سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۹
شکافی که واقعیت را تکه پاره می‌کند

رویا دستغیب گفت: فرا رفتن، بدون دیدن شکاف‌ها و گسست‌هایی که واقعیت را تکه پاره می‌کند، کرده امکان‌پذیر نیست. نوشتن برای من روندی است که از تصویری مرتعش آغاز می‌شود و راهی ندارم جز اینکه به روایتی شکل دهم که در عین ساخته شدن فرو می‌ریزد، روایتی که در آن اشیا و مکان‌ها همانند انسان در پیشبرد داستان نقش اساسی دارند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -سمیه خاتونی: رویا دستغیب، نویسنده و منتقد ادبی، متولد ۱۳۳۸ است. علاقه‌مندی وی به ترسیم فضاهای سوررئال و ارجاعات فلسفی در آثارش، مخاطبان او را ویژه و خاص کرده است. تاکنون دو رمان «مجمع‌الجزایر اوریون» و «تراتوم» از دستغیب منتشر شده است. وی از همان رمان نخست خود، یعنی مجمع الجزایر اوریون، نوید ژانری متفاوت در رمان ایرانی را داد؛ ژانری که راهی دشوار را پیش روی او قرار داده بود که یکسره متعلق به خودش است که در جهان واقعی یا در جهان برساخته داستان‌نویسان دیگر در سراسر جهان، بدیلی برای آن نمی یابیم. او بی هیچ ملاحظه‌کاری دست به تجربه در سبکی منحصر به فرد می‌زند. او زبان، نثر، روایت، زاویه دید و پیرنگ داستانی را واژگون کرده، رمانی در مرز واقعیت و خیال را روایت می‌کند. خبرنگار ایبنا با او درباره موضوع آخرین اثرش با عنوان «پلک های شنی» گپ‌وگفتی داشته است که در ادامه می‌خوانید:

با توجه به اینکه، کتاب پلک‌های شنی به بنایی از گونه ادبی سورئال و رمان سیال ذهن تبعیت می‌کند، شیوه مواجهه شما با نوشتن چیست؟ آیا از ابتدا قصه‌ای در ذهن دارید و یا تصاویری را که در ذهنتان مجسم می‌شود یک به یک در متن توصیف می‌کنید؟

شما به عنوان مخاطب می توانید پلک‌های شنی را در هر ژانری بگنجانید ولی من هنگام نوشتن به ژانر بخصوصی فکر نمی‌کنم. نوشتن همیشه برایم تلاشی است سخت و مداوم برای گذر از واقعیت یک سویه‌ایی که از ترس به آن آویخته‌ایم. این فرا رفتن، بدون دیدن شکاف‌ها و گسست‌هایی که این واقعیت را تکه پاره کرده امکان پذیر نیست. از نظر من در جهان بحران زده امروز، شبکه معنایی و باوری مسلط، مانند چشم‌بندی عمل می‌کند که ما را از دیدن واقعیت دیگر و خلق مفاهیم نو باز می‌دارد. برای من روند نوشتن از تصویری مرتعش آغاز می‌شود که به دیوارِ ذهنم می‌چسبد و پس از آن راهی ندارم جز اینکه به روایتی شکل بدهم که در حال ساخته شدن فرو می‌ریزد. در این مجموعه، بدن‌ها، اشیا و پدیده‌های طبیعی و مکان‌ها همانند انسان‌ها در پیش برد داستان نقش اساسی دارند.

کتاب پلک‌های شنی، بیشتر شبیه به گفتارهایی مملو از تعابیر حسی و جهان واژگون است، آیا معتقدید که بین این گفتارها، پیوستاریست که ما را به یک قصه رهنمون می‌سازد و یا صرفاً تعابیر حسی شما از محیط هستند؟

مسلماً نمی‌توان داستان‌های این مجموعه را فقط به تعابیر حسیِ نویسنده از محیط تقلیل داد و البته خواننده‌ای را می‌طلبد که در باز آفرینی آنها مشارکت کند. در این داستان‌ها گذشته و آینده از اکنون سر بر می‌آورند و به رخدادی شکل می‌دهند که نه تنها در ذهن آدم‌ها بلکه در مقابل چشمشان نیز اتفاق می‌افتد. رویدادهایی که با شدت و خشونت بر بدن آنها اثر می‌گذارد و دچار کژ ریختی‌اشان می‌کند.

شکافی که واقعیت را تکه پاره می‌کند

در این کتاب زمان بر اساس چه ساحتی صیقل خورده و حضور یافته است؟ مسلماً زمان، زمان خطی و تقویمی نیست اما در خوانش اثر میان زمان ذهنی و زمان کیفی که بر اساس اندیشه‌های برگسون مطرح شده تردید داشتم که از کدام ساحت طرح و گسترده می‌شود؟ زمان ذهنی شخصیت و یا زمان کیفی و یا تلفیقی از هر دو؟

بهتر است اینطور بگویم که الزامی درونی مرا به نوشتن وا می دارد و در این حین به این موضوع فکر نمی‌کنم که بر اساس چه نظریه‌ای زمان را در داستان‌هایم به کار ببرم. خواندن و پژوهش در نظریه‌های فلسفی مختلف به من در درک عمیق‌تری از جهان و ادبیات یاری رسانده است ولی هنگامِ نوشتن تمام آن نظریه‌های فلسفی و ادبی را کنار می‌گذارم و روی جهانی متمرکز می‌شوم که در حال خلق شدن است. اما اگر بخواهم خواننده داستان‌های خود باشم شاید بتوانم این طور برداشت کنم که نوشته‌هایم به خوانش دلوز از برگسون نزدیک است.

به نظرم زمان در اثر شما بر اساس زمان کیفی در اندیشه‌های برگسون است، گرچه خود در هنگام نگارش به آن فکر نکردید اما تحت تاثیر این نظریه با خوانش ژیل دلوز بوده‌اید که البته در این نظریه هنر به مثابه فرمی است که فارغ از هر پیامی قرار است تاثیرگذار باشد. سوال بعد من این است که به نظر شما وقتی قصه‌ای وجود ندارد چه چیزی سبب خواهد شد مخاطب برای دنبال کردن اثر جذب شود، مثلاً در ژانر تقریباً مشابه؛ در «بوف کور» صادق هدایت با اثری سورئال و بر اساس رمان سیال ذهن است اما یک رگه اصلی قصه وجود دارد، که در جذب مخاطب موثر است. با این تفسیر چه چیزی در اثر شما سبب پیوستار فصل‌ها، سطرها و پاره‌روایت‌ها است؟

این داستان ها همانطور که پیش‌تر هم گفتم مخاطبی جدی را می‌طلبد که آماده درگیر شدن با متن باشد و در زاویه‌ای با آن قرار بگیرد که توانایی حس کردنِ تنشی که متن را به ارتعاش در می‌آورد داشته باشد. نوشتن، همچنین برایم طرح دوباره سوال‌‎های بی پاسخی‌ست که زیر حجم عظیمی از جواب‌های بی سر و ته دفن شده‌اند.

در پایان اگر نکته ای دارید بفرمایید.

امیدوارم داستان‌های مجموعه «پلک‌های شنی» این امکان را به مخاطب بدهند که در میان خطوط و کلمات و تصاویر در هم تنیده، جهانی دگرگونه را کشف کند. تصاویری که ممکن است پیش فرض‌های او از واقعیت را به لرزه در آورده و به جهانی شکل بدهند که در آن تار و پود زمان از هم گسیخته و اشیا و مکان‌ها و بدن‌ها در مارپیچی از وقایع در تب و تاب‌اند. در انتها ما با شخصیت هایی روبروییم که تحت سیطره خشونت واقعیتی ساخته و پرداخته، زمین زیر پاهایشان فرو می‌ریزد و زمان به جای پیش رفتن به دورشان می‌پیچد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها