شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۴
سایه سنگین مارکسیسم بر سر مارکس!

یکی دانستن مارکس و مارکسیسم در فضای فکری ایران در دهه 20 تا سال‌های زیادی وجود داشت و همین امر، شبهات و اشکالات زیادی را درباره شناخت نظریات مارکس به وجود آورد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) پردیس سیاسی: دانش جامعه‌شناسی سال‌هاست به عنوان یکی از رشته‌های پر مخاطب علوم انسانی در مقاطع مختلف دانشگاهی در کشور تدریس می‌شود. بخش مهمی از این دانش به خوانش نظریات بزرگان این عرصه برمی‌گردد. اما این نظریات چه تاثیری بر فضای فکری و دانشگاهی ایران داشته‌اند؟ در سلسه گفت و گوهایی در ایبنا قصد داریم به تاثیر و نحوه خوانش نظریه‌پردازان شاخص جامعه‌شناسی در ایران بپردازیم. در این گفت‌وگو با مریم‌السادات حسینی فر استادیار جامعه‌شناسی، پژوهشگر و مدیر گروه جامعه‌شناسی کاربردی انجمن جامعه‌شناسی ایران به سراغ یکی از مشهورترین جامعه‌شناسان و متفکران معاصر یعنی کارل مارکس رفته‌ایم، متفکری که تاثیر اندیشه‌های او در تاریخ سیاسی - اجتماعی معاصر کشور  نیز قابل مشاهده است.
 
بسیاری بر این باورند اگر به تاریخ سیاسی-اجتماعی معاصر کشور رجوع کنیم، هیچ جامعه‌شناسی به اندازه کارل مارکس وارد فضای فکری دانشگاهی و عمومی ایران نشده است، آیا شما این گزاره را صحیح می‌دانید؟ و اگر بله، این امر چه تاثیری بر فضای فکری و اندیشه‌ای ما داشته است؟
 مارکس نه تنها در ایران بلکه در جهان جزو بزرگان جامعه‌شناسی و جامعه­‌شناسان اثرگذار است. حتی به طور عام‌تر یکی از سه اندیشمند بزرگ دوران مدرن در کنار فروید و اینشتین محسوب می‌شود. مارکس نه تنها بر جامعه‌‌شناسی ایران و جهان، بلکه بر تاریخ هم اثر گذار بوده است.

در جامعه‌شناسی ایران نیز جایگاه مارکس به عنوان جامعه‌شناسان بنیان‌گذار و اثرگذار قابل توجه است هر چند جامعه‌شناسانی مانند وبر نیز بر نسل‌های پیشین جامعه‌شناسی کشور اثر گذار بوده‌اند(البته نه در فضای عمومی). اما پیش از هر بحثی در این مورد ابتدا باید تفکیکی میان مارکس و مارکسیست قائل شد. چرا که آن چیزی که در فضای عمومی، فکری و دانشگاهی ایران در نسل‌های پیشین تاثیر داشته، بیش از آن که به مارکس مربوط بوده باشد، به مارکسیسم ربط داشته است. مارکسیسم یکی از پرطرفدارترین و در عین حال پرمخالف‌ترین مکاتب جهان محسوب می‌شود که در دهه‌هایی در ایران نیز بسیار تأثیر گذار بوده است. طرفداران این مکتب بیشتر طرفدار تغییر و از بین رفتن نابرابری‌ها بودند اما مخالفان آن، بیشتر طرفداران حفظ وضع موجود هستند و بنابراین این مکتب همیشه طرفداران و مخالفان خود را داشته و خواهد داشت.

در دهه بیست و بعد از اشغال ایران توسط متفقین، مارکسیست‌ها در حوزه نشر کشور فعال شده و به نوعی انجمن فرهنگی ایران و شوروی شکل گرفت. هر چند پیش از آن اولین مقاله درباره سوسیالیسم در سال 1259 شمسی در روزنامه منتشر شده بود و در همان دوره ناصری از طریق برخی ایرانیان مهاجر به قفقاز، کارگران ایرانی با اندیشه مارکسیستی و حقوق کارگری آشنا شده بودند، یا بازرگانان در سفرهای خود به اطلاعاتی در این باره دست یافته بودند، اما بیشتر پس از ورود متفقین بود که افکار مارکسیستی در ایران نشر پیدا کرد و آثار نویسندگان مارکسیست ایرانی بسیار زیاد شد.

این روند که از دهه 20 آغاز شد، در دهه 40 افزایش یافت؛ انتشاراتی بودند که منابع مارکسیستی را مستقیماً از شوروی وارد بازار کتاب ایران می‌کردند. همین امر باعث شد که پیش از آن که اندیشه خود مارکس در فضای فکری و دانشگاهی ایران شناخته و اثر گذار شود، مارکسیست در ایران شناخته و اثر گذار شد. بسیاری از نویسندگان ایرانی از دهه‌ 20 به بعد و به ویژه در دهه‌ 40 به حزب توده پیوسته و عضو آن شدند و برخی دیگر هم بدون این که بخواهند اقدامات حزبی انجام دهند صرفاً به عنوان هوادار و طرفدار متاثر از این مکتب قلم زدند. تمام این افراد متاثر از مارکسیسم و کمتر متاثر از اندیشه‌ها و نظریات خود مارکس بودند. بنابراین باید بگوییم آن چیزی که بیشتر وارد فضای فکری دانشگاهی و عمومی ایران شد، مکتب مارکسیسم بود تا نظریات خود مارکس. این دسته که تحت عنوان جریانات چپ‌گرا هم شناخته می‌شوند،  در دوران پهلوی دوم نیز به عنوان یکی از جریانات مخالف شاه در انقلاب سال 57 تأثیر گذار بودند. بنابراین می‌توان گفت در فضای فکری دانشگاهی و عمومی ایران مارکسیم بر حوزه نشر ادبیات داستانی، نویسندگی، فعالیت سیاسی و فضای عمومی ایران تاثیرگذار شد و جریانی را تحت عنوان جریان چپگرا به وجود آورد.

آیا این تاثیرات به دانش جامعه‌شناسی هم رسید؟
بله این تاثیرات در جامعه‌شناسی هم قابل مشاهده هست، جامعه‌شناسی به عنوان یک حرفه دانشگاهی در ایران توسط غلامحسین صدیقی در سال 1317 بنیان گذاشته می‌شود و میتوان گفت شروع کار حرفه‌ای جامعه‌شناسی در ایران هم در اوایل دهه 20 شمسی است که فضای فکری موجود، به نوعی فضای فکری چپ‌گرایی است. به همین دلیل ما در نسل اول جامعه‌شناسان این نفوذ و تاثیر مارکسیست و اندیشه‌های مارکس را بیشتر می‌توانیم ببینیم. برای مثال افرادی مانند آریان‌پور از جامعه‌شناسان نسل اول هستند که متاثر از مارکس و مارکسیسم بوده‌اند.

از آنجایی که مارکس یکی از بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی در جهان است نمی‌توانیم تاثیرات او را بر جامعه‌شناسان کتمان کنیم؛ جامعه‌شناسان به شکل مستقیم و غیر مستفیم از مارکس تاثیر پذیرفته‌اند. البته برخی به این تاثیرپذیری مستقیما اشاره کرده‌اند و برخی دیگر در کلام، نوشتار و آثارشان می‌توان این تاثیرگذاری را مشاهده کرد. در ایران و جهان بسیاری از جامعه‌شناسان هستند که در روش‌شناسی و هستی‌شناسی از مارکس تبعیت کرده‌ اما به دلایلی مانند پرهیز سیاسی گاهی این موضوع را عنوان نکرده‌اند. از طرف دیگر این تاثیرگذاری می‌تواند در دو شکل مورد توجه قرار بگیرد، اندیشمندانی که موافقان مارکس بوده و تاثیرگذاری به شکل مثبتی صورت گرفته و دسته دوم افرادی که در مخالفت با مارکس از اندیشه او تاثیر گرفته و آثارشان را تدوین کردند و نظریه‌پردازی نمودند. این گروه اگر مارکس را نمی‌شناختند و با اندیشه او آشنا نبودند، نمی‌توانستند در نقطه مقابلش قرار بگیرند. بنابراین تاثیرگذاری و تاثیرپذیری تنها در یک وجه ایجابی صورت نمی‌گیرد و به نوعی این جریان می‌تواند در اشکال منفی و مثبت به وقوع بپیوندد.
 
شما به اهمیت تفاوت مارکس و مارکسیست در بررسی اندیشه مارکس در فضای فکری ایران اشاره کردید، این موضوع در جامعه‌شناسی دانشگاهی هم خود را نشان داده است؟
به تفاوت مارکس و مارکسیسم در ایران کمتر توجه شده است. در نسل‌های اول جامعه‌شناسی یا بهتر بگویم جامعه‌شناسان نسل اول آنچه بیشتر دیده می‌شود، تاثیر مکتب مارکسیسم است؛ آن هم به خاطر ورود کتب مارکسیستی-لنینیستی و مارکسیستی-ارتدوکسی که از شوروی وارد ایران می‌شد و روشنفکران، جامعه‌شناسان و فضای فکری و دانشگاهی آنچه از مارکس می‌شناخته از طریق همین کتب بود تا آثار خود مارکس. این در حالی است که خود مارکس به صراحت بیان می‌کند که «من مارکسیست نیستم!» این عبارت را در کتب دست اول مارکس و جامعه‌شناسانی که از این کتب دسته اول استفاده کرده‌اند مثل هنسلین گیتلین و دومینر می‌توان دید که مارکس در پاسخ به کسانی که بینش کمونیستی و مارکسیستی را به وی نسبت می‌دادند به صراحت چنین بیان می‌داشت. در کتب داخلی نیز در آثار دکتر تنهایی می‌توان چنین نقل قولی را دید که انگلس چنین اتهامی به مارکس و خودش را رد می‌کند. در واقع این یکی دانستن مارکس و مارکسیست در فضای فکری ایران در دهه 20 تا سال‌های زیادی وجود داشت و همین امر، شبهات و اشکالات زیادی را درباره شناخت نظریات مارکس به وجود آورد. به همین دلیل بخش زیادی از تاثیرگذاری اندیشه مارکس به مکتب مارکسیست برمی‌گردد و اندیشمندان چپ‌گرا بیش از آن که متاثر از مارکس باشند، متاثر از مارکسیست هستند. در صورتی که همانطور که بیان شد مارکس، خودش را مارکسیست نمی‌دانست چرا که او نظریاتش را قابل تعمیم به سراسر جهان و کشورهایی چون شوروی نمی‌دانست و با صراحت اعلام کرده بود که این نظریات مربوط به اروپای غربی هستند و قابل تعمیم به کشورهای دیگر نیستند. امری که مارکسیستِ لنینیستی و شوروی به آن توجهی نکرد و از همان طریق هم وارد ایران شد. بنابراین جریانات مارکسیستی و چپ‌گرا پیش از آن که بخواهند با مارکس آشنا شوند، با مارکسیسم در ایران آشنا شدند.

با این غلبه جریان مارکسیستی، وضعیت ترجمه آثار مارکس در ایران چگونه بوده است؟ کدام دست از آثار او بیشتر ترجمه و خوانده شده‌اند؟
قبل از دهه 60 بیشتر کتب مارکسیستی متاثر از احزاب چپ‌گرای روسیه و بلشویسم در ایران منتشر می‌شدند تا خود آثار مارکس. در بین آثار مارکس هم کتاب سرمایه و مانیفست کمونیست که بیشتر تبلیغات حزبی محسوب می‌شد، مورد توجه بود. اما پس از این دوره می‌توان گفت کم کم بیشتر کتاب‌های مارکس ترجمه شدند؛ کتاب‌هایی مانند دست نوشته‌های اقتصاد و فلسفه،گروندریسه (که یکی از کتاب‌های خوب مارکس است و داده‌های خوبی را در مورد او آشکار می‌کند) همین طور نقد اخلاقی و اخلاقیات نقادانه، فقر فلسفه، ایدئولوژی آلمانی، سرمایه وکار دستمزدی، هجدهم برومر، جنگ داخلی در فرانسه، در مورد مسئله یهود از جمله آثار مهمی هستند که ترجمه و مطالعه شدند. اما اگر بخواهیم به کتاب‌های بیشتر خوانده شده اشاره کنیم، برای نسل اول  همان کتاب‌های سرمایه و مانیفست کمونیست است اما در ادامه دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفه و سرمایه جزو کتاب‌های پر طرفدار در بین آثار مارکس تلقی می‌شوند. درباره ترجمه کتب مارکس هم باید بگوییم عمده آثار ترجمه شده از او  از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است و کمتر کتاب‌های مارکس از زبان اصلی خود یعنی آلمانی مورد ترجمه قرار گرفته‌اند.

البته به جز آثاری که مولف آن‌ها خود مارکس است، کتاب‌های زیادی هم درباره مارکس وجود دارد که تفسیرها و برداشت‌هایی از اندیشه او هستند و قصد  بازشناسی و شناساندن نظریات او را دارند. در این دسته آثار فاصله آن‌ها از آثار دست اول او می‌تواند شبهه آفرین باشد و یکی از دلایل عدم درک درست از نظریات مارکس همین عدم مراجعه به کتب دست اول و ایرادات و شبهاتی است که در کتب دست دوم وجود دارد.

علاوه بر رجوع به منابع دست دوم، عدم توجه به برخی از آثار و در مقابل تکیه بر یک یا دو اثر باعث می‌شود برخی از نکات در اندیشه یک متفکر از چشم پوشیده بماند. در صورتی که وقتی ما می‌خواهیم یک اندیشمند را مورد توجه قرار دهیم و برای مثال مارکس را به عنوان یک جامعه‌شناس بررسی کنیم، باید تمام آثار او را مطالعه کرده و در کنار هم قرار دهیم تا بتوانیم به درک درستی از اندیشه او برسیم. در غیر این صورت تکیه بر یک کتاب می‌تواند شبهه آفرین باشد، کمااینکه این امر برای مارکس صدق می‌کند. برای مثال نکاتی در اندیشه مارکس همچون «من مارکسیست نیستم»، این که نظریات مارکس قابل تعمیم به سراسر جهان نیست و همین طور تجدید نظر او مبنی بر این که بدون انقلاب خونین و مسلحانه نیز کارگران می‌توانند به حقوق خود دست پیدا کنند، یا بحث ماتریالیست بودن مارکس که یکی از شبهات و برداشت‌های نادرست از اندیشه اوست، از جمله ناشناخته‌های نظریات مارکس هست که اگر صرفا به برخی از آثار یا یک اثر مارکس رجوع کرده، یا  به برداشت‌های سطحی از نظریات او اکتفا کنیم، به این نکات از اندیشه‌های مارکس دست پیدا نخواهیم کرد.

مارکس اکنون چه جایگاهی در جامعه‌شناسی ایران و جهان دارد؟
در حال حاضر و با توجه به این که در دهه‌های اخیر آثار زیادی از مارکس ترجمه شده و دسترسی به منابع اصلی، مقالات و کتب به روز دنیا راحت‌تر صورت می‌گیرد و در بازار کتاب نیز امکان دسترسی به کتب خود مارکس و تحلیل‌گرانی که بدون قضاوت و پیش­داوری تلاش به شناخت و شناساندن اندیشه او را داشته‌اند، امکان‌پذیر شده است، جایگاه نظریات مارکس هم به نسبت دهه‌های 70 به قبل تغییر کرده و نقش او به عنوان یک جامعه‌شناس در ایران، تثبیت شده است؛ در صورتی که در گذشته بیشتر یا با نگاه هوادرای و هواخواهی یا در سوی دیگر نفرت به او توجه می‌شد. در گذشته توجه به مارکس به عنوان پیشگام جریانات چپ و اندیشه‌های مارکسیستی بود اما امروز توجه به اندیشه‌های خود مارکس فارغ از این که مارکس و مارکسیسم در یک قایق سوار شده باشند، مطرح است. بنابراین هرچند نمی‌شود تاثیرگذاری مارکس در حال حاضر و اکنون را کتمان کرد اما این تاثیرگذاری به آن شدتی که در نسل اول جامعه‌شناسان بود، نیست. اکنون مارکس به عنوان یک جامعه‌شناس تاثیرگذار به ویژه در اندیشه­ی مخالفان نابرابری مطرح است اما یکه تاز میدان نیست و هنوز هم نیاز به مطالعه و بازشناسی بیشتر در مورد این اندیشمند وجود دارد.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها