دانشآموزی که از نظر جسمی مشکل دارد اگر در مدرسه درک نشود و از طرف بقیه بچهها اذیت شود، قطعا کودکی و نوجوانی و حتی جوانی متفاوتی خواهد داشت. به این دلیل شناخت تفاوتهای فردی و اجتماعی ضروری است: بویژه از کودکی.
کتاب «شروع دوبارهی تو» به قلم جکلین وودسون، با ترجمه محمدمهدی سیدناصری و بازنویسیِ طاهره شاهمحمدی از سوی کتابهای قاصدک (کودک و نوجوان انتشارات ذکر) منتشر شده است. این اثر چنین درونمایه و محتوایی دارد. «شروع دوبارهی تو» با روایت ساده خود، کودکان را قدمی به سمت شناخت بیشتر یکدیگر راهنمایی میکند.
برای بررسی بیشتر کتاب با طاهره شاهمحمدی گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
- بازنویسی یعنی چه؟ این کتاب در اصل چطور نوشته شده بود که به بازنویسی نیاز داشت؟
این کتاب توسط مترجم به صورت ساده و لغت به لغت ترجمه شده بود و به پیشنهاد ناشر قرار شد من آن متن را از نظر کودکانه بودن و سلامت جملهها بازنویسی کنم. درواقع متن ترجمهشده را دوباره به قلم خودم به زبان کودکانه نوشتم. سعی کردم یک راوی متفاوت برای روایت کتاب انتخاب کنم و من هم راوی دوم شخص را انتخاب کردم. البته در نسخه اصلی کتاب هم راوی همان دوم شخص بوده است؛ ولی درباره این نوع راوی در کتاب کودکان، خیلی کار نشده بود. این راوی انگار دارد با خود بچهها صحبت میکند و بچهها میتوانند خود را در جای قهرمان داستان قرار دهند. به نظرم این یکی از نکات مثبت کتاب است. همچنین کتاب «شروع دوبارهی تو» در کنار تصاویر واقعا جذاب و عالیای که دارد، کتابی متفاوت نسبتبه کتابهای مشابه خودش شده است.
- قلم و دغدغه جکلین وودسون را در مطرحکردن مسئله تفاوتهای فردی و اجتماعی کودکان چطور دیدید؟
این کتاب از نظر مطرح کردن مسئله تفاوتهای فردی و اجتماعی واقعا قلم بینظیری دارد؛ چون بهصورت غیرمستقیم این موضوع را بیان میکند و احساسات کودک را در قبال این تفاوتها برای مخاطب به نمایش میگذارد. از این نظر برای بچهها بسیار کتاب شاهکار و جذابی است.
- به نظر شما چرا کودکان باید با تفاوتهای یکدیگر آشنا شوند؟
شناخت تفاوتهای فردی بین بچهها، بخشی از روند رشد و تربیت هر انسانی است. در زندگی اجتماعی، کودک باید از کودکی این تفاوتها را بفهمد و با آنها روبهرو شود، بپذیرد و بشناسد و به آن احترام بگذارد. این مسئله در قبال همسنوسالان و بقیه افراد جامعه ضروری است. شناخت این تفاوتها خیلی مهم است؛ اینکه کودکان از کودکی بدانند همه انسانها به علت انسانبودن محترماند و با هم تفاوتهایی دارند و این تفاوتها را باید درک کنند و بپذیرند.
- آیا مکان اصلی این آشنایی را میتوانیم مدرسه بدانیم؟
بله؛ چون کودکان بیشتر در مدرسه با همسنوسالان خود یکسری روابط اجتماعی مشترک دارند مدرسه مهمترین جا برای درک این تفاوتهاست. همچنین، با رفتار متقابلی که بچهها در مواجهه با همدیگر دارند و تأثیراتی که بر هم میگذارند، اگر تفاوتها را شناخته باشند و یاد گرفته باشند که به همدیگر احترام بگذارند و تفاوتهایشان را بپذیرند، یعنی پذیرشی اجتماعی بین بچهها وجود داشته باشد، جامعه حتما زیباتر خواهد بود؛ چون نسل آینده کسانی هستند که الان دارند تربیت میشوند. بنابراین مدرسه، مهمترین جایی است که بچهها با این تفاوتها مواجه و آشنا میشوند؛ چرا که عمومیت دارد و همه بچهها مدرسه را به عنوان یک محیط اجتماعی بعد از خانواده تجربه میکنند.
درست است که بچهها خیلی درگیر مسئله تفاوتهای جسمی و مهارتی نیستند؛ ولی وقتی در مقابل هم در اجتماع کوچک خود و گروههای دوستانهشان قرار میگیرند تفاوتها را میبینند و درک میکنند. گاهی بعضی از بچهها شاید به این دلیل که یاد نگرفتهاند به تفاوتها احترام بگذارند یا اصلا معنای تفاوتها را نمیدانند، فکر میکنند نسبتبه یکدیگر برتری دارند و این باعث میشود برای هم قلدری کنند. در دوره دوم دبستان اصولا این موضوع بین بچهها اتفاق میافتد و تا سنین نوجوانی هم ادامه پیدا میکند. پایههای آموختن و درک تفاوتها در کودکی و در سنین پایینتر شکل میگیرد؛ اینکه بچهها یاد بگیرند به تفاوتهای فردی هم احترام بگذارند و هرکس را همانطور که هست بپذیرند و بدانند که انسانها با هم متفاوتاند. این تفاوت دلیل بر برتری کسی به دیگری نیست. این قلدریها تا حدی بین بچهها طبیعی است؛ ولی بیشتر از آن، برمیگردد به ضعف آموزشی که کودک دیده است.
- نظام آموزشی ما و فضایی که امروزه در مدارس وجود دارد آیا این نگاه نابرابری را تقویت میکند یا توانسته است کاهش دهد؟
من خیلی نوع آموزش در مدارس خودمان را قوی نمیبینم و فکر میکنم درباره این مسائل با بچهها زیاد کار نمیشود. این کتاب گامی برای آموزش بچههاست. آموزش کودکان اصول خاص خود را دارد تا بتواند تأثیرگذار باشد؛ غیرمستقیم، درست و بهموقع باشد. در نظام آموزشی ما این آموزشها وجود دارد؛ ولی کم هست و قوی نیست.
- نقش گفتوگوی کودکان با خودشان در این مسئله کجاست؟ چه کسی یا کسانی میتوانند این امکان را برای کودکان ایجاد کنند؟ مثل اتفاقی که در این داستان بین آن دو کودک افتاد.
گفتوگوی بین کودکان واقعا وجود دارد و آنها با دید کودکانهشان وقتی روابط دوستانهای بین هم برقرار میکنند با هم صحبت میکنند. در خیلی از جاها شاید برای بزرگترها باورپذیر و ملموس نباشد که بچهها راجعبه مسائلی مانند محتوای این کتاب با هم همدلی و همراهی میکنند. به نظرم گفتوگویی که بین آن دو کودک در داستان اتفاق افتاد کاملا تجربهای ملموس برای نویسنده بوده است و خیلی خوب توانسته بود گفتوگو را دربیاورد و درست بیانش کند. بهشخصه بنا بر تجربه کار کردنم با کودکان، میبینم که بچهها با دلایل کودکانه با هم صحبت و همدیگر را قانع میکنند.
قطعا نقش والدین و مربیان به عنوان تسهیلگر خیلی مهم است؛ نه اینکه به کودکان دیکته کنند که چطور باید این ارتباط را برقرار کنند زیرا بچهها خودشان راه ارتباطی با هم را پیدا میکنند.
- این داستان به درد بزرگسالان هم میخورد. نظر شما در اینباره چیست؟ به عنوان یک نویسنده و کسی که در حوزه ادبیات تخصص دارد، ما چه داستانهای کودکانهای را میتوانیم بزرگسالانه هم بدانیم؟
بله، این کتاب قطعا به درد بزرگسالان هم خواهد خورد و برای شناخت دنیای کودکانه و برخورد درست با کودکان و درک آنها بسیار مفید است. من پیشنهاد میکنم حتما بزرگسالان کودکانشان را در خواندن کتابها همراهی کنند؛ چون هم نقش تشویقی دارد و هم شناختی.
اینکه چه داستانهای کودکانهای را میتوانیم بزرگسالانه هم بدانیم به مهارتهای اجتماعی مرتبط است. مهارتهای اجتماعیای که در کتابهای کودکان گفته میشود شیرینی خیلی زیادی برای بزرگترها خواهد داشت؛ درواقع هم برای خودشان و هم در برخورد با فرزندانشان مؤثر خواهد بود.
- در این اثر به اهمیت داشتن زندگی معمولی و انجام کارهای معمولی ولی مهم اشاره شده است. آیا همه کودکان از معمولیبودن استقبال میکنند که وودسون در اثر خودش آورده یا او برای مخاطب فرهنگ خودش چنین چیزی را نوشته است؟
ذهن کودکان شکلگرفته از همین کارهای معمولی است. درواقع بخش خیلی زیادی از زندگی کودکان در همین کارهای معمولی خلاصه میشود. به نظر ما اینها کارهای معمولی هستند؛ ولی برای کودک انجام این کارها خودِ زندگی است. بخش مهمی از زندگیشان در همین کارهای روزمره و مهارتهایی که به مرور طی سالهای زندگی کسب میکنند تا به دوره بزرگسالی برسند خلاصه میشود؛ پس نمیتوانیم بین زندگی معمولی و غیرمعمولی در دنیای کودکان تفکیکی قائل شویم. کودکان در بطن همین زندگی هستند.
اینکه وودسون این اثر را برای مخاطب فرهنگ خودش آورده است، نکتهای است که بخشی از آن درست است؛ چون اسم غذاها و برخورد بچهها در مدرسه و با هم بودنشان مقداری با فرهنگ ما متفاوت است ولی از دنیای کودکی دور نیست. دنیای کودکی برای همه بچهها همینقدر ساده، دوستداشتنی، لذتبخش و بیدغدغه است. از طرفی هم باید گفت همین موضوعات معمولی بخشی از دغدغههای ذهنی بچههاست و بین همه بچههای دنیا مشترک است. زبان متفاوت کودکان تأثیری در ذهن پاک و روان سالم مشترک بین آنها ندارد. تفاوتهای فرهنگی موجود در این کتاب اصلا به کودک ایرانی آسیب نمیرساند و قطعا بچهها از خواندن این کتاب با روایت شیرین و تصاویر جذابش لذت خواهند برد و نتیجهای عالی بهدست میآورند.
نظر شما