یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۲
شهید آوینی و پیمایش خطی که امام خمینی(ره) در اولین سخنرانی خود داد

یکی از دغدغه‌های انقلاب سینما بوده است و امام خمینی (ره) در سخنرانی خود در بهشت زهرا؛ بخشی از سخنان خود را به سینما اختصاص دادند و بعد از آن نیز بسیاری از اهل فرهنگ در بین انقلابیون، دغدغه‌های خود را نسبت به سینما مطرح کردند که مهم‌ترین آنان «شهید آوینی» بوده است. 

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-رضا شعبانی: ۴۰ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، الیور استون، کارگردان شهیر آمریکایی در سینما فلسطین سوالی را با سینماگران ایرانی در میان می‌گذارد، «چرا سینما را برای روایت انقلابتان به کار نگرفته‌اید؟». یکی از میان جمع فریاد می‌کشد: «حرف سیاسی نزن آمدیم از هنر بشنویم!» همین یک صحنه برای توضیح وضعیت فعلی سینمای ایران کافی‌ست. سینمایی که حتی الیور استون را به‌خاطر آن که چنین پرسشی در میان نهاده توبیخ می‌کند و به او هشدار می‌دهد که به دستور روشنفکران غربگرا، در ایران، حرف زدن از انقلاب نشانه بی‌هنری است.»
کتاب «عبور از سینمای سانسور» با این مقدمه آغاز می‌‍شود. وحید جلیلی در این کتاب، که الحق عنوان بسیار مناسبی برای آنچه که نوشته شده دارد، به خوبی وضعیت فعلی سینمای ایران را ترسیم می‌کند. 
مؤلف در این اثر به مهم‌ترین مسئله امروز سینمای ایران و وضعیت غیرطبیعی فیلم‌سازان ایران می‌پردازد. سینمایی که مشهورترین فیلم‌سازان جهان را به حیرت واداشت. کتاب از ۱۵ فصل و گفت‌وگو تشکیل شده است که شامل‌ پیوند ژنرال ازهاری و سناتور مک کارتی، سینمای دینی؛ اما کدام دین؟، معناگرایی یا آرمان گریزی؟، چالش‌های عبور از سینمای سانسور، سینما به‌مثابه انرژی هسته‌ای، آنفولانزای سیمرغی در جشنواره فیلم‌های «فجرانسوی» و …. می‌باشد. هدف نویسنده از ارائه این کتاب نمایاندن تلاش فیلم‌سازان جوان انقلاب اسلامی برای عبور از خط قرمزهای غرب‌زدگی و بنیان‌گذاری سینمای ملی و مردمی است. 
شاید این سؤال خیلی‌ها باشد که چرا بعد از ۴۴ سال از انقلاب اسلامی ، سینمای ایران هنوز نتوانسته است به نمادی از «سینمای انقلاب اسلامی» دست پیدا کند؟ و چرا هنوز این سینما در دستان شبه‌روشنفکران است؟ حکایت دور ماندن سینمای ایران از جامعه ایرانی نیازمند آسیب‌شناسی و ریشه‌یابی‌های جدی است که مسئولین فرهنگی باید به آن توجه ویژه‌ای داشته باشند.
اینکه لژیونرهای ایران چه نسبتی با انقلاب اسلامی دارند و چه‌قدر با مردم ایران و باورهای آنان و فرهنگ عامه این مرز و بوم ارتباط دارند، از جمله موضوعاتی است که سال‌ها مورد بحث در جبهه انقلاب بوده است و علیرغم پیشرفت‌های تکنیکی سینمای ایران در این سال‌ها که در این کتاب هم به آن قید شده؛ اما متأسفانه سینمای ایران به لحاظ فکری، درون‌مایه‌ای و محتوایی رشد قابل ملاحظه‌ای نداشته است. 
«سینمای» «ایران» دو دروغ بزرگ است 
جلیلی در این کتاب به دو کلمه «سینمای ایران» اشاره می‌کند و معتقد است که «سینمای» «ایران» دو دروغ بزرگ است؛ چرا که بسیاری از فیلم‌های تولید شده اصلا «سینمایی» نیستند و زیر خط استاندارد جهانی تولید می‌شوند و دروغ دوم هم کلمه «ایران» است که فیلم‌های تولید شده نسبتی با ایران ندارند. نویسنده اثر، مساله دوگانگی در سینمای ایران و غرب را به شبه‌روشنفکری نسبت داده است که سبقه دیرینه‌ای در ادبیات و هنر این کشور دارد که نیازمند بحث‌های ریشه‌ای و تبارشناسی است. این درحالی است که این بیماری متأسفانه در سینمای ایران وجود دارد و جست‌وجو در ریشه‌های اصلی آن را می‌طلبد. 
یکی از دغدغه‌های انقلاب اسلامی از اولین روزها سینما بوده است و در نخستین روزی هم که حضرت امام(ره) به ایران آمدند در سخنرانی خود در بهشت زهرا؛ بخشی از سخنان خود را به سینما اختصاص دادند و چند کلمه کلیدی را در این زمینه مطرح کردند و بعد از آن نیز بسیاری از اهل فرهنگ در بین انقلابیون، دغدغه‌های خود را نسبت به سینما مطرح کردند که مهم‌ترین آنان «شهید آوینی» بوده است. 
جلیلی معتقد است که سینمای ایران به لحاظ کمی و کیفی نسبت به سینمای منطقه جلوتر است. این درحالی است که انقلاب اسلامی خدمت خودش را به سینمای ایران کرده است؛ اما آیا سینمای ایران هم به انقلاب اسلامی خدمتی کرده است؟ 
«عبور از سینمای سانسور» حقایق سینمای ایران را به ما نشان ‌می‌دهد؛ حقایق تلخی که در مقابل چشمانمان قرار دارد، اما پروپاگاندای جریان شبه‌روشنفکری چنان ‌آن‌ها را وارونه جلوه داده که تصورات‌ ما فرسنگ‌ها با این حقایق فاصله دارد.  سینمای ایران جایی‌ست که هنرمند ایرانی اگر بخواهد درباره ظلم‌هایی که در طول تاریخ به مردم ایران شده فیلم بسازد، اسمش می‌شود «سفارشی‌ساز» و فیلمش می‌شود «فیلم حکومتی» اما اگر اسپیلبرگ «فهرست شیندلر» بسازد و قصه‌بافی کند، او هنرمند است و قابل احترام! اینجا همه پز «هنر برای هنر» می‌دهند اما فیلم‌هایشان پر است از بیانیه‌های سیاسی که اسکارنشینان مخاطب اصلی آن هستند. 
جریان شبه‌روشنفکری چنان بر تمامیت این سینما چنبره زده که حاتمی‌کیا را از «آژانس شیشه‌ای» به «گزارش یک جشن» می‌رساند و مهدویان را از «ایستاده در غبار» و «لاتاری» به «شیشلیک».  بدیهی‌ترین واقعیت‌های جامعه ایران در این سینما سانسور می‌شود؛ اما ارزش‌ها و آرمان‌های روشنفکران سهم اصلی تولیدات سالانه آن را شکل می‌دهد. بزرگترین خیانت جریان شبه‌روشنفکری سینما جا انداختن توهمات خود به‌جای واقعیت است. تصویری که از جامعه ایرانی بازنمایی می‌شود، یک جامعه سیاه و فلک‌زده است که هیچ امیدی در آن وجود ندارد و برای ادامه زندگی از این سرزمین باید رفت!  
 مردم ایران و رنج‌هایشان، سهمی از روایت‌های این سینما ندارند. از زلزله‌زدگان کرمانشاه گرفته و سیل‌زدگان سی‌سخت گرفته تا صورت‌های پوشانده از گرد و غبار خوزستان و لب‌های تشنه مردم سیستان جایی در این سینما ندارند. غالب روایت‌ها، روایت «سعادت‌آباد» است و اگر کسی هم با «شنای پروانه» به سراغ جنوب شهر رفت و امید آفرید، نامش می‌شود «کاسب». در این سینما غیر از سعادت‌آبادنشینان همه مردم ایران «دیگری» هستند. اگر کاراکتری از قومیت‌ها و قشرهای مختلف در این سینما هست به‌عنوان یک «دیگری» حضور داشته و نسبت به او «غیریت‌سازی» می‌شود. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها