سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۲
کودک پرسش‌گر و پژوهشگر در جهان تکثیر می‌شود

ریحانه جعفری، نویسنده کتاب «خانه‌ی من کجاست؟» درباره پایان‌بندی بامزه ولی درگیرکننده داستانش گفت: اولویتم هویت و خودشناسی دانیسی بود که وقتی خانه‌اش را پیدا می‌کند آنچنان به آرامش می‌رسد که تکثیر می‌یابد. یک دانه به جهانی از دانه‌ها تبدیل می‌شود؛ یعنی آن دانیسی پرسش‌گر و پژوهشگر در جهان تکثیر شده و توانسته است دانه‌هایی با پرسش‌های جدیدی را تولید کند تا زندگی درست‌تر و آگاهانه‌تری داشته باشند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ در بخش اول گفت‌وگو با ریحانه جعفری با دغدغه این نویسنده برای نگارش کتاب «خانه‌ی من کجاست؟» آشنا شدیم و درباره زبان و انتخاب کلمات درست داستان صحبت کردیم. در بخش دوم و پایانی، گفت‌وگویی درباره فضای علمی داستان، پایان و تصاویر کتاب داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
 
«خانه‌ی من کجاست؟» پس‌زمینه‌ای علمی نیز دارد؛ ولی آن‌قدر پررنگ نیست که قصه و قصه‌گویی متن تحت‌تأثیر قرار بگیرد. در این داستان چرخه زندگی یک دانه سیب از دانه بودن تا درخت شدن که موضوعی زیست‌شناسی است، نمایش داده می‌شود.
چقدر خوب به این مسئله اشاره کردید؛ چون من معتقدم خیلی خوب است که در کارهایمان، حین اینکه داریم زندگی معمولی را به بچه‌ها نشان می‌دهیم چرایی‌های علمی‌ای را نیز در ذهن آنها قرار دهیم. همچنین به بزرگ‌ترها نشان دهیم که قرار نیست برای آموزش یک مفهوم علمی، ذهن بچه را با فرمول‌های زیاد اذیت کنند؛ بلکه می‌توانند با یک قصه، چیزهایی را ملکه ذهنش کنند که تا ابد در خاطرش بمانند. من معتقدم آموزش و پرورش می‌تواند با این رویکرد خیلی موفق‌تر عمل کند. به این دلیل موقع نگارش یک داستان، برای من هم بچه‌ها و هم بزرگ‌ترها مهم‌اند؛ چون دارم به آن معلم، مربی مهدکودک یا پدرومادر می‌گویم که «شما می‌توانید از طریق قصه با بچه ارتباط برقرار کنید». به‌طور کل، خوش‌حالم که این مسئله را در داستانم کشف کردید.
 
نکته درخور توجهی گفتید. همان‌طور که اشاره کردم این داستان پس‌زمینه‌ای علمی دارد؛ ولی مهم‌ترین دغدغه‌اش هویت و خودشناسی است. نظر شما درباره اینکه کودکان بهتر است ماهیت و کارکرد انسانی خود یعنی همان وظیفه و هدف زندگی‌شان را در کودکی بشناسند چیست؟
بسیار نکته مهمی است. این اتفاقی است که تا زنده هستیم برای ما ادامه دارد. قرار نیست کل شناخت‌مان از خود را در کودکی پیدا کنیم. فرایند شناخت ما در نوجوانی، جوانی، میان‌سالی و حتی کهن‌سالی ادامه پیدا می‌کند؛ اما اینکه مبنایش کجاست و در کجا نطفه‌اش شروع شود طبیعتا باید در کودکی باشد؛ زیرا در کودکی است که پایه‌های بنای زندگی ساخته می‌شود. ما به بچه‌ها در کودکی می‌گوییم که این‌طور است که تو شکل گرفتی و حیات پیدا کردی و این‌طور است که تو می‌توانی هویتت را آرام آرام بشناسی. بله؛ قاعدتا فرایند شناختِ هدف زندگی از همین مقطع سنی باید آغاز شود.
 
به نظر می‌رسد کودکان بیشتر علاقه دارند درباره هر موضوعی از علمی گرفته تا یک ماجرای تخیلی، از طریق داستان و شعر اطلاعات کسب کنند. این می‌تواند حتی تعاملی بین نویسندگان داستانی و دانشمندان و متخصصان علوم مختلف ایجاد کند. آیا نویسندگان از این تعامل استقبال می‌کنند؟
این اتفاق باید بیفتد؛ اما در تجربه‌هایی که دیده‌ام این امر کم رخ است که نویسنده با متخصص علمی در تعامل باشد، مگر اینکه خودِ نویسنده دغدغه مسائل علمی را داشته باشد. برای مثال نویسنده فیزیک خوانده باشد یا پزشکی و شیمی. این‌طور نویسندگان وجود دارند و من نیز آنها را می‌شناسم که در کنار تخصص علمی‌شان، داستان هم می‌نویسند؛ اما وقت‌هایی هم وجود دارد که ما می‌خواهیم رمان علمی، تاریخی یا زندگینامه‌ای بنویسیم. در این صورت نیاز است که نویسنده کار تحقیقی و پژوهشی کند. البته این نوع قالب نوشتن با نوشتن صفر تا صدِ یک داستان خلاقه فرق می‌کند. برای مثال اخیرا من داستانی نوشته‌ام درباره خانم توران میرهادی و قرار بود زندگی ایشان را به زبان کودکانه بنویسم. برای این مسئله نیاز بود که خانم میرهادی را بشناسم، با اطرافیان و آشنایان ایشان گفت‌وگو کنم، بیشتر با جهان خانم میرهادی آشنا شوم و بعد داستان را بنویسم. بنابراین این دو مسئله متفاوت و کاملا به نویسنده مرتبط است که بخواهد سوژه‌اش را در چه قالبی بنویسد. من داستانی هم که با علم آمیخته باشد نوشته‌ام. رمانی داشته‌ام درباره سرطان که نوجوان داستان با این بیماری درگیر است. من آن فضا را نمی‌شناختم؛ به این دلیل حدود دو سال پژوهش کردم، با تعدادی از متخصصان خون در کلینیک‌هایشان صحبت کردم و اطلاعات پزشکی‌ای را که برای داستانم نیاز داشتم از آنها دریافت کردم. به بیمارستان شهدا، محک و جاهایی که کودکان مبتلا به سرطان در آنها بستری هستند سر زدم. به این دلیل حدود دو سال تحقیقاتم طول کشید. ممکن است شما به عنوان خواننده به‌طور واضح متوجه این تحقیقات نشوید؛ ولی خودم می‌خواستم که داستانم پشتوانه علمی داشته باشد و احساسات واقعی آن بیماران نیز به درستی منتقل شود. بنابراین خیلی خوب است که این اتفاق بین نویسنده و محقق و عالم دانا بیفتد تا اطلاعات لازم ردوبدل شود. بعضی مواقع هم است که دوستان دانشمند ما موضوعات و اطلاعات مهمی دارند که می‌خواهند به کودکان و نوجوانان منتقل کنند؛ ولی دانش نویسندگی را نمی‌دانند. نویسندگان که زبان و تکنیک داستانی را بلدند می‌توانند آن سوژه‌ها را دریافت و به داستان تبدیل و به بچه‌ها عرضه کنند.
 

داستان با یک دانه سیب که یکهو به بیرون پرت می‌شود شروع و با همین اتفاق هم تمام می‌شود؛ اما درواقع این پایان نیست و چرخه تکرار طبیعت را به کودک نشان می‌دهد. آیا این پایان بامزه را بیشتر معطوف به همان بحث علمی‌اش انتخاب کردید یا به دنبال یک پایان درگیرکننده و سوال‌برانگیز بودید؟
بیشتر آن جهان داستان و شخصیت دانیسی برایم اهمیت داشته است. من خیلی به مسائل علمی علاقه‌مندم و آدم پژوهش‌گری هستم و درست است که داستان فضای علمی دارد؛ اما اولویتم هویت و خودشناسی دانیسی بود که وقتی خانه‌اش را پیدا می‌کند آنچنان به آرامش می‌رسد که تکثیر می‌یابد. یک دانه به جهانی از دانه‌ها تبدیل می‌شود؛ یعنی آن دانیسی پرسش‌گر و پژوهشگر در جهان تکثیر شده و توانسته است دانه‌هایی با پرسش‌های جدیدی را تولید کند تا زندگی درست‌تر و آگاهانه‌تری داشته باشند؛ چون از طریق پرسش‌گری است که ما آگاه می‌شویم و این آگاهی به ما کمک می‌کند که زندگی بهتری داشته باشیم. این مسئله را می‌خواستم در پایان داستان بگنجانم.
 
و به نوعی می‌شود این‌طور برداشت کرد که اگر ما در جای درست خود باشیم مثل دانیسی که جایش در دلِ خاک است، می‌توانیم اثر خوبی در و بر جهان داشته باشیم.
بله؛ ولی این مسئله در گرو این است که شما خودت را بشناسی. وقتی انسان هویتش را پیدا کند و به خود آگاه باشد می‌تواند رو به جلو حرکت کند؛ ولی وقتی که فرد نمی‌داند کیست و چیست و چه کاره است، احساس سردرگمی می‌کند و این احساس در تمام زندگی‌اش خواهد بود. ما این را در بعضی بچه‌ها می‌بینیم که اصلا بلد نیستند سوال کنند، به چرایی‌ها توجه ندارند و صرفا مصرف‌کننده هستند. این‌ها در آینده نیز مصرف‌کننده باقی می‌مانند و هیچ اتفاقی را به جهان اضافه نمی‌کنند؛ ولی بچه‌هایی که در کودکی پژوهش‌گر هستند و مهارت‌های زندگی را یاد گرفته‌اند طبیعتا وقتی بزرگ هم شوند، هم زندگی شخصی بهتری خواهند داشت و هم برای جامعه آدم مفیدتری هستند.
 
به تصویرگری کتاب هم اشاره کنیم. آیا تصویرگری کتاب با ماهیت قصه‌ی شما هماهنگی دارد؟ در روند تصویرگری تعاملی با تصویرگر داشتید؟
من به شدت با تصویرگران کتاب‌هایم زندگی می‌کنم؛ چون جهان تصویری آنها، جهان ذهنی من می‌شود. قبل کار «خانه‌ی من کجاست؟» آقای پدرام کازرونی را نمی‌شناختم و وقتی به من گفتند که تصویرگری کتابم را برعهده گرفته‌اند ما تقریبا سه روز حدود چندین ساعت با هم تلفنی صحبت کردیم. ایشان اتودهایشان را برایم فرستادند و دیدم که با جهان ذهنی من خیلی متفاوت است. به او گفتم این داستان، داستان دایره است و خطوطش دایره‌ای‌شکل است. بهتر است چیزهای زاویه‌دار را از تصویر بیرون بکشیم یا نباید خطوط پررنگی اطراف اشکال باشد؛ چون در این داستان همه‌چیز بخشی از همدیگر هستند؛ سیب بخشی از درخت است، درخت بخشی از آسمان و زمین. حتی درباره رنگ‌ها هم با هم خیلی صحبت کردیم تا ذهن‌هایمان به همدیگر بسیار نزدیک شد. نتیجه این تعامل هم کتاب «خانه‌ی من کجاست؟» شد که اکنون در دست مخاطبان است. من از همکاری با آقای پدرام کازرونی بسیار خوش‌حالم.
البته این نکته را هم بگویم که نویسنده نمی‌تواند ذهن تصویرگر را از آنِ خود کند؛ چون تصویرگر باید آزادی عمل خود را داشته باشد ولی وقتی‌که خودِ تصویرگر تمایل داشته باشد که به جهان ذهنی نویسنده نزدیک شود و این گفت‌وگوها شکل بگیرد، ضمن احترام به آزادی‌های کاری او، نویسنده و تصویرگر سعی می‌کنند به همدیگر نزدیک شوند. این اتفاق برای من و تصویرگر کتابم رخ داد.
 
خانم جعفری، درباره کتاب یا کتاب‌های بعدی‌تان هم بگویید. کتاب دیگری در دست نگارش یا چاپ دارید؟
بله؛ الان یک رمان کودک دارم. کانون به ما پیشنهاد کرد روی یک داستان قدیمی کار کنیم. چندماه روی آن کار کردم و خودم داستانش را خیلی دوست دارم. رمان نوجوانی هم دارم که آن نیز در کانون قرار است منتشر شود. یک داستان هم برای حقوق کودک دارم که نشر زعفران قرار است منتشر کند و مجموعه‌ای است که جمعی از نویسندگان آن را تولید کرده‌اند. یک داستان هم برای «فبک؛ فلسفه برای کودکان» دارم که درواقع ما با این داستان‌ها می‌توانیم پرسش‌گری را به بچه‌ها آموزش دهیم تا سوال کنند، سکوت نکنند و از کنار هر چیزی به راحتی رد نشوند. این آثار را تکمیل کرده‌ام و منتظرم که بررسی و منتشر شوند. البته بازخوانی آن داستانی را هم که طی گفت‌وگو به آن اشاره کردم در حال انجام است؛ زیرا خیلی از کلمات و آهنگ داستان تغییر کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها