دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۰
تلألؤ کتاب در قفسه‌های طلا/ طلافروشی که کتاب ترویج می‌کند

بوشهر- مبین کرباسی، مترجم و فعال فرهنگی بوشهری که مدیریت یک گالری طلافروشی را برعهده دارد، کتاب را با طلا پیوند زده و بر این باور است که اگر طلا نماد ثروت است، کتاب هم نماد فکر و خردگرایی است که باید در جامعه ترویج و تبلیغ شود تا مردم به کمک آن زیست باکیفیت‌تری را تجربه کنند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): رسوخ کتاب به لایه‌های تو در توی جامعه امروز بوشهر، قطعا نیاز به عزمی همگانی و حرکتی مستمر دارد تا بتوان کتاب و کتابخوانی را به دوست و عادتی برای اهالی این استان مبدل کرد. بدیهی است با وجود اینکه این خطه دارای ادیبان و نویسندگان متفکر و با دانشی است که در حوزه کتابت و نویسندگی دست توانایی دارند و تألیفات پرمغزی را در عرصه‌های متنوعی نظیر تاریخ، هنر، فرهنگ، سیاست، علوم قرآنی و ... پدید آورده‌اند، اما در حوزه کتابخوانی همچنان با چالش جدی مواجه است. طبق آمارها، در جدول سرانه مطالعه کشور وضعیت امیدبخشی را ندارد. هرچند برخی موافق این آمارها نیستند و این عدد و ارقام را نسبی و گاه دقیق و واقعی نمی‌دانند ولی مشاهدات نشان می‌دهد که کتاب در این جامعه هنوز به جایگاه حقیقی خود دست نیافته است.

طبق نظر جامعه‌شناسان، جامعه بوشهر همچنان در گفتمان‌سازی مکتوب با اما و اگرهایی مواجه است که شاید مهم‌ترین دلیل آن هم این است که زیست مردمان این استان همچنان درگیر فرهنگ شفاهی است، یعنی مردمان این خطه بیشتر دوست دارند بشنوند تا بخوانند! این در حالی است که یکی از راه‌های رسیدن این استان به توسعه فرهنگی، ارتقای سرانه مطالعه و پیش رفتن به سمت گفتمان مکتوب است. به‌نظر می‌رسد، برای ترویج این گفتمان، ضمن ترویج المان‌ها و نمایه‌های فرهنگی در سطح شهر، باید کتاب را وارد طیف‌ها و لایه‌های مختلف جامعه کرد که تا پیش از این کتاب در آن حضور و نمودی نداشته است.

برای رسوخ کتاب در لایه‌های سرسخت جامعه امروز بوشهر، هم مسئولان و متولیان حوزه کتاب و هم فعالان فرهنگی و قشرها و صنف‌های مختلف این جامعه باید دست به کار شوند. در این راستا، خوشبختانه در این جامعه به‌طور اتفاقی با افرادی مواجه می‌شویم که در کنار کسب و کار خود، در پی ترویج فرهنگ کتابخوانی و دانایی‌افزایی در جامعه پیرامونی‌شان هستند. بی‌شک این افراد، می‌توانند الگوهایی برای دیگر افراد جامعه باشند که غم کتاب و دانایی دارند.

مدیر یک طلافروشی در بوشهر یکی از افرادی است که در کنار جواهرفروشی و طلافروشی، به کتاب توجه ویژه‌‎ای دارد. او که دانش‌آموخته رشته‌های مهندسی شیمی از هندوستان و مطالعات منطقه از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است و در دانشگاه‌های بوشهر سابقه تدریس دارد، تاکنون آثاری چون «امنیت در خاورمیانه» نوشته اندرس جاگرسگوک، مایکل شولز و اشوک سواین با همکاری علی آدمی و «لیبرالیسم و نارضایتی آن» نوشته فرانسیس فوکوماییا را ترجمه کرده و ترجمۀ اثر دیگری هم درباره تاریخ جنگ جهانی دوم را نیز آماده چاپ دارد. او هچنین مدیریت مجمع دانای استان را عهده‌دار است. مبین کرباسی بر این باور است: «اگر طلا سرمایه مادی است، کتاب نیز سرمایه فکری و معرفتی است که جامعه امروز به‌شدت برای رسیدن به توسعه پایدار به آن نیاز دارد.»

او در طلافروشی خود چندین جوان تحصیل‌کرده و اهل قلم را نظیر مرتضی رضایی، نویسنده کتاب «نبرد خدایان» (در ژانر فانتزی و حماسی) به عنوان همکار پذیرا شده و بر این عقیده است که کتاب و اهالی آن، سرمایه‌های ارزنده جامعه هستند که گوهر دانایی را در جامعه بسط می‌دهند. افزون بر این، از سال 97 قفسه‌ای را ویژه کتاب در میان قفسه‌های زرین طلافروشی خود جانمایی کرده تا به مشتریانی که طلا می‌خرند، کتاب نیز هدیه بدهد.

همچنین کرباسی از انتشار برخی از آثار نویسندگان بومی از نظر مالی حمایت‌های را داشته است که این آثار در زمینه دریانوردی، فرهنگ، مباحث جامعه‌شناختی و بازار بوشهر به رشته تحریر درآمده‌اند. این اقدامات کتاب‌محور و فرهنگی کرباسی، طلافروش، مترجم و فعال فرهنگی بوشهری زمینه‌ساز گفت‌وگوی ما با او شد که مطالعه قرآن و کتاب جزء برنامه‌های روزانه‌‎اش است.

-چگونه کتاب در زندگی و کسب و کار شما این‌گونه پررنگ رسوخ کرد؟

خب، داستان آشنایی و رفاقت من با کتاب به دوران کودکی‌ام؛ یعنی زمانی که 4 یا 5 ساله بودم، برمی‌گردد. این رفاقت را مدیون پدرم هستم؛ من در یک خانواده شریعت‌مدار بزرگ شدم و پدرم عادت داشت هر روز صبح قرآن بخواند و من با صدای قرآن خواندنش از خواب بیدار می‌شدم. او هر بار که قرآن را ختم می‌کرد، دوباره شروع می‌کرد از اول آن را می‌خواند. این کار او ذهن جست‌وجوگر و کنجکاو مرا به چالش کشانده بود که چرا پدرم که این کتاب را کامل خوانده، کنار نمی‌گذارد و به سراغ کتاب دیگری نمی‌رود؟ همین کار پدر اشتیاق مرا به کتاب خواندن برانگیخت و با خودم عهد کردم هر زمان که خواندن یاد گرفتم، کتاب‌های زیادی بخوانم. وقتی خواندن را یاد گرفتم، به تأسی از پدرم خواندن قرآن را شروع کردم، به‌طوری که جزء کارهای روزانه‌ام شد اما در کنار آن مطالعه کتاب‌های دیگر هم به‌طور جدی شروع کردم.

-و چطور شد که کتاب به ویترین‌های زرین طلافروشی شما راه‌یافت؟

ببینید وقتی با کتاب مأنوس شدم، با خودم عهد کردم که هر زمان شغل یا کسب و کاری به‌طور مستقل برای خودم راه‌اندازی کردم، کتاب هم بخشی از این شغل باشد. پدر من طلافروشی داشت و من و برادرهایم هم تحت تأثیر او وارد این پیشه شدیم. البته در کنار آن در دانشگاه هم تدریس دارم و یک مجمع هم با عنوان «دانا» که در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... فعالیت دارد، تأسیس کردم اما شغل اصلی من همان شغل پدرم است.

سال 97 که طلافروشی را راه‌اندازی کردم همه‌اش فکرم درگیر این بود که چگونه کتاب را وارد آن کنم. ابتدا تصمیم گرفتم که قفسه‌ای از نویسندگان بومی را در حوزه ادبیات داستانی برای مشتریان و همراهانشان در گوشه‌ای از گالری بگذارم اما خب، فضای طلافروشی طوری بود که جانمایی این قفسه ممکن بود مشتری‌ها را معذب کند. پس به‌طور امتحانی شروع کردم به برخی از مشتریانی که می‌شناختم که اهل کتاب هستند، با هر خریدی که انجام می‌دادند، کتابی از نویسندگان و شاعران بومی استان نظیر ایرج نبی‌پور، حمید موذنی، علی باباچاهی، منوچهر آتشی و ... هدیه می‌دادم که این کار با بازخوردهای خیلی خوبی مواجه شد.

این استقبال موجب شد که به فکر اختصاص یکی از قفسه‌های طلافروشی به کتاب‌های اهدایی بیفتم. کم‌کم کنار آثار شاعران و نویسندگان بومی، کتاب‌های مذهبی مثل قرآن با ترجمه مصطفی حسینی و شاهکارهای ادبیات جهان را که در این قفسه چیدم و همچنین کتاب‌های حوزه کودک و نوجوانان را از ناشران برتر کشور تهیه کردم و به بچه‌هایی که همراه مادران یا خانواده‌شان به طلافروشی مراجعه می‌کردند، کتاب هدیه می‌دادم و این کار به من لذت غیرقابل وصفی می‌داد؛ چون معتقدم همانقدر که طلا یک سرمایه مادی است، کتاب هم سرمایه فکری و معرفتی است که جامعه امروز برای رسیدن به توسعه پایدار به شدت به آن نیاز دارد.
 

-ولی این سرمایه در جامعه امروز بوشهر مهجور است؛ از دید شما رسوخ کتاب به کسب‌وکارهایی چون طلافروشی آیا می‌تواند نگاه مردم را به سمت این میراث ارزنده جذب کند؟

قطعا برای رسوخ کتاب به لایه‌های سخت جامعه بوشهر که روزگار طولانی مسحور افسانه‌ها و داستان‌های شنیداری بوده و همچنان مجذوب فرهنگ شفاهی است تا فرهنگ مکتوب، همه باید دست به دست هم بدهند تا بتوان تکانی به این جامعه داد و آن‌ها را با دنیای عجیب و هیجان‌انگیز کتاب خو داد که سرشار از دانستنی و تجربه زیسته دیگران است.

در بوشهر در فاصلۀ سال‌های 95 تا 96 که طرح نوپایی چون پایتخت کتاب ایران اجرا شد، تحرکی در این شهر از سوی اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ایجاد شد.

همین که بوشهر در سال 96 عنوان پایتخت کتاب ایران را از آن خود کرد، همه آن تلاش‌ها و طرح‌هایی که برای صنف‌های مختلفی تعریف و اجرا شدند، به یکباره افول کردند؛ ولی همین طرح یک پیام بزرگ داشت که ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی نیاز به طرح‌های مستمر و عزمی همگانی دارد و نباید فقط محدود به فعالیت‌های دستگاه‌های دولتی باشد، بلکه همه صنف‌ها و همه افراد به سهم خود می‌توانند مبلغانی فعال برای ترویج فرهنگ کتابخوانی در جامعه پیرامونی خود باشند.

من هم سعی کردم به سهم خودم در این زمینه نقش‌آفرینی کنم. شاید باورپذیر نباشد؛ اما اهدای کتاب برای من گاه از فروش یک قطعه طلا لذت‌بخش‌تر است؛ وقتی که شوق یک مشتری را موقع دریافت کتاب اهدایی می‌بینم. این شوق بیانگر این است که مردم ما کتاب را می‌شناسند و دوست دارند.

-اگر کتاب را می‌شناسند و دوست دارند، پس چرا در سبد خرید ماهانه‌شان همچنان خلأ کتاب دیده می‌شود؟

سوال بجایی بود. در اینکه مردم ما کتاب را دوست دارند، شکی ندارم؛ اما در کنار مسائل و مشکلات مالی، آن‌ها به‌دلیل شرایط زندگی و شغلی که دارند، نتوانسته‌اند زمان خود را روزانه مدیریت کنند و وقتی برای مطالعه کتاب پیدا کنند. شاید این یکی از بزرگ‌ترین دلیل کتاب‌نخوانی بوشهری‌ها باشد ولی آن‌ها عاشق شنیدن هستند. وقتی برای آن‌ها بخشی از یک شعر یا یک کتاب را می‌خوانید، با ولع گوش می‌دهند و برای دانستن ادامه آن نام کتاب یا شعر یا شاعر آن را می‌پرسند. خب، این نشان می‌دهد که آن‌ها را می‌توان با اندکی ابتکار و سلیقه و ذائقه‌شناسی  به سمت دنیای مکتوبات جذب کرد.

از دید من، مدیران شهری و متولیان حوزه کتاب به کمک تبلیغات محیطی و رسانه‌ای می‌توانند به‌طور نامحسوس کتاب را به شکل پررنگ‌تری وارد زیست مردمان این بندر کنند. مردم بوشهر عاشق شعر، داستان و روایت هستند اما باید در این زمینه برنامه چید که در این زمینه نه طرح شاخصی از سمت مدیران شهری شاهد هستیم، نه برنامه‌های کتاب‌محور دستگاه‌های فرهنگی متناسب با ذائقه عامه مردم است!

-اشاره کردید که در کنار متولیان حوزه کتاب، مدیران شهری هم در ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی تأثیرگذارند، در این باره بیشتر توضیح می‌دهید؟

ببینید شما وقتی به سازه و فضای شهری بوشهر می‌نگرید، هیچ نمایه یا المان درخشانی از کتاب نمی‌بینید که ذهن و نگاه شهروندان و رهگذران را به سمت این میراث اندیشه‌گستر سوق دهد! تنها نمایه‌های کتاب در شهر در همان چهار یا پنج کتابفروشی خلاصه می‌شود که آن‌ها هم بنا به سیاست‌های نادرست فرهنگی افتان و خیزان به مسیر ادامه می‌دهند!

این در حالی است که بوشهر با سابقه درخشانی که در حوزه چاپ و کتابت دارد، باید در مبلمان شهری خود، جایگاه ویژه‌ای را برای کتاب تعریف کرده باشد؛ اما این مهم از نگاه مدیران و طراحان شهری دور مانده است. بنابراین چطور می‌توان انتظار داشت که کتاب در این جامعه محبوب باشد که در کالبد شهری خلأ آن به‌شدت احساس می‌شود یا برنامه‌های کتاب‌محور در سطح شهر جسته و گریخته برگزار می‌شود و تمام فضای شهری در تسخیر بوتیک‌های لباس و فست‌فودها درآمده است!

-پیشنهاد شما برای توسعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی در فضای شهری چیست؟

اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که مدیران شهری، فضای شهری را با کتاب همنشین کنند؛ بوستان‌ها، پارک‌ها، میادین، خیابان‌ها، گذرها و حتی دکور برخی از مغازه‌های و مجموعه‌های فرهنگی را مزین به نام و تصویر یا نوشته برخی از کتاب کنند. نام مشاهیر فرهنگی و ادبی را بر خیابان‌های مهم و پرتردد شهر بگذارند. همچنین در وسایل نقلیه عمومی می‌توانند خورجین کتاب را جانمایی کنند تا مسافران در مسیر صفحاتی از یک کتاب یا نشریه را مطالعه کنند.

افزون بر این اقدامات، برای اینکه کتاب در فضای شهری نمود پررنگ‎‌تری داشته باشد، باید کتاب و خواندن آن برای همه صنف‌ها و ادارات به یک دغدغه درآید؛ یعنی همه دغدغه کتاب را داشته باشند. ببینید در طلافروشی معمولا عرف نیست که کتاب جایی داشته باشد ولی در طول پنج سال اخیر ما سعی کردیم جایگاهی را برای کتاب در این صنف تعریف کنیم تا جایگاه خواندن و اندیشه‌ورزی را برای مشتریان خود یادآوری کنیم. شاید بارها شده با مشتری مواجه شدیم که وقتی به او کتاب هدیه دادیم، از پذیرفتن آن خودداری کرده و گفته که علاقه‌ای به کتاب خواندن ندارد! قطعا پشت این بی‌میلی عوامل متعددی نهفته است که شناسایی آن برعهده ما نیست و متولیان حوزه کتاب این وظیفه را برعهده دارند که چه عواملی موجب دلزدگی عده‌ای از مطالعه کتاب شده است؟

اما در مقابل مشتریانی هم داریم که آنقدر اهل کتاب هستند که مثلا وقتی کتاب «چشم‌هایش» بزرگ علوی را به او هدیه دادیم، خیلی ذوق کرده و شروع کرده در مورد نقش این نویسنده در داستان‌نویسی معاصر ایران صحبت کرده است. قطعا چنین بازخوردهایی ما را در این مسیری که در پیش گرفته‌ایم، یاری می‌دهد.

طبق مشاهداتی که از جامعه امروز بوشهر دارم، متوجه شده‌ام که کافه‌نشینی به یک کنش شهروندی در این شهر مبدل شده است که می‌توان از این فرصت برای ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی استفاده کرد. اینکه قفسه‌ای در این مکان‌های مدرن جانمایی کرد و در آن کتاب‌های متنوعی در ژانرها و موضوعات مختلفی از نویسندگان بومی و خارجی قرار داد تا افراد یا خانواده‌هایی که به آن‌جا می‌روند، از آن‌ها استفاده کنند. اصلا این کتاب‎‌ها گاه می‌تواند بهانه‌ای برای گفت‌وگو کردن پیرامون کتاب و نویسندگان مختلف شود. در یکی دو تا کافه قبلا دیده‌ام که کتاب‌هایی در قفسه چیده باشند ولی این کار عمومیت پیدا نکرد.

از دید شما حضور صرف کتاب در کافه‌ها، فست‌فودها و پیتزافروشی‌ها، لباس‌فروشی‌ها و... در جذب نگاه مردم به کتاب مؤثر خواهد بود؟

قطعا خیر، این به تنهایی کافی نیست؛ ولی اگر هدیه داده شود، بی‌تأثیر نخواهد بود؛ چون کم‌کم جامعه با کتاب ارتباط می‌گیرد. گاه یک کتاب به‌خصوص کتابی که هم از نظر محتوا و هم از حیث ظاهر و کیفیت چاپ، برجسته باشد، می‌تواند یک فرد را که میانه‌ای با دنیای کتاب نداشته، به آن جذب کند. در این راستا، رمان‌های ایرانی و خارجی می‌توانند بسیار اثرگذار باشند؛ زیرا همان‌طور در بالا اشاره کردم، مردم بوشهر عاشق شنیدن قصه و راویت هستند. پس با انتخاب هوشمندانه می‌توان آن‌ها را جذب کتاب کرد.

وقتی یک کتاب خوب بخوانند، نگاه‌شان به کتاب حساس می‌شود و تمایل پیدا می‌کنند که کتاب بعدی هم بخوانند! اما این‌جا آنچه مهم است، این است که کتاب بعدی از نظر محتوایی نزدیک به اثر قبلی و با نثری قوی باشد تا او به مطالعه مشتاق‌تر شود. اینجا کتابفروشی‌های و فروشنده‌های آن‌ نقش‌آفرینی می‌کنند تا با ذائقه‌سنجی و مخاطب‌شناسی و کتاب‌شناسی اثری مناسب را به او پیشنهاد بدهند تا نسبت به مطالعه دلزده نشود. در واقع ما حکم در را برای ورود افراد به دنیا کتاب داریم که بایستی کتابی قوی و در خور مشتری به او بدهیم که بحمدالله من اغلب کتاب‌های اهدایی طلافروشی را از انتشارات «نگاه» تهیه می‌کنم که در حوزه ادبیات ایران و جهان کارهای باکیفیتی را منتشر می‌کند.

-شما افزون بر اختصاص قفسه‌ای برای کتاب در طلافروشی، برخی از همکاران خود را از قشر نویسندگان و روزنامه‌نگاران جوان استان انتخاب کرده‌اید، این کار را با چه هدفی انجام دادید؟

 با توجه به اینکه در کنار طلافروشی، مدیریت مجمع فرهنگی، پژوهشی دانا را عهده‌دارم، از این طریق با جامعه نویسندگی و خبرنگاری استان نیز مرتبط هستم که همین ارتباط موجب دوستی من با برخی از اهالی این جامعه شد و افتخار همکاری با دو نفر از نویسندگان و روزنامه‌نگاران استان را در طلافروشی پیدا کردم. از دید من، اهالی کتاب، سرمایه‌های ارزنده جامعه هستند که گوهر دانایی را در جامعه بسط می‌دهند.

خوشبختانه حضور این افراد در کنار همکاران دیگرم در گالری بسیار مفید بوده و در اوقاتی که گالری خلوت است، پیرامون کتاب و آثار تازه منتشرشده، با هم گپ و گفتی انجام می‌دهیم که همین مسئله موجب می‌شود که فکرمان لحظاتی از دنیای مادیات دور شود و به سمت اهداف متعالی و اندیشه‌های بزرگ هدایت شود. من بر این باورم که اگر طلا نماد ثروت است، کتاب هم نماد فکر و خردگرایی است که بایستی در جامعه ترویج و تبلیغ شود تا مردم به کمک آن زیست باکیفیت‌تری را تجربه کنند.

-شما همچنین افزون بر هم‌نشینی با کتاب و طلا، دستی در نوشتن نیز دارید و در حوزه ترجمه فعالیت می‌کنید؛ آیا ترجمه شما را در مدیریت گالری طلافروشی با چالش روبه‌رو نمی‌کند؟

به هیچ وجه؛ چون من فعالیت‌های خودم را مدیریت کرده‌ام. ساعت مشخصی را برای ترجمه در نظر گرفته‌ام و تاکنون سه اثر را در حوزه روابط بین‌الملل ترجمه کرده‌ام. اینجا باید اشاره کنم که نوشتن و ترجمه کردن برایم بسیار مهم است.

شاید طلافروشی شغل اصلی و محلی برای درآمد من باشد اما ترجمه علاقه و دغدغه اصلی من است که بجد به آن می‌پردازم و سعی می‌کنم کارهایی را ترجمه کنم که به برخی از سوالات اهالی کتاب در حوزه سیاست خارجی و روابط بین‌الملل پاسخ می‌دهد و روشنگری می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها