سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ابراهیم فروزش: ادبیات کهن ایران چه منثور و چه منظوم سرشار از مفاهیم عمیق انسانی و متعالی است. از حکمت و فلسفه گرفته تا سیاست و نظامت، عرفان و اشراق، اساطیر و افسانه، پند و اندرز و غیره را مورد مداقه و مطالعه قرار داده است.
این مباحث گاه با زبانی پیچیده و فلسفی و گاه مطایبه و هجو خود را مینمایند و همه و همه در باب اخلاق و سرشت و معنویت و چگونگی دست یازیدن انسان به خلوص و پاکی هستند. با نگاهی دقیق و ظریف به آنچه میراثدار آنیم، از حکایات و قصص تا مجموع مقالات و امثالوحکم درمییابیم که چه سرمایه عظیم و بیمانندی را داراییم. تقریباً همه این آثار برجایمانده متعلق به دوران بعد از اسلام است و فرزانگانی را به رخ میکشد که واقعاً یگانه دهرند؛ از فردوسی و حافظ و مولانا تا شیخ عطار و خیام و نظامی گنجوی و دیگران… جمع بیبدیلی که همتا ندارند و همگی بر تارک ادبیات این سرزمین میدرخشند و ای کاش میداشتیم آثار و نوشتاری از مدنیت قبل از اسلام که متأسفانه امروز بهجز چند کتاب دینی و معرفتی چیزی در اختیار نداریم و اما چون غرض از نوشتن این یادداشت معرفی آثاری است که بتواند فینفسه موجد خلق آثار سینمایی کوتاه بشود باید با احتیاط اذعان داشت که همه آثار قدما دارای آن ویژگیهای خاص نیستند که بتوانند بهطور مستقیم مورد الهام و اقتباس قرار گیرند.
برای اثبات این مهم باید به ذکر مثالی بسنده کرد. در روزگاری نهچندان دور کتابهایی نظیر اسکندرنامه، امیر ارسلان نامدار، هزارویکشب، سمک عیار و یا هر قصه و حکایتی که میتوانست جذابیتی داشته باشد، نقل مجالس میشد.
چرا شاهنامه دستبهدست میگشت؟ و نقالان در قهوهخانهها تا پاسی گذشته از شب با خواندن آن و تقلید حرکات قهرمانانش مشتریان را بر جای میخکوب میکردند؟ چون این کتاب بهعنوان یک اثر دراماتیک با ابعاد نمایشیاش میتوانست یک تجسم ذهنی محض و یک تصویر درونی قوی از ماجراها و آدمهایش ارائه دهد تا آنجا که حس همذاتپنداری مخاطب را بیدار کند و تأثیر روانی عمیقی بر جای گذارد و باز همینگونه بود ذکر مصیبت خاندان امامت(ع) در مقابل پرده نقاشی (پردهداری و پردهخوانی) که در هر برزن و کوی میتوانست تأثیر دوچندان داشته باشد و بالاخره تعزیه که نمایشی است برآمده از متون مذهبی!
بنابراین وقتی یک اثر مورد اقتباس قرار میگیرد باید وجوه نمایشی و تجسمی آن از یک سو و وجه دراماتیک آن از سوی دیگر برجسته باشد تا بتوان براساس تمام اصول شناختهشده فیلمنامهنویسی به آن پرداخت. در غیر این صورت داستان بهصورت افقی یک خطی و پرملال پیش میرود. این موضوع چه در مورد فیلمهای داستانی بلند و چه کوتاه صادق است.
عنصر حادثه، رویارویی، کشمکشها، گرهها و تعلیقها همه از ارکان پیشبرنده قصهها هستند و همینجاست که باید فوراً اشاره کرد که تعداد بسیاری از متون قدیمی فاقد این ارزشها هستند. این نوع داستانها برای مطالعه ارزشمندند؛ زیرا بیشتر از طریق گفتوگوها نقل ماجراها از زبان شخصیتها و یا راوی پیش میروند. اکثراً توصیفیاند و در وصف طبیعت زیبایی رخ دلدار، اخلاق و روحیات شخصیتها داد سخن میدهند. توصیههای عالمانه از خیر و شر پندواندرز و نتیجهگیریهای قابل پسند از اجزای مهم و ریشهای اینگونه قصهها است! که صد البته با سینما جور در نمیآیند.
سینما آیینه تمامنمای زندگی است و انسان مخاطب خود را در آن جستوجو می کند و در یک مبالغه باید گفت: هر کلمه در ادبیات سینمایی باید معادل ۲۴ فریم از یک پلان سینمایی باشد. سینما به ادبیات خود نیازمند است؛ ادبیاتی که استعداد تصویر شدن را داشته باشد. سینما یعنی تصویر و تصویر یعنی برداشت بیکموکاست از واقعیتهای ملموس.
ابراهیم فروزش در پایان این یادداشت سه داستان «استخوان لای زخم»، «فوت کوزهگری» و «لعنت به کار دستپاچه» را از مجموعه کتاب قصههای تازه از کتابهای کهن نوشته مهدی آذر یزدی برای اقتباس آثار کوتاه سینمایی معرفی کرده است.
نظر شما