در کل سیر تحول آموزش در ایران در کتاب «سیر تحول آموزش در ایران معاصر» چگونه تبیین شده و کوشش برای مدرنسازی آموزش در ایران از چه زمانی آغاز شد و چه مراحلی را پشت سرگذاشته است؟
شیوه تبیین سیر تحول آموزش در ایران معاصر، کاملاً مبتنی بر روش پژوهش علمی در تاریخ است. کوشیدهام در این کتاب ضمن رعایت اصول تحقیق تاریخی که بر پایه مستندات و اسناد تاریخی است، ساختار روایی و داستانی تحولات را حفظ کنم. بر این اساس، با وجود اینکه تبیین رخدادهایی که این مسیر را تشکیل میدهند، واژه به واژه و سطر به سطر از لابهلای مکاتبات، مذاکرات، اسناد و مصوبات استخراج شده و نشانی دقیق آنها قید شده است، مطالب، بخشها و فصلها و گفتارها طوری در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند که خواننده، آن را نه یک گزارشِ خبریِ صرف، بلکه یک داستانِ دلکش پیرامون مهمترین رویدادهای یکی از حساسترین و جذابیترین مقاطع تاریخ مییابد. اما برای پاسخ به این پرسش که کوشش برای نوینسازیِ آموزش چطور آغاز شد و چه مراحلی را پیمود، بهتر است ابتدا بدانیم که منظور از آموزش نوین چیست و نظام آموزشیِ نوین چه تفاوتی با شیوههای پیشین دارد.
اگر بخواهیم یک نگاه کلی به نظام آموزش در ایران پس از اسلام داشته باشیم، جدا از سالهای اوج نهضت ترجمه در دو قرن نخستین، میتوانیم از چهار دوره عمده یاد کنیم.
دوره اول: عصر طلایی؛ دوران پیش از هجوم مغول که در آن، جویندگان دانش پس از گذراندن الفبای علم در زادگاه خود، برای فراگرفتن دانش نزد پیشگامان و دانشمندان میرفتند که عبارت بود از مراکز آموزش عالی سنتی مانند حوزههای علمیه یا مدارس بزرگ مانند نظامیه بغداد یا به صورت انفرادی به محضر سرآمدان علوم تخصصی میرفتند.
دوره دوم: عصر افول و تنزل؛ با هجوم مغول و از بین رفتن مراکز عمده و محافل نامبردار علمی آغاز شد و تا ظهور سلسله صفویه تداوم داشت.
دوره سوم: عصر تشیع صفوی؛ در این دوران با وجود کوششهایی که در راهاندازی مراکز علمی همراه بود به سبب نوع نگاه صفویان تحول عمدهای رخ ننمود و بیشتر، مباحث مذهبی و شیعی مطمح نظر بود و البته پیشرفتهایی در هنر و معماری این دوره با پیدایش اندیشههای نوین تحت تأثیر تحولات شگرفی که در تمدن غرب رخ داده بود، پایان یافت.
دوره چهارم: دوران پیدایش نظام آموزشی نوین در ایران که موضوع اصلی این کتاب است، یکی از نخستین بارقههای ظهور اندیشههای تجددخواهانه در حوزه آموزش، که در عین حال بسیار حائز اهمیت است، در پی جنگهای ایران و روس و پیدایش مکتب اصلاحات تبریز و کوششهای شخص عباس میرزا نایبالسلطنه، جانشین ناکام فتحعلیشاه قاجار به وجود آمد. بنابراین اگر بخواهیم تاریخی برای سرآغاز آگاهی ایرانیان در نظر بگیریم، این تاریخ در اوایل سده 13 هجری قمری است. اندیشهها و مسیری که این مکتب در اعزام دانشجو به خارج از کشور و استخدام استادان اروپایی و سایر فعالیتهای آموزشی آغاز کرده بود، با قدرت و در حوزهای وسیعتر از سوی امیرکبیر - که خود پرورده قائم مقام فراهانی از بازماندگان مکتب تبریز بود - تداوم یافت.
از دید نگارنده مراحل اساسی تحول آموزش را میتوان چنین برشمرد:
الف) کوششهای اولیه برای مدرنسازی معارف ایران در عصر قاجار شامل:
1- مکتب اصلاحات تبریز
2- اقدامات امیرکبیر و اصلاح معارف ایران
3- تأسیس نهادهای دولتی در حوزه معارف جدید
ب) از انجمن معارف تا تشکیل وزارت معارف، شامل:
1- شکلگیری انجمن معارف
2- اقدامات انجمن معارف (مدرسهسازی و ترویج برنامه درسی جدید و تأکید بر آموزش زبان فرانسه و همچنین آموزش دختران)
3 - انحلال انجمن معارف
4- تشکیل شورایعالی معارف
5- مقدمات تشکیل وزارت معارف
ج) تشکیل وزارت معارف
در مراحل کوشش برای مدرنسازی آموزش در ایران در کدام مرحله موانع پیش رو سختتر و بیشتر بود؟
مسلماً پیدایش هر پدیده تازهای در جوامع سنتی، مخالفانی دارد که منعکسکننده نوعی موضعگیری در مقابل تغییر وضعیت جاری است. در تک تک مراحل یادشده، این مانع جدی در قالب تقابل سنت و مدرنیته، از سوی مدافعان سنت به ویژه به بهانه دفاع از دین و ناموس پیش روی پیشروان نوینسازی آموزش قرار میگرفت؛ بعضی از اتهامات به آموزش نوین، تقلید از کفار، اشاعه فرهنگ غرب و بیگانه، بیرون آوردن دختران و زنان از پرده و اندرونی، ترکِ آموزهها و آموزشهای دینی و نظایر آن بود که غالباً از سه جبهه وارد میشد:
1 – متصدیان امر آموزشِ سنتی و مکتبدارانی که از این طریق کسب درآمد میکردند
2- علمای اسلام که مخالف تعلیم نسوان بودند و آموزههای کفر و زبان فرنگی را تحریم میکردند
3- مردم عادی که آشنایی کافی با پیشرفتهای تازه نداشتند و همچنین از تغییر وضعیت، احساس نگرانی میکردند
در نتیجه عوامل یادشده، بارها حملات جدی از سوی مخالفان در طول تاریخ آموزش و پرورش طراحی و پیادهسازی شد و امروز هم این حملات در شکلهای گوناگون ادامه دارد. در ابتدای راه، نفسِ کار موردِ اتهام قرار میگرفت و در تخریب مدارس روی مینمود. سپس با ورودِ دختران به عرصه آموزش مخالفت و فتوا بر تحریم تعلیم نسوان صادر شد و هنگامی که این اقدامات با آگاهسازی مردم بینتیجه ماند، بعدها در نقابِ اعمال سلیقه در برنامه درسی و محتوای آموزشی چهره کرد.
اشخاص تاثیرگذار در سیر تحول آموزش در ایران معاصر چه کسانی بودند؟
شاید فهرستی بلندبالا از کسانی که در این راستا کوشش کردند و اقداماتشان تحسینبرانگیز بود میزانِ نقشِ آنها را تحتالشعاع قرار دهد. برای همین، در اینجا تنها به افرادی که جریانساز بودند یا در جریانسازی نقش عمده داشتند؛ مانند عباس میرزا نایبالسلطنه، قائم مقام فراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر، شخص ناصرالدین شاه، یحیی دولتآبادی، میرزا حسن رشدیه، احتشامالسلطنه و مظفرالدین شاه اشاره میشود و خوانندگان را برای آشنایی با جزئیات به مطالعه خودِ کتاب دعوت میکنم.
در کتاب «سیر تحول آموزش در ایران معاصر» نقش امیرکبیر در اصلاح معارف ایران چگونه تبیین شده است؟
اقدامات اجرایی امیرکبیر از ایجاد نخستین مرکز آموزش عالی نوین و راهاندازی روزنامه بر کسی پوشیده نیست؛ اما آنچه که اهمیت بیشتری دارد، رهیافت نظری امیر است که کمتر به آن پرداخته شده است؛ از جمله اینکه اگرچه پیامدهای مثبت اقدامات او مانند پیدایش طبقه منورالفکر و نقّاد و در نتیجه فاصله گرفتنِ تدریجی ساختار فرهنگی و علمی کشور از همسایگانش، آشکار است اما با توجه به نیت اصلی امیر که اقتدار نظامی و همچنین تمرکز بر ظواهر تمدن غرب بود، کاستیهایی داشت و رأس این کاستیها، غفلت از زیربنای پیشرفت و تمدن، یعنی توجه به علوم انسانی و فرهنگی بود به ویژه که آثار این تفکر در نهضت او به عنوان پیشگام، هنوز بر جامعه ما سایه افکنده است. این رویکرد که هم در سخنان امیر و هم در انتخاب رشتههای تحصیلی اعزامیان با تمرکز بر علوم نظامی، فنی، مهندسی و ریاضی و طب، کاملاً آشکار است تا جایی که امروز میتوان گفت: کاش در هر گروه اعزامی یک نفر برای فراگرفتن جامعهشناسی، تاریخ، روانشناسی، علوم سیاسی و به ویژه فلسفه روانه فرنگ میشد.
نهاد آموزش و پرورش در ایران با نام وزارت معارف پا گرفت و تحت چه عناوین دیگری فعالیت کرد تا به وزارت آموزش و پرورش کنونی رسید؟
با فارغالتحصیل شدن نخستین گروه از دانشجویان دارالفنون که استادان آن از دانشمندان سنتی داخلی و مدرسان تحصیلکرده اروپایی بودند همزمان با بازگشت نخستین گروه از دانشجویان اعزام شده به اروپا، این اندیشه که همه عقبماندگی ما نتیجه نظام آموزشی ماست، قوت بیشتری گرفت و عدهای شروع به تأسیس مدارس نوین به سبک مدارس اروپایی در ایران کردند. جدا از پیامدهای مثبت نهضت مکتب تبریز و همچنین میرزا تقیخان، آوازه تحولاتی که در اروپا رخ داده بود، به سرعت در اقصی نقاط جهان میپیچید که خود نتیجه همین تحولات بود. به سخن سادهتر، پیشرفتهای اروپاییان در حوزه ارتباطات، فناوری چاپ انبوه، فناوری تولید خودرو و آسان شدن رفت و آمد، گردش اطلاعات و آگاهی را تسریع نمود که سهم عمدهای در بیداری سایر جوامع داشت.
ناصرالدین شاه و هیأت همراهش نیز که طی سفرهایشان به اروپا، این اصطلاحاً ترقیها را از نزدیک دیده بودند و زمینه و بستر برای ایجاد بازاندیشی و مقایسه در ارکان دولت فراهم شده بود. با تأیید ناصرالدین شاه، جواز تشکیل چند وزارتخانه از جمله وزارت علوم و وزارت انطباعات صادر شد اما در آغاز این وزارتخانهها به جز سانسور و نشر اخبار همایونی و اداره دارالفنون کارکرد دیگری نداشتند اما در آغاز، همین تغییر کوچک هر چند فرمایشی نقطه عطفی در تاریخ حکمرانی ایران به حساب میآید و جدا از نسخ شیوه چند هزار ساله، نویدبخش ورود پدیدههای سودمند دیگری از جانب جهان غرب بود. رفته رفته جلوههای گوناگونی از مظاهر تمدن غرب وارد جامعه ایرانی شد.
در این میان تشکیل انجمن معارف گامی اساسی در تسریع حرکت به سوی نوینسازی آموزش و پرورش برداشت. این رخداد نه در زمان ناصرالدین شاه که سرسختی بیشتری در مخالفت به خرج میداد بلکه در دوران حکومت مظفرالدین شاه و به سال 1315 ه.ق. روی داد. اگرچه تشکیل انجمن معارف ناشی از ایدههایی بود که هر یک از بانیان و اعضای اولیه در سر میپروراندند و این ایدههای متفاوت از خلال سخنان و اقدامات اعضاء به خوبی آشکار میشود، با این وصف، اهداف اصلی و مشترک هم فراوان بود و برخی از این اهداف نیز حاصل شد که از آن جمله میتوان به تأسیس مدارس جدید، تأسیس کتابخانه ملی و راهاندازی روزنامههای معارفی (مربوط به تعلیم و تربیت) اشاره کرد.
انجمن در این سه حوزه، گامهای اساسی برداشت. تعداد مدارس نوین که به همت این انجمن و اعضای کوشای آن، از جمله مرحوم رشدیه و دولتآبادی تأسیس شد، چندان فروان بود که رفته رفته به لحاظ نفوذ و گسترش و محبوبیت بر شیوه آموزش سنتی و مکتبی پیشی گرفت. با همه این اوصاف، اختلافات داخلی به انحلال انجمن معارف منتهی شد اما دیری نپایید که با عنوان شورایعالی معارف که البته نتوانست اقدام چشمگیری در این حوزه انجام دهد، احیا شد. گام اساسی بعدی پس از پیروزی مشروطه و تأسیس مجلس شورای ملی برداشته شد. در همان روزهای اول تشکیل مجلس، وزیر علوم انتخاب شد ولی فقط به این بند اکتفا شد که مدارس و مطبوعات و اوقاف مربوط به این وزارتخانه است. در پی اعتراضات و پیشنهادات و انتقادات نخبگان و انجمنها - چنانکه به تفصیل عباراتشان از مرامنامهها و آثارشان در کتاب حاضر نقل شده- تعدیلاتی تدریجاً در قانون ایجاد شد.
به سخنی دیگر تشکیل مجلس قانونگذاری، تعیین حدود و ضوابط را در بسیاری از امور از جمله بخش معارف و فرهنگ را در حیطهی تصمیمگیری نمایندگان مجلس گذاشت. علاوه بر اینکه مجلس ملی، خود، پدیدهای مدرن بود و تأسیس آن نظام حکومتی تازهای را شکل میداد، اعضای مجلس نیز غالبا با رویکرد مدرن معارف و نقش دولت در عینیت بخشیدن به برنامهها و ایدههای آن آشنایی داشتند. با این همه تا تصویب متمم قانون اساسی امور مربوط به معارف در سطح قانونگذاری مسکوت ماند. اولین تغییرات یا اضافات توسط کمیتهای صورت گرفت که شامل تقیزاده، امینالضرب، سعدالدوله، مستشارالدوله و عدهای دیگر بود. این کمیته از سوی مجلس، مسوول تدوین متمم قانون اساسی شدند. این متمم در مورخ 29 شعبان 1325 به تصویب رسید که برخلاف قانون اساسی که هیچ اشارهای به علوم و معارف نکرده بود، بندهای مهمی را به آن اختصاص داد.
با تصویب شش ماده (دوم، هیجدهم، نوزدهم، بیستم، هفتاد وهفتم و هشتادو نهم) از مواد متمم قانون اساسی، جریان توجه به معارف، حالت رسمیتری به خود گرفت. طبق ماده نوزدهم، تأسیس مدارس، مخارج دولتی و ملی و تحصیل اجباری باید مطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود و تمام مدارس و مکاتب باید تحت ریاست عالیه و مراقبت وزارت علوم و معارف باشد. در این ماده معارف نیز به وزارت علوم اضافه شده است. بنابراین تلاشهای معارفدوستان اهمیت معارف را بیشتر با نظر به آموزشهای ابتدایی و متوسطه به اینجا رساند که به صورت رسمی در قانون گنجاند.
ادامه بلاتکلیفیها در قلمرو امور معارف نمایندگان مجلس را بر آن داشت تا کمیسیون تخصصی را برای رسیدگی به این امور تشکیل دهند. در مجلس کماکان انتقادات زیادی از سوی نمایندگان بر وضع معارف وارد میشد که لزوم تنظیم اساسنامه را در کنار تقاضای افزایش بودجه گوشزد میکرد. در 23 ذیقعده همان سال یکی از چنین مباحثی پیش کشیده شد. وکیلالتجار ضمن انتقاد شدید از اوضاع معارفی و بیتوجهی به این امر مهم و قلت بودجه، تقاضای افزایش بودجه کرد. طرح ناتمام تشکیل «کمیسیون معارف» که در حد مذاکرات اولیه باقی مانده بود در 12 ذیحجه سال 1327 ق مجدداً به صحن علنی آمد و پس از دو هفته بحث و گفتگوی نمایندگان در مورخه 28 ذیحجه رسما به تصویب رسید. روز بعد هم اعضای کمیسیون به ترتیب زیر انتخاب شدند:
ذکاءالملک 43 رای، سید حسن اردبیلی 34 رای، دکتر علی خان 34 رای، سلیمان میرزا 32 رای، میرزا محمد علی خان 22 رای، وحیدالملک 24 رای. یک ماه بعد طی انتخابات داخلی کمیسیون، ذکاءالملک به عنوان رئیس تعیین شد.
در پی این تصمیمات کمیسیون معارف جزو کمیسیونهای تخصصی مجلس شورا تشکیل یافت. کمیسیون معارف قوانین اداری و اساسی معارف را به تصویب رساند و در اواخر سال 1300 شمسی نیز نظامنامه شورایعالی معارف به تصویب این کمیسیون رسید. نگاهی به مذاکرات و بحثهای مجلس در این سالها (از تشکیل مجلس تا تأسیس شورایعالی معارف) تا حدودی روشنکننده وضعیت معارف در آن دوران است که به دقت بررسی و در متن کامل کتاب آمده است.
دوره سوم مجلس پس از پشت سر گذاشتن دو دوره پر مشغله، در خصوص معارف نیز فعالیت بیشتری از خود نشان داد. در جلسه روز 23 خرداد 1300 (16 جمادی الاول 1340) لایحه شورایعالی معارف تقدیم مجلس شد و مذاکرات بر سر جزئیات آن آغاز شد. این شورایعالی اگرچه سابقهای در سالهای پیش از مشروطه داشت اما به طور رسمی پس از مشروطه در قانون اداری وزارت معارف به آن اشاره شده بود. توقع تازه از شورایعالی معارف این بود که در اجرای آنچه تصویب میشد و به اجرا درنمیآمد حد فاصلی باشد و به واسطه بررسی جزئیات امور، بخش عمده قوانین مربوط به معارف را با تصویب مقررات قابل اجرا و ابلاغ کند.
شورایعالی معارف با این هدف و با ماهیت یک جمع مشورتی در اواخر سال 1300 شمسی به رسمیت شناخته شد و از اوایل سال 1301 کار خود را رسماً آغاز کرد و پیرامون غالب وظایف و اقدامات وزارت علوم به تصمیمگیری پرداخت.
قانون اساسی شورایعالی معارف در20 اسفند 1300 شمسی در دو فصل و پانزده ماده تهیه و از تصویب نمایندگان گذشت.
در ماده اول هدف قانونگذار از تشکیل این شورا چنین بیان شده است:
«برای توسعه دوایر و علوم و اشاعه معارف و فنون واضح نقایص تحصیلات علمی وقتی شورایعالی معارف تشکیل میشود و شعب آن در مرکز ایالات و ولایات موافق قانون مخصوص دایر خواهد شد.»
ماده دوم به اعضای رسمی شورا اختصاص دارد. طبق این اصل شورایعالی ده نفر عضو رسمی دارد که عبارتند از: یکی از مجتهدین جامعالشرایط، دو نفر از رؤسای مدارس عالیه و متوسطه، دو نفر از معلمین درجه اول مدارس عالیه و متوسطه و پنج نفر از دانشمندان مملکت... درباره وظایف شورایعالی معارف در ماده دوازدهم آمده است: اهتمام در ترویج خط و زبان و ادبیات فارسی و نشر مقالات علمی عامالمنفعه، سعی در تهیه موجبات تکثیر مدارس و تدارک مقدمات تعلیم اجباری و مجانی، تهیه و اصلاح دستورات رسمی کلیه تحصیلات علمی و فنی مدارس ذکور و اناث و نظامنامههای مدارس، تهیه دستور تحصیلات مدارس معلمین و معلمات و نظامنامههای راجع به آنها، تطبیق تألیفات مخصوصه به مدارس، دستورات رسمی ورود و قبول آنها، تشخیص صلاحیت اشخاصی که اجازه تأسیس مدرسه، امتیاز مجله و روزنامه میخواهند و تصویب اعطای نشان علمی مطابق نظامنامهی مخصوص. موضوع مهم دیگری که در این قانون پیشبینی شده بود، تعیین شورایی برای اهتمام در تنظیم مدارس قدیم و سعی در ترقی علوم دینیه است.
این شورا با تمام امتیازاتی که بخصوص به واسطه بند هفدهم از ماده 12 قانون مذکور به دست آورده بود به موارد زیر پرداخت و البته درمراحل بعدی در تصمیماتی در مورد مریضخانهها و اوقاف و حتی معادن به شور نشست:
1.صدور مجوز تأسیس مدرسه.
2.اعزام دانشجو به خارج از کشور.
3.صدور مجوز انتشار نشریات (درسالهای اول).
4.تصویب اساسنامه و نظامنامه مکاتب و مدارس و دیگر زیر مجموعهها.
5.تصویب نظامنامه بازرسی فنی.
6.آیین نامه کمک به دانشآموزان و بسط معارف جدید و آموزش اجباری
7.اعطای مدال و نشان.
لیکن با یک بررسی اولیه در صورت مذاکرات شورایعالی معارف میتوان دریافت که بیشتر اوقات جلسات به تصویب و تصمیمگیری سرفصلهای دروس در مقاطع ابتدایی و متوسطه و عالی تا جزئیترین موارد و تدوین و شور در نظامنامههای مدارس و مکاتب و دیگر مراکز علمی گذشته است.
در مجموع این شورا نقطه عطفی در تاریخ معارف ایران به شمار میرود که در زمان خود از مراکز مهم اختصاصی تصمیمگیری در زمینه فرهنگ بلکه از اهم این مراکز به شمار میرفت.
دگرگونیها از تشکیل انجمن معارف تا وزارت معارف چگونه طی شد؟
با روی کار آمدن پهلوی اول، اقدامات بنیادین و راهبردی در حوزه معارف، با سرعت، گسترش و کیفیت بیشتری پیگیری شد. البته انتقادهایی بر رویکردِ ضددینی، غربگرایانه و همچنین قلدرمآبیِ او مطرح بود. به هرحال در عصر پهلوی اول، ادارات و دوایر وزارت معارف تعدد یافت، سازمان پرورش افکار و فرهنگستان ایران تأسیس شد و آنچه امروز از آن تحت عنوان نظام آموزش و پرورش ایران یاد میشود، بنیان نهاده شد. رویکرد معارف ایران در این دوران توجه به بهداشت، هویت، تاریخ، ملیت و نژاد ایرانی و در عین حال نوعی موضعگیری در مقابل اندیشههای دینی و سنتی، انحلال مکتبخانهها، توجه به ظواهر و آداب و تشریفات و پوشش به سبک اروپا و اهمیت دادن به آیین پیشاهنگی و صبحگاه به شیوه مراکز نظامی در دستور کار قرار گرفت. برخی از مصادیق این رویکرد، به روشنی در نمونههایی از هزاران سند به جا مانده از آن دوران از جمله مشروح مذاکرات مجلس و صورت مذاکرات و مصوبات و گزارشهای شورایعالی معارف منعکس است.
رهیافت نظری و راهبردهای عملی در وزارت معارف عصر پهلوی اول چه اقداماتی را در بردارد؟
رهیافت نظری حکومت پهلوی اول در خصوص معارف که در این کتاب به صورت مستند و مفصل تبیین شده است، ذیل دو عنوان اساسی بنیادهای ایدئولوژیک و نگاه تجددجویانه قابل بررسی هستند.
پنج ارزش بنیادی ذیل را میتوان به عنوان بنیاد ایدئولوژیکی مستتر در پس راهبردهای فرهنگی و معارفی دولت در عصر پهلوی اول تلقی کرد:
- ایرانیگرایی و شاهپرستی؛
- شیدایی نسبت به الگوهای فرهنگی غرب؛
- باستانگرایی؛
- عرفی شدن فرهنگ؛
- اجتماعی شدن زنان مطابق الگوهای فرهنگی غرب؛
در پایان اشاره به رهیافتهای عملی وزارت معارف در این دوره به سبب تأثیری که در ساختار آموزشی امروز ایران بر جای گذاشت حائز اهمیت ویژه است.
این رهیافتها در ساختار آموزش ابتدایی و متوسطه، (تحصیل دختران در مدرسه با پوشش رسمی به سبک اروپاییان) مراکز آموزش عالی به ویژه دانشسرای عالی که امروزه با عناوینی نظیر مراکز تربیت معلم یا دانشگاه فرهنگیان مشغول فعالیت هستند، دانشکدههایی که برای دانشگاهها در نظر گرفته شد، از جمله دانشکده منقول و معقول، مدرسه علوم سیاسی، دانشکده ادبیات، دانشکده حقوق، دانشکده فنی و مهندسی، دانشکده پزشکی، هنر و صنایع مستظرفه، تعلیمات اکابر و امثال آن انعکاس یافت.
کتاب «سیر تحول آموزش در ایران معاصر» تالیف دکتر عزیزه(سارا) سجودی در شمارگان 500 نسخه و با قیمت 60 هزار تومان از سوی انتشارات کیان ادب چاپ و راهی بازار نشر شده است.
نظر شما