فلسفه تکنولوژی به عنوان یک حوزه مستقل از تحقیقات فلسفی در نیمه دوم قرن نوزدهم ظهور کرد و به اندازه سنتهای فلسفی رویکردهایی را در بر میگیرد. برخی از آنها بیشتر «تئوری» هستند، برخی دیگر بیشتر «کاربردی» هستند. برخی از آنها بیشتر بر روی تشدید مفاهیمی تمرکز میکنند که با آن میتوانیم فناوری را درک کنیم، برخی دیگر بیشتر بر روی نظریه پردازی و ارزیابی نقشهای اجتماعی و فرهنگی فناوری تمرکز میکنند.
در طول دهههای آخر قرن بیستم، این رشته یک چرخش تجربی ایجاد کرد. تمرکز خود را از مطالعه «فناوری» به عنوان یک پدیده گسترده به مطالعه فناوری های واقعی در روابط دقیق آنها با علوم، با انسانها و با جامعه تغییر داد. بهجای توسعه نظریههایی درباره فناوری بهطور کلی، فناوریهای واقعی را به عنوان نقطه شروعی برای تأمل فلسفی در نظر گرفت.
فنآوریها مفاهیم و نظریههای فلسفی را به چالش میکشند. برای مثال، وقتی فناوریهای تشخیص پزشکی در تصمیمگیریهای اخلاقی ما دخالت میکنند، این ایدههای ما را درباره خود اخلاق به چالش میکشد: آیا اخلاق چیزی است که فقط انسانها میتوانند انجام دهند، یا جایی برای فناوریها نیز وجود دارد؟
هنگامی که ایمپلنتهای عمیق مغزی با خلق و خوی و رفتار ما تداخل میکنند، ایدههای ما در مورد استقلال، اراده آزاد و معنای «عمل کردن» به چالش کشیده میشود.
ممکن است برای کسانی که تازه وارد این موضوع شدهاند، تعجبآور باشد که حوزههای فلسفه علم و فلسفه فناوری چنین تفاوتهای بزرگی را نشان میدهند، با توجه به اینکه تعداد کمی از اقدامات در جامعه ما به اندازه علم و فناوری مرتبط هستند. امروزه علوم تجربی برای تحقق مجموعه تحقیقاتی خود و جمع آوری و تجزیه و تحلیل دادهها به شدت به فناوری وابسته است. پدیدههایی که علم مدرن به دنبال مطالعه آنهاست، هرگز بدون تولید آنها از طریق فناوری کشف نمیشوند.
تحقیقات نظری در فناوری اغلب از تحقیقات نظری در علم قابل تشخیص نیست و علم مهندسی را تا حد زیادی با علم «معمولی» یا «خالص» تداوم میبخشد. این یک پیشرفت نسبتاً جدید است که در حدود اواسط قرن نوزدهم شروع شد و مسئول تفاوتهای زیادی بین فنآوری مدرن و تکنیکهای سنتی و صنایع دستی است. آموزش های آموزشی که دانشمندان و مهندسان مشتاق دریافت میکنند تا حد زیادی یکسان است و تنها به تدریج به یک برنامه درسی علم یا مهندسی منحرف میشود.
از زمان انقلاب علمی قرن هفدهم که با دو نوآوری اصلی آن، یعنی روش تجربی و بیان ریاضی نظریههای علمی مشخص میشود، تامل فلسفی در علم بر روش تولید دانش علمی و دلایل علمی اندیشیدن متمرکز شده است. صحت یا تقریبی صحیح بودن نظریهها و ماهیت شواهد و دلایل پذیرش یک نظریه و رد نظریه دیگر. به ندرت فیلسوفان علم پرسشهایی را مطرح کردهاند که جامعه دانشمندان، دغدغههایشان، اهدافشان، شهودشان، استدلالها و انتخابهایشان را به عنوان یک هدف اصلی نداشته باشند. در مقابل، اخیراً است که فلسفه فناوری جامعه مهندسان را کشف کرده است.
تفاوت عمدهای بین توسعه تاریخی فناوری مدرن در مقایسه با علم مدرن وجود دارد که حداقل میتواند تا حدی این وضعیت را توضیح دهد، و آن این است که علم در قرن هفدهم از خود فلسفه پدید آمد. پاسخهایی که گالیله، هویگنس، نیوتن و دیگران دادند و به وسیله آنها اتحاد تجربهگرایی و توصیف ریاضی را که بسیار مشخصه علم مدرن است آغاز کردند، پاسخهایی بود به سؤالاتی که از دوران باستان به فعالیت اصلی فلسفه تعلق داشت.
بنابراین علم مورد توجه فیلسوفان قرار گرفت. فلسفه علم دگرگونی معرفتشناسی در پرتو ظهور علم است. مسائل اساسی - واقعیت اتمها، وضعیت علیت و احتمال، مسائل مکان و زمان، ماهیت جهان کوانتومی - که در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم بسیار پر جنب و جوش مورد بحث قرار گرفت، یک مثال است. این رابطه نزدیک بین دانشمندان و فیلسوفان است. هرگز چنین صمیمیتی بین همین فیلسوفان و فناوران وجود نداشته است. دنیای آنها هنوز به سختی لمس میشود. به یقین، می توان موردی را بیان کرد که در مقایسه با تداومی که بین فلسفه طبیعی و علم وجود دارد، تداوم مشابهی بین سؤالات محوری در فلسفه که مربوط به کنش انسان و عقلانیت عملی است و روشی که فناوری به حل آن رویکرد میکند و نظام مند میکند، وجود دارد.
منبع:
https://plato.stanford.edu/entries/technology/#IntrPhilTechPhilSciePhilPrac
نظر شما