تداوم بخشیدن به این حکمت و به طور کلّی، حکمت اسلامی از رهگذرِ نگارشِ آثارِ فراوان و پرورشِ شاگردان بسیار باشد. »
نویسندگان در جایی دیگر درباره زندگی حکیم سبزواری مینویسد: «دوران زندگی حکیم سبزواری با حکومت سه تن از شاهان قاجار (فتحعلی شاه، محمّدشاه، ناصرالدّین شاه) همزمان بود، دورانی که وقایع مهمّی همچون جنگهای ایران و روس، جنگ هرات، صدارت امیرکبیر، فتنه باب، شورش سالار، تأسیس دارالفنون، رقابتهای شدید روس و انگلیس و فرانسه در مورد ایران، و آشنایی بیشتر ایرانیان با اروپا در آن رخ داد.
حکیم سبزواری نزدیک به 78 سال بزیست و در اواخر ماه ذیالحجّه سال 1289 (1251ش) در حین تدریس و در حالتی جذبه وار وفات یافت. او را بیرون شهر سبزوار به خاک سپردند. میرزایوسف مستوفیالممالک، صدراعظم ناصرالدّینشاه، بر روی آرامگاه وی بنایی ساخت که اکنون نیز باقی است.»
در جایی دیگر به آثار حکیم اشاره میکنند و مینویسند: «حکیم سبزواری مؤلّفی خوش تألیف و باسلیقه و دارای قلمی روان بوده و آثاری ماندگار بر جای نهاده است. آثار مکتوب حکیم سبزواری را عمدتاً میتوان در طبقه علوم حِکمی (منطق و فلسفه و عرفان و کلام) و شعر و ادب جای داد.»
نویسندگان درباره این کتاب آوردهاند: «هدف اصلی این نوشتار آن است که نشان داده شود حکیم سبزواری، افزون بر تعلیم حکمت، تحقیق و تدقیق نیز کرده و آرایی نو پدید آورده، یعنی هم در تداوم این حکمت نقش داشته و هم در تکامل آن؛ و به هر روی، بخشی از سهمی که حکیم سبزواری در پیشبرد حکمت اسلامی و معمور داشتنِ این میراث فرهنگی دارد در نوآوریهای اوست. امّا در عین حال، به بیانِ صِرف این نوآوریها اکتفا نشده است. در پرداختن به هر یک از نوآوریهایی که در این نوشته مورد بحث قرار گرفته، الگوی «گزارش، تحلیل، نقد» پیشِ چشم قرار داشته و پیروی از آن −در حدّ توان− مقصود بوده است:
1_ نخست به گزارش و توضیح آن نوآوری با استفاده از آثار مختلف حکیم سبزواری پرداختهایم و البتّه پیش از آن کوشیدهایم برای اینکه جایگاه تاریخیِ آن تا حدّی روشن گردد، تاریخچهای از مسئله مورد بحث به دست دهیم؛
2_ آنگاه با رویکردی تعلیمی آن نوآوری را بررسی و تحلیل کردهایم. در این مرحله سعی بر آن بوده است که اگر رأی حکیم سبزواری تقریرها و تفسیرهای مختلفی دارد، گفته شود، جنبههای متعدّد بحث و مقدّمات استدلالها از یکدیگر تفکیک گردد، و نکتههای نهفته در آن روشن تر و روان تر بیان شود. دلیلِ اشاره کردن به مواضع فراوان در آثار حکیم سبزواری و دیگران و افزودنِ پارهای از توضیحات که چه بسا به نظر برخی از اهل فضل غیرضروری به نظر آید، همین رویکرد و دغدغه تعلیمی بوده است. به نظر می رسد اگر خواننده پابه پای مباحثِ در میان آمده پیش آید، در واقع، خود نوعی تمرینِ ذهنی و مشقِ فلسفی کرده است؛
3_ سرانجام، اگر نقدی در مورد آن نوآوری به نظرمان می رسیده یا از دیگران فراگرفته بودهایم، باز گفتهایم.
در باب نقد نوآوری ها ممکن است این نکته از خاطر بگذرد که آن نوآوری که نقد گردد و حتّی ابطال شود چه ارزشی دارد تا بدان بپردازیم و تحلیل و بررسی اش کنیم. به باور ما، این گمان نادرست است. ارزش یک نظریّه یا برهانِ جدید همواره در درستیِ آن دو نیست، بلکه گاه در این است که آن نظریّه یا برهان راهی را می گشاید که در نتیجه پیمودن آن راه و اصلاح اشکال های موجود، نظریّه ها یا براهین معتبر یا معتبرتری ظهور می کند. »
نظر شما