کتاب «شبیه» زندگی یک زوج دانشجوی ایرانی است که در شهر «نیس» فرانسه زندگی میکنند و دوست دارند فرزند زمانه خودشان باشند، اما به ناگاه اتفاقی مهیب رخ میدهد که نظر همه مردم شهر نسبت به آنها تغییر میکند.
جنس نهمین اثر فائضه غفارحدادی با دیگر آثار او متفاوت است. «شبیه» اولین دریچه ورود او به عرصه رماننویسی است. پیش از این هر چه از او منتشر شده یا سفرنامه بوده، یا زندگینامه و یا روایت مستند از زندگی شهدا. موضوع و سوژه رمان «شبیه» هم با رمانهایی که تا کنون منتشر شده فرق دارد. تصور کن داری در دنیای پس از ظهور قدم میزنی، نفس میکشی و زندگی میکنی، زیبا و هیجانانگیز نیست؟
کتاب در یازده فصل نوشته شده و عنوان فصلها را رنگها از آن خود کردهاند. فصل اول کتاب خیلی سخت گذشت. یکبار پایان فصل اول و یکبار از صفحه شصت تا هفتاد. پیشازاین هر هشت کار قبلی غفارحدادی را خوانده بودم. با خودم گفتم: غفارحدادیِ روایتنویس را بیشتر میپسندم؛ اما چون مطمئن بودم مثل همیشه حرفی برای گفتن دارد، صبوری پیشه کردم و تا آخر خواندم و این صبوری نتیجه داد. کنترل چند بازه زمانی و مکانی در داستان کار سختی است که نویسنده توانسته بهخوبی از پس این کار بربیاید. اینکه بتوانی به شرایط آبوهوایی، رنگها و بوها، اقلیم و باورهای مردم هر منطقه اشراف داشته باشی نیازمند به یک عقبه پژوهشی مناسب است، که نویسنده در این موارد موفق عمل کرده است.
«شبیه» داستانی زندگی دختری است ایرانی بهنام «حانیه» که بههمراه همسرش برای تحصیل به شهر «نیس» فرانسه رفته است. پدر حانیه پزشک است و به سوریه اعزام شده است. سوریهای که داعش دارد شهرهایش را ویران میکند، مردانش را به خاک و خون میکشد و زنان و دخترانش را به اسارت میبرد. در این بین، چند شخصیت فرعی اثرگذار هم وجود دارند که داستان را پیش میبرند. در بخشی از رمان، خواننده به جهان ناشناخته پس از ظهور وارد میشود. جهانی که در کمتر رمانی شاهد آن هستیم و با تردید باید بگویم تا حالا نبودیم.
از کوره تخیل نویسنده شخصیتهایی بیرون آمدند که کاملا بهدنیای واقعی ما نزدیک و ملموس هستند. علاوهبراین او اشکها و لبخندها را در گوشه و کنار رمان و برخلاف جریان داستان تزریق کرده است؛ موضوعی که در دیگر آثار غفارحدادی هم کاملا بهچشم میآید.
نکته دیگری که حائز اهمیت است، پرداختن به روش، مرام و مسلک پیامبر است که نویسنده تلاش میکند با بیان جملاتی خواننده را به تفکر و تأمل وادارد. تفکر در اینباره که اگر پیامبر در فلان شرایط موجود در رمان یا حتی زندگی کنونی ما قرار میگرفت، چه واکنشی انجام میداد؟ خواننده شاید با نگاهی کلی_بعد از پایان کتاب_ به این نقطه نرسد که این رمان میتواند برای پیامبر باشد اما در بخشهایی از رمان رگههایی از پیامبر دیده میشود.
راستی! ما و زندگیمان چهقدر شبیه پیامبر و زندگی پیامبر است؟ آیا میتوانیم فرزند زمانه خود باشیم و در کنارش، زندگی و شخصیتمان هم رنگ و بویی از زندگی و شخصیت پیامبر داشته باشد؟ مثل این بخش از کتاب: حانیه در لحظه دلش بیاندازه برای بابا تنگ شد. اگر بود چقدر الگوی خوبی میشد! حضورش، درکش، شنیدن کلماتش، دیدن صورتش، حرکاتش و رفتارش... .
احساس کرد چقدر سخت است مردم بیآنکه پیامبر را دیده باشند و بین خودشان و در زمانه خودشان با او زندگی کرده باشند بخواهند شبیه او شوند. این چه تکلیف طاقتفرسایی بود که هرکس باید یک نسخه کوچک ولی واقعی از پیامبرش باشد؟ کاش جایی بود که «چگونه نسخه درستی از پیامبر باشیم؟» را آموزش میداد. دو واحد تشخیص اقتضائات زمانه و درک اولویتها هم رویش.
در این روزها که از قاب تلویزیون یا گوشیهای همراهمان تصاویر و فیلمهایی را از دو شهر مکه و مدینه می بینیم، خوب است کتاب زندگیمان را ورق بزنیم و ببینیم وجه تشابه و تمایز ما با پیامبر رحمت و مهربانی در کدام نقطههاست.
نظر شما