مایکل شاروود اسمیت در کتاب «درآمدی بر زبان و شناخت/ نقشه ذهن» عقیده دارد در ساختار ذهن، هیچ حافظه فعال منفردی وجود ندارد و ما با ترکیبهایی از انواع حافظه فعال روبهرو هستیم که به شکلهای مختلف و در ساختهای گوناگون، با یکدیگر همکاری میکنند.
ما اکثر اوقات به شکل ناخودآگاه، این دنیا را به مثابه دنیایی «عینی» تجربه میکنیم که بیرون از ماست و این در حقیقت نوعی بازسازی درونی است و به منابعی بستگی دارد که به عنوان اعضای یک گونه زیستی به آنها دسترسی داریم. ما مغز را بر خلاف ذهن، مادهای جسمانی متشکل از یک کیلو و 360 گرم ماده بسیار پیچیده در نظر میگیریم که در سرمان قرار دارد و به همراه نخاع، سیستم اعصاب مرکزیمان را تشکیل میدهد.
بخش اعظم فعالیتهای ذهنی، پشت صحنه انجام میشود و ما از آن مطلع نیستیم و نمیتوانیم اطلاعی داشته باشیم. از همین جهت نیز، توضیح این مطلب که «ما» واقعا چیست، موضوع جالبی برای تحقیق به حساب میآید.
کتاب، به شبکهای بودن ذهن اشاره میکند و از چالشهایی که جزئیات میتوانند برای ذهن پدید آورند حرف میزند. اسمیت میگوید: «جزئیات وقتی مشکلساز میشوند که در حال تعریف خود ذهن هستیم» در بخشی از کتاب به سندروم چارلز بونت اینطور اشاره میشود: «فرد مبتلا به سندروم چارلز بونت، به دلیل همراه شدن برخی ضعفها در دوران سالمندی با تجربیات توهمآمیز، بیناییاش را از دست میدهد. در این سندروم، منظرهها، تصاویر و شکل افراد به طور قابل توجهی کوچک دیده میشوند و الگوهای دیداری بسیار سادهای شکل میگیرند و تجربههای رویاگونه را با ساختار طبیعی واقعیتی ترکیب میکند که مبتنی بر درونداد جهان خارج است».
اسمیت به این نکته نیز اشاره میکند که چشایی و بویایی انسان توسط سیستمهای ذهنی جداگانه ولی با داشتن طرح اولیه درست مانند سایر سیستمها، مدیریت و کنترل میشود. او در کتابش، در 15 فصل مجزا، به موضوعات مختلفی همچون درک، معنی، عاطفه، حرکت، آگاهی و توجه و چندزبانه بودن اشاره میکند.
اسمیت در بخشی از کتاب، به اثرات متقابل خودآگاهی و عاطفه میپردازد و پرسش مهمی را مطرح میکند؛ چطور میتوانیم چیزی را احساس کنیم بدون آنکه نسبت به آن آگاه باشیم؟ امروزه دیدگاه کم و بیش پذیرفتهشدهای در عصبشناسی عاطفه مطرح است که بر مبنای آن، عاطفه مانند شناخت، به طور کلی و مثل دانش میتواند هم خودآگاه و هم ناخودآگاه باشد. در واقع ما انسانها به دلیل تواناییهای فراشناختی پیشرفتهمان است که از احساسات خود، آگاهیم و میتوانیم دربارهشان صحبت کنیم و نه به این دلیل که بخش اصلی سیستم، احساسات ماست.
اسمیت پردازش ذهنی را فعالیتی در ذهن میداند که شامل وظایف متعدد و گستردهای میشود که ذهنمان باید در هر دقیقه از زندگی انجام دهد. او میگوید: «امروزه با فنون پیچیدهتر تصویربرداری مغزی که در اختیار داریم، میتوانیم فعالیتهای ذهنی بیشتری را شناسایی و ردیابی کنیم. اگرچه تحقیقات علوم اعصاب، اطلاعات و نگرش شگفتانگیزی درباره زیربنای عصبی بسیاری از فرآیندهای روانشناسی در اختیارمان قرار میدهند، اما در واقع تا دستیابی به تبیین کاملی از عملکرد مغز و مطابقت کامل و دقیق ذهن و مغز، راه درازی در پیش داریم. مطابق معمول، همچنان در حال پیشرفتیم.»
اسمیت معتقد است ذهن تنها از یک حافظه مشترک منفرد برای تمامی اهدافش برخوردار نیست یا تنها یک حافظه فعال را به هنگام پردازش به کار نمیبرد. ذهن از توان حافظههای مختلفی از جمله حافظه رویدادی، حافظه حرکتی، حافظه معنایی و حافظه عضلانی بهره میبرد.
بخش عمده زندگی ذهنی، پایینتر از سطح آگاهی در جریان است. این شرایط حتی شامل برخی تجربههای ادراکی مانند کوربینی و کورتوجهی میشود. در توصیف بخشی که ما آگاهانه به آن دسترسی داریم میتوان گفت، دو مسئله اصلی، فعالسازی و درک است.
اسمیت حق انتخابکنندگی ذهن را نیز مورد مطالعه خود قرار داده است. اینطور که صداهایی در مخزن ذهن اندوخته میشوند صرفا به دلیل ساختهای عاطفیای که خود در طول زندگی برای خود ساختهایم. مثل به خاطر سپردن یک ترانه یا آوای خاص تنها از سر ارتباط عاطفی موجود با آن. در این مسیر ساختهای عاطفی میتوانند برچسبهای مختلفی را برای صداهای مختلف داشته باشند. این ارتباط عاطفی با سیستم مفهومی نیز وجود دارد. مانند وقتهایی که ما برای بیان معانی یک واژه تلاش میکنیم. اسمیت به شاعرانی اشاره میکند که برای بیان معانی، در قالب واژهها ناامید میشوند.
اسمیت شعری از تیاسالیوت را مطرح میکند، با این مضمون: «واژهها فرسوده میگردند/ ترک میخورند و گاه میشکنند، زیر بار فشار/ زیر بار تنش، میلغزند و فرو میافتند، جان میدهند/ با ناهوشیاریمان میپوسند، در جای خود نمیمانند/ بیحرکت، ثابت میمانند» اسمیت عقیده دارد تیاسالیوت در این شهر، توانسته ناامیدی خود را از بیان دقیق معنای پشت واژهها، نشان دهد.
اسمیت زبان را ترکیبی از چیزهای مختلف میداند و رشد زبانی را چیزی بیشتر از دستور و گنجینه لعات در حال گسترش. او اینطور مینویسد: «زبان شامل شکلگیری مجموعهای از ساختها و شبکهای از روابط ساختمند در میان سیستمهای ذهنی متعددی است که بسیاری از آنها به صورت ویژه برای زبان طراحی نشدهاند. به همین دلیل است که زبانشناسان باید با جنبههای متعدد ساخت دستوری و واژگانی آشنا باشند تا فهم بهتری از زبان به دست آورند».
«دوره خاموشی و زبان اشاره کودک» دیگر موضوعی ست که کتاب به آن میپردازد. اسمیت عنوان میکند که مرحلهای که کودکان شروع به تولید نخستین واژهها میکنند، در واقع نقطه آغاز رشد زبانی آنها نیست. به طور کلی فهم واژه زودتر از تولید واژه رخ میدهد. این امر سبب میشود آغاز واقعی مرحله تککلمهای فراگیری زبان را کمی زودتر و در ابتدای دورهای در نظر بگیریم که تحت عنوان «دوره خاموش فراگیری زبان» نامیده میشود.
اسمیت باور دارد پیش از آنکه کودک شروع به تولید گفتار کند، پیشرفت زبانش به صورت پنهان رخ میدهد. این اتفاق، زمانی رخ میدهد که او در معرض «زبان اشارهای کودک» قرار میگیرد. جایی که کودک برای هر مفهومی با استفاده از دستان و فرم بدن، معنایی را بازسازی میکند. در مقطع زمانی مشخصی، احتمالا در طول مرحله دوکلمهای یا در مرحله سهکلمهای در مورد کودکانی که مشغول فراگیری زباناند، نحو وارد عمل میشود و سیستم مرکزی زبان کاملا درگیر پردازش زبان میگردد. پینکه معتقد است در این مرحله، کودک به اندازه کافی از مفهومسازیهای مناسب و پیشرفته درباره اشیاء، حالتها و رخدادها، برخوردار است و میتواند این مفهومسازیها را در پیوند با پارهگفتارهایی قرار دهد که میشنود.
اسمیت در نتیجهگیریهای پایانی اینطور عنوان میکند: «اگرچه کاربرد سیستمی که ذهن مینامیم از پیچیدگی و انعطاف خاص خود برخوردار است، اما بخشهای تخصصی ذهن که با هم همکاری میکنند، از طرح یکسان و مشترکی برخوردارند که شامل پردازشکر و مخزن حافظه است و بخش اعظم پردازش زبان زیر سطح هوشیاری آگاهانه ما انجام میشود.»
کتاب «درآمدی بر زبان و شناخت/ نقشه ذهن»، نوشته مایکل شاروود اسمیت، توسط راحله گندمکار ترجمه شده و نشر علمی، آن را در 370 صفحه روانه بازار کرده است.
نظر شما