دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۲۶
هشیاری نادوگانه پایه ارتباط انسانی است/ ارائه راهکارهایی برای بهبود و شفای روان‌شناختی

بلکستون با تمرکز بر فلسفه بودایی و هندویی و به ­خصوص مکتب بودایی شن­تونگ به توصیف هشیاری نادوگانه و فرایند تحقق­ یافتگی می‌پردازد. در این کتاب، هشیاری نادوگانه به­ مثابه پایه و اساس ارتباط انسانی مطرح می‌شود و اهمیت آن در بهبود و شفای روان‌شناختی مورد تأکید قرار می‌گیرد.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «زمینه همدلی: نادوگانگی و میان ­ذهنیت در فرایند روان­ درمان‌گرانه» به کاوش در تجربه هشیاری نادوگانه به‌مثابه پایه و اساس ارتباط انسانی می‌پردازد و اهمیت آن را در بهبود و شفای روان‌شناختی شرح می‌دهد. این کتاب، رابطه درمانی را از چشم‌انداز نظریه میان‌ذهنیتِ روان-‌تحلیلگرانه و فلسفه نادوگانه‌نگر آسیایی (هندو و بودایی) مورد تأمل قرار می‌دهد و می‌کوشد قابلیت‌های کاربردی و مشترک این دیدگاه‌ها و نقاط تلاقی آنها را بیابد و از این رهگذر قضایای مهمی را در روان‌درمانی توضیح ‌دهد؛ مسائلی نظیر انتقال و انتقال متقابل، ماهیت ذهنیت و نقش بدن در پریشانی‌های روانی و شفای آنها. همچنین، کتاب زمینه همدلی تمرین‌هایی را دربر می‌گیرد که برای تحقق هشیاری نادوگانه در محیط روان‌درمانی توسط مؤلف ابداع شده‌اند. دسترسی به این بُعد لطیف و یکپارچه هشیاری، قابلیت‌های بشری ما را از جمله ادراک، شناخت، عشق و لذت جسمانی و نیز روابط‌مان با دیگران بهبود و توسعه می‌بخشد؛ بنابراین، این کتاب افزون بر بهبود و تحول روان‌شناختی، در زمینه شیوه‌های کارآمد ایجاد رابطه روان‌درمانگرانه مؤثر نیز اهمیت بسزایی دارد. با خالد جنادله مترجم کتاب «زمینه همدلی: نادوگانگی و میان ­ذهنیت در فرایند روان­ درمان گرانه» گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

در ابتدا درباره کارنامه علمی بلکستون توضیح دهید و اینکه او در این کتاب به دنبال چیست؟

کتاب «زمینه همدلی: نادوگانگی و میان­ ذهنیت در فرایند روان­ درمانگرانه،  حاصل سال­‌‌ها فعالیت علمی و بالینی نویسنده آن است. خانم جودیت بلکستون بر اساس تجربه خود در سمت روان‌درمانگر و آموزگار تحقق ­یافتگی نادوگانه به شرح و بررسی جوانب مشترک و نقاط تلاقی فلسفه شرق آسیا (هندویی و بودایی) و نظریه میان­ ذهنیت روان­ تحلیلی می‌‌پردازد و قابلیت‌‌های کاربردی این دو دیدگاه را در فرایند روان ­درمانی مورد تأکید قرار می‌دهد. بلکستون با تمرکز بر فلسفه بودایی و هندویی و به ­خصوص مکتب بودایی شن­تونگ به توصیف هشیاری نادوگانه و فرایند تحقق­ یافتگی می‌پردازد. در این کتاب، هشیاری نادوگانه به­ مثابه پایه و اساس ارتباط انسانی مطرح می‌شود و اهمیت آن در بهبود و شفای روان‌شناختی مورد تأکید قرار می‌گیرد.

رسیدن به هشیاری نادوگانه از دید جودیت بلکستون در واقع شکستن محدودیت‌­‌هایی است که بینش دوگانه ­نگر ما نسبت به خود و ج‌هان، بر ما تحمیل کرده است. نویسنده در جایی چنین درباره هشیاری نادوگانه سخن می‌گوید: «باید خاطر نشان ساخت که فرد در این رویارویی ناب با هشیاری‌­اش، آن را به­ گونه‌‌ای کاملاً متفاوت با شیوه­‌‌های آگاهی معمولش تجربه می‌کند. هشیاری نادوگانه حالتی از توجه نیست. این هشیاری بدون هیچ­گونه تلاشی تجربه می‌شود. آسودگی کامل ذهن است. در واقع، حتی این احساس که ذهن در حال استراحت است، وجود ندارد؛ زیرا در این­ صورت همچنان نوعی فعالیت در حال انجام است. در این رویارویی، فرد گشودگی محض و تابناکی را تجربه می‌کند که در آن پدیده‌‌های ج‌هان ظهور می‌یابند و تجاربی نظیر افکار، هیجان­‌ها و حس­‌ها بدون هیچ مانعی از میان آن ­گذر می‌کنند.» در واقع، این نوعی ناهمانندسازی یا به تعبیر روبرتو آساجیولی «همانندسازی با خود» است که در جریان آن فرد خود را از هیجان­‌ها، احساسات، افکار و حس­‌هایش مجزا می‌داند که در عین حال در آن‌ها حلول کرده است؛ یا به تعبیر جان فیرمن و آن جیلا «متعالی-درون­بود» است.

یعنی درست است که شما هیجان، احساس یا فکر به­ خصوصی را دارید تجربه می‌کنید اما آن هیجان، احساس یا تفکر «خود» شما نیست و در واقع «خود» شما متعالی ­تر و برتر از تجربیات شما است، همچنان­که بر آن‌ها نظارت می‌کند و زمینه‌ای برای ظهور آن‌ها فراهم می‌کند، بر اساس این توصیف، «خود» فضای روشن و تابناکی است که هستی و وجود فرد را شکل می‌دهد و در عین حال رنگ و بوی هیچ محتوایی را به خود نمی‌گیرد. بنا بر این توصیف هر تجربه‌ای که فرد دارد در حکم محتوا است و زمینه‌ای که همه این تجارب در آن ظاهر می‌شوند، تغییر می‌کنند و خاتمه می‌یابند همان «خود» یا به تعبیر بلکستون هشیاری نادوگانه است که تغییرناپذیر، ناآفریده و نامرکب است.

در توصیف بلکستون تجربه و تجربه ­گر چگونه شکل می‌گیرد؟

در توصیف بلکستون تجربه و تجربه ­گر، ظرف و محتوا در واقع یکی می‌شوند و دوگانگی از میان می‌رود؛ زیرا هشیاری واحد و یکپارچه‌ای فرد و جهان پیرامون او را فراگرفته است. تحقق‌یافتگی نادوگانه نیز مسیری است که ما طی می‌کنیم تا به این بعد لطیف از وجودمان برسیم. تحقق­ یافتگی نادوگانه (یا به تعبیری زیستن در هشیاری نادوگانه) بر تجربه کردن پدیدار و هشیاری محض (هشیاری تهی از هرگونه محتوا) به ­طور همزمان اشاره دارد این امر به معنای تحقق یافتن ماهیت فرد، همچون گستره بی ­حد و مرز هشیاری لطیفی است که تجربه درونی و بیرونی او را به ­مثابه وحدتی یکپارچه فرامی‌گیرد؛ در واقع، مرز میان پدیدار و هشیاری از میان می‌رود.


این دیدگاه بسیار نزدیک به توصیفی است که در سنت­‌های هندو و بودایی از هشیاری نادوگانه به ­عمل آمده است درست است؟

این امری طبیعی است؛ زیرا خانم بلکستون در تدوین دیدگاه خود نسبت به هشیاری نادوگانه و تحقق­ یافتگی نادوگانه از این سنت­‌ها و به خصوص دیدگاه شن­تونگ مدد جسته است. همچنین، این کتاب، رابطه درمانی را از چشم انداز نظریه میان‌ذهنیتِ روان­ تحلیلی و فلسفه نادوگانه ­نگر آسیایی مورد تأمل قرار می‌دهد و می‌کوشد نقاط تلاقی و کاربردی میان این دو دیدگاه را بیابد که قضایای حیاتی و مهمی را در روان‌درمانی توضیح می‌دهند؛ مسائلی نظیر انتقال و انتقال متقابل، ماهیت ذهنیت و نقش بدن.

علاوه بر این، این کتاب تمرین­‌هایی را دربرمی‌گیرد که برای تحقق ­یافتگی نادوگانه در محیط روان ­درمانی توسط مؤلف ابداع شده‌­اند. دسترسی به این بُعد لطیف و یکپارچه هشیاری (هشیاری نادوگانه) قابلیت­‌های بشری ما از جمله ادراک، شناخت، عشق و لذت جسمانی و روابط­­ مان با دیگران را بهبود و توسعه می‌بخشد؛ در واقع، اینجاست که زمینه و حوزه همدلی گسترده می‌شود و همه در آن قرار می‌گیرند؛ زیرا با تحقق این هشیاری ما بیش از پیش درمی‌یابیم که سرنوشت­مان به همدیگر گره خورده است و فاصله‌‌هایی که میان خود و جهان و دیگران مسلم فرض کرده‌ایم، دست کمی از خطای ادراکی ندارند.

موضوع دیگری که در این کتاب مطرح شده است و اهمیت بسیاری دارد، «الگو‌های تعلیق تنی» هستند. لطفا در این باره شرح دهید؟

نویسنده در این کتاب از کیفیاتی سخن به میان می‌آورد که هشیاری ما را شکل می‌دهند. این کیفیات شامل آگاهی (شناخت­‌ها و ادراک­‌ها)، هیجان و حس جسمانی می‌شوند که هرکدام با ناحیه‌ای از بدن ما در ارتباط­ هستند؛ مثلاً آگاهی با سر، هیجان با سینه و حس جسمانی و لذت­‌های برخاسته از آن با پایین ­تنه. در واقع الگو‌های تعلیق تنی انسداد‌هایی هستند که در برهه‌ای از زمان (به­ویژه در دوران اولیه زندگی) در این کیفیات درون ما به­ وجود می‌آیند و نمودی جسمانی می‌یابند؛ برای مثال، هر کیفیت هیجانی به روشی راه خروجش را می‌یابد، احساس خشم با ابراز آن (البته به شکل صحیح) ممکن است فروکش کند، اما در صورتی که کودک مجالی برای ابراز خشم یا آزردگی خود نیابد این هیجان در وجود او به حالت تعلیق در می‌آید و حتی اثری جسمانی بر او می‌گذارد. الگو‌های تعلیق تنی در واقع همان انسداد‌هایی هستند که در هستی ما به وجود می‌آیند.

توجهی که در این کتاب به بعد جسمانی تجربیات و مشکلات روان‌شناختی شده است جالب توجه است، تاکید نویسنده بر این موضوع از چه جهت است؟

البته اینکه گفته شود مشکلات روان‌شناختی می‌توانند نمودی جسمانی داشته باشند ممکن است حوزه اختلالات سایکوسوماتیک را فرایاد آورد، اما در اینجا منظور آن قبیل اختلالاتی نیست که فریاد خود را از طریق بدن به گوش­مان می‌رسانند، بلکه نویسنده قصد دارد بگوید که اختلالات روان‌شناختی حتی اگر تجویز سایکوسوماتیک را دریافت نکنند، با این حال بر جسم ما تأثیر می‌گذارند و از این طریق افق دید ما را نسبت به جهان تنگ می‌کنند؛ به قول مرلوپونتی «بدن، طریقِ عامِ جهان داشتن ماست».

به این ترتیب نویسنده سعی کرده است تا با ابداع تمرین­‌هایی مبتنی بر دیدگاه تحقق ­یافتگی نادوگانه این الگو‌های تعلیق تنی را نیز مورد هدف قرار دهد و به ر‌هاسازی آن‌ها کمک کند. ر‌هایی یافتن از این الگو‌ها گامی اساسی در جهت سلامت روان‌شناختی و برقراری روابط سالم و سازنده است. این امر هم برای مراجع و هم برای درمانگر اهمیت دارد. بنابراین، آنچه در این کتاب می‌آید هم برای بهبودی و تحول روان‌شناختی و هم برای تحکیم رابطه روان­درمانگر و مراجع اهمیت دارد.

مخاطبان اصلی کتاب کدام قشر از جامعه هستند؟ آیا کتاب تخصصی است و افراد باید از سطح سواد خاصی برای درک موضوعات کتاب بهره‌مند باشند یا اینکه کتاب می‌تواند برای عموم مردم قابل استفاده باشد؟ اینکه بازخوردی که از سوی صاحب‌نظران در این زمینه در یافت کردید چه بوده است؟

این کتاب در واقع برای روان­ درمانگران و بالین گران تألیف شده است، اما با توجه به اینکه موضوع آن حول فلسفه شرق و غرب و مفاهیم روان ­درمانی و روان­ تحلیلی می‌گردد، برای اینکه خواننده بتواند به درک روشنی از آن برسد لازم است در این حوزه‌‌ها نیز اطلاعاتی داشته باشد. این کتاب، کتابی تخصصی است، البته برای خواننده‌ای که بخواهد از آن برای طراحی پروتکل­‌های درمانی و طرح ­ریزی مداخلات خود استفاده کند و نگاهی دقیق­تر نسبت به مراجع، فضای درمان و سیر روان­ درمانی کسب کند؛ از جهتی هم ممکن است خواننده‌ای خارج از حوزه روان­ درمانی، اما آشنا با مفاهیم بنیادی این کتاب بتواند از آن برای توسعه افق دید خود نسبت به خودش، جهانی که در آن زندگی می‌کند و دیگران بهره ببرد، بنابراین این کتابِ تخصصی برای این خواننده غیر متخصص هم می‌تواند حاوی پیام مفیدی باشد.

نگاهتان نسبت به عمومی‌سازی دانشی که در این کتاب درج شده است چیست؟

آنچه می‌تواند نگاه انسان را نسبت به خود و جهان پیرامونش وسعت و دقت ببخشد، شایسته انتشار و اشاعه است. بحث­‌های نظری این کتاب و تمرین­‌های ارائه شده در آن به ­طور کلی ما را به ­سوی انعطاف‌پذیری بیشتر و افزایش گشودگی ­مان به روی تجربه و جهان سوق می‌دهند. این امر سبب می‌شود افق وسیع­تری نسبت به زندگی داشته باشیم و به قابلیت­‌ها و امکان­‌های بیشتری در زندگی دست پیدا کنیم. اینکه فرد بتواند وجود و هستی خود را در همه جای بدنش احساس کند و از این احساس لذت ببرد و اینکه بتواند در فضایی نادوگانه با دیگری ارتباط برقرار کند، فضایی که همدلی در آن بدون هیچ کوشش و طرح از پیش اندیشیده‌ای روی می‌دهد، و بدون اینکه فردیت خود را از دست بدهد و اسیر در هم‌تنیدگی شود بتواند وحدتی بنیادی را با دیگری احساس کند، همگی فرصتی تازه ایجاد می‌کنند که می‌توان از رهگذر آن رو­ش­‌های جدیدی را برای «بودن» آزمود. کیست که از «بودن» به­ گونه‌ای دیگر و به­روشی مؤثرتر بی­نیاز است؟

نیاز کدام بخش جامعه اعم از دانشگاهیان یا عموم مردم با این کتاب برطرف می‌شود؟

همان­طور که ذکر شد، یکی از نکات جالب توجه این کتاب عنایتی است که به بعد جسمانی و حسی مشکلات روان‌شناختی داشته است. روان­ درمانگران یا بالین‌گرانی که از بعد جسمانی مراجع غفلت می‌کنند کم نیستند. در واقع، مسئله حضور در اینجا و اکنون، تا حد زیادی نمودی جسمانی دارد و همین امر (توجه به بعد جسمانی) می‌تواند دریچه‌ای باشد به بعضی از مسائل مهمی که مراجع از بیان آن‌ها طفره می‌رود یا خارج از آگاهی مراجع خود را بر درمانگر آشکار می‌کنند. علاوه بر این، بحث تحقق­ یافتگی نادوگانه و هشیاری نادوگانه و کیفیات آن، از لحاظ نظری می‌تواند بر دیدگاه بالین‌گران و متخصصان حوزه روان‌درمانی و مشاوره چیزی بیفزاید و سبب شود نگاه تازه‌تری نسبت به این موضوع داشته باشند. البته هدف از ترجمه و مطرح کردن این کتاب یا کتاب­‌های مشابه، علاوه بر معرفی روش­‌های جدید و معاصر روان­­درمانی، ایجاد فضایی پویا برای نقد و بررسی آن‌ها و ابداع روش­‌های نوینی در حوزه روان­ درمانی و مشاوره است. در واقع با این کار ما اعلام می‌کنیم که این روش درمانی نیز وجود دارد که می‌توان از همه آن یا از برخی جنبه‌‌های آن استفاده کرد؛ البته این امر به خواننده منوط است.

نکته آخر...

مفاهیم بنیادی کتاب «زمینه همدلی: نادوگانگی و میان­ ذهنیت در فرایند روان­ درمان‌گرانه»، بر دو حوزه فلسفه شرق (هندویسم و بودیسم) و نظریه میان­ ذهنیتی روان­ تحلیلی مبتنی هستند. برخی از همکاران ما در حوزه روان­شناسی و روان‌­درمانی ممکن است توجه به فلسفه در حوزه روان­شناسی را رجعتی به دوران درهم­ تنیدگی فلسفه و روان­شناسی بدانند؛ اما، اگر بخواهیم نگاه دقیق‌تری به این امر بیندازیم، فلسفه و روان­شناسی، حتی باوجود روان­شناسی علمی، آنچنان که تصور می‌شود نتوانسته‌­اند از یکدیگر جدا شوند، البته نمی‌توان منکر تلاش­‌هایی شد که در این زمینه به عمل آمد.

درست است که موضوعات روان­شناسی دیگر در ضمن قضایای منطقی و استدلالات فیلسوفان مورد آزمون قرار نمی‌گیرند و روان­شناسی روش‌شناسی علمی خود را یافته است، اما، زیربنای اغلب نظریه‌‌های روان‌شناختی را بینشی فلسفی شکل می‌دهد. در دوران معاصر تأثیری که فلسفه تحلیلی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک، پدیدارشناسی (هوسرل، ‌هایدگر، مرلوپونتی، گیبسون و دیگران)، فلسفه زبان و نظریات ذهن و ... بر حوزه‌‌های مختلف روان­شناسی و روان‌درمانی داشته‌­اند بسیار قابل توجه است و این مسئله دلالت مهمی دارد بر اینکه روان­شناسان و بالین‌گران هرچه بیشتر آگاهی خود را درباره حوزه‌‌های فلسفی مرتبط با نظریه‌‌های روان­شناسی و روان­ درمانی افزایش دهند به همان نسبت نیز قدرت نقد و تحلیل آن نظریه‌‌ها را نیز کسب خواهند کرد و حتی در تکوین رویکرد نظری خود نسبت به این علم و موضوع آن موفق‌­تر عمل خواهند کرد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها