عملیات کربلای 2 که دهم شهریور 1365 آغاز شد، از آن دسته عملیاتهاست که حالوهوای عاشورایی جنگ ما را به خوبی نشان میدهد و مثال بسیار گویایی از روحیه شهادتطلبی و پایمردی نیروهای ما محسوب میشود.
سخت بود، اما مقاومت کردیم
ابوالقاسم عیسی مراد که خودش همراه با لشکر 16 قدس گیلان در عملیات کربلای 2 حضور داشت روایت میکند که نیروهای ما رزمندگان اسلام از یک هفته قبل برای شرکت در عملیات در پوست خود نمیگنجیدند و درباره اینکه نوبت شهادت چه کسی رسیده است باهم شوخی میکردند. «در عملیات کربلای 2 پس از عبور از معبرها وارد ارتفاعات منطقه شدیم؛ در آنجا شرایط سختی حاکم بود، عراقیها از سه طرف به سمت ما آتش میریختند اما باید مقاومت میکردیم و رزمندگان نیز بهخوبی جنگیدند و صدای اللهاکبرهای بچهها در تمام منطقه پیچیده بود. واقعاً لحظات بسیار سنگین و دردناکی بود و گذر از این حوادث برای ما بسیار سخت است زیرا با چشم میدیدیم که همرزمانمان در کنارمان بهشهادت میرسند؛ نزدیک صبح هواپیماها و هلیکوپترهای عراقی به بالای سرمان آمدند و در فاصله بسیار نزدیک از بالا تکتک بچهها را میزدند اما باز راهی جز مقاومت نداشتیم.»
کربلای 2 از آن دسته عملیاتهاست که حالوهوای عاشورایی جنگ ما را به خوبی نشان میدهد و مثال بسیار گویایی از روحیه شهادتطلبی و پایمردی نیروهای ما محسوب میشود و اصولاً باید آن را فراتر از تبادل آتش نظامی، در بستر فرهنگ عاشوراییاش دید. حتی نیروهای تیپ بدر، که از اسیران عراقی و نیروهای داوطلب عراقی تشکیل شده بود و در جبهه ما میجنگیدند نیز تحت تأثیر این فضا و فرهنگ عمل میکرند. به روایت علی مژدهی، راوی این تیپ «کلیه نیروها با داشتن روحیهای بسیار قوی، دسته دسته ضمن آماده شدن برای حرکت، با برگزاری مراسم سینهزنی و نوحهخوانی به پادگان شور و حال عجیبی داده بودند. عدهای از برادران نیز مشغول نوشتن وصیتنامه بودند و همگی بیصبرانه منتظر حرکت به سمت منطقه عملیاتی بودند. در گردان اسرا نیز این وضعیت به چشم میخورد، عدهای در حال نوحهخوانی و سینهزنی بوده و هرکدام با دیدن فرمانده تیپ او را در بغل گرفته و با خنده به وی نوید پیروزی میدادند.»
آمادگی دشمن برای مقابله با نیروهای ما
احتمالا بعثیها از تصمیم ما برای اجرای عملیات در منطقه حاج عمران باخبر بودند. آنان از نخستین روزهای شهریور ماه پرواز هواپیماهای شناسایی و بمبارانها را افزایش دادند و توپخانههایشان نیز بخش وسیعی از آن منطقه را زیر آتش گرفت. حتی در یکی از ضمایم روز نهم شهریور کتاب «در تدارک عملیات سرنوشتساز» (علیرضا لطفالله زادگان، یحیی فوزی) میخوانیم که به جز فعالیتهایی از سوی دشمن که ما آنها را نشانه حساس شدن آنان تعبیر میکردیم «تعدادی از نیروهای شناسایی نیز که برای آخرین شناسایی راهکارها به منطقه رفته بودند، با دشمن آماده و هشیار روبهرو شده بودند.»
بعدها اسنادی به دست آمد و اسیران عراقی هم گفتند که عراقیها برای مواجهه با حمله ما آماده بودند و از محدوده اجرای عملیات نیز اطلاع داشتند. پرسشی که پیش میآید این است که گره کار کجا بود؟ در همان کتاب «در تدارک عملیات سرنوشتساز» میخوانیم «اصولاً عملیاتهای منظم در منطقه شمال غرب به دلیل حضور گسترده ستون پنجم و نیروهای ضدانقلاب و جاسوسهای داخلی، مشکلات حفاظتی بسیاری دارد و در این عملیات نیز تردد بسیار خودروها و نیروهای نظامی خود و انتقال وسایل و امکانات فراوان – که پیرانشهر را به یک پادگان نظامی تبدیل کرده بود – نمیتوانسته خارج از دید ضدانقلاب بهخصوص ستون پنجم دشمن بوده باشد. همچنین اجرای کارهای مهندسی، تردد نیروهای شناسایی و لو رفتن چند راهکار شناسایی، عواملی بودند که ظن دشمن را در مورد عملیات به یقین تبدیل کردند.»
نظر شما