زهرا نوری، پژوهشگر ادبی و مدرس دانشگاه یادداشتی را به مناسبت برگزاری همایش بینالمللی پروین اعتصامی نوشته و در اختیار ایبنا قرارداده است.
مهمترین مقولههای عرفان مثل نکوهش نفس، عدم دلبستگی به جهان، تلاش برای سیر و سلوک عارفانه و توجه به عشق خداوندی در شعرش آمده، اما یک نکته در دیوان پروین قابل تأمل است که در ادامه عرفان اسلامی در دوره معاصر قابل بیان است را میتوان ارتباط عشق و عقل عنوان کرد.
در تفکر عرفانی آنچه از شعر عارفان در قرنهای مختلف به دست آمده این است که ما با یک تقابل عشق و عقل مواجهیم. عقل در عرفان در تقابل با نفس ستایش شده و این عقل، عقلی است که بر شریعت استوار است و میتواند عامل بازدارنده برای نفس باشد و آن را به معرفت برساند. اما در برابر عشق، یک عقل جزوی است که توان شناخت خداوند و درک عشق خداوندی را ندارد؛ لاجرم در معرفت شهودی راه نیافته است.
عرفا معتقدند، این عشق است که سالک را سرانجام به وصال حق میرساند و عقل در آن مقام به تحیر میرسد. عطار گفته است «عقل اندر حقشناسی کاملست/ گر کمال عشق میباید تو را/ لیک کاملتر ازو جان و دلست/ جز ز دل این پرده نگشاده تو را» مولوی گفته است عقل با اینکه صاحب کمالات است اما در مذهب عشق حیران میماند «خرد نداند و حيران شود ز مذهب عشق/ اگرچه واقف باشد ز جمله مذهبها»
پروین به عشق اهمیت ویژه داده؛عشق در دیوان او گویای عشق حق است. اونیز عاشق است «عشق حق در من شرار افروخته است» و در سلوک عارفانه، دل گوش به حرف عقل دوراندیش نمیکند «عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت/ گوش داد و جمله را بشنید و رفت» او همانند عرفا در راه عشق از جان میگذرد «مترس از جانفشانی گر طریق عشق میپویی/ چو اسماعیل باید سر نهادن روز قربانی» در عشق عارفانه به این حد میرسد که میگوید «ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن/ روی مانند پری از خلق پنهان داشتن» وقتی که معتقد است خداوند انسان را پاک آفرید، توصیه میکند «چراغ روشن جان را مکن در حصن تن پنهان» و اشعاری از این قبیل در دیوان او فراوان است. اما در این اشعار عقل به عنوان راهنما و بسیار ستایش شده است. ستایش عقل در برابر عشق خداوندی نیست اما عقلگرایی پروین در شهود عارفانه را نشان میدهد.
شاید عقلگرایی او حاصل علمآموزی و شرایط جامعه باشد. او در زمانهای زندگی کرد که بیسوادی مردم با تحولاتی که با انقلاب مشروطه رخ داده بود، بسیار مورد اهمیت قرار گرفته بود و پروین نیز در این جامعه پیوسته تأکید بر علمآموزی میکرد. بهویژه بیسوادی زنان او را آزار میداد؛ لذا در اشعار متعدد بر علم آموزی تأکید کرد. از مخاطب خواسته که به دنبال دانشآموزی باشد و دانش را به گوهری مانند کرده که عمر بهای آن است.
پروین در راه حقیقت و وصال حق، عقل و عشق را باهم در مبارزه با نفس آورده است. عشق عارفانه در دیوان او هممعنای عرفان عاشقانه «گذشتن از تن» و «پروردن جان» است. در این سلوک عقل راهنماست، آن را به چراغی تشبیه کرده که اگر نباشد به جهل میافتیم «چراغ عقل، نهفتیم شامگاه رحیل/ از آن به ورطه تاریک جهل، رو کردیم» یا میگوید « سر بیچراغ عقل گرفتار تیرگی است» گذشتن از تن که مهمترین قدم در عشق خداوندی است با عقل ممکن است. چنانکه میگوید با عقل میشود تن را کنار زد «با خرد، صلحی کن و رایی بزن/ کژدم تن را به سر، پایی بزن» برای او خوشایند آن است که گوشواره حکمت را در گوش جان بیاویزد و با دانش از مس دل یک زر ناب بسازد:
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
از مس دل ساختن با دست دانش زر
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
ناب علم و جان را کیمیا و کیمیاگرداشتن
راهنمای راه معنی را عقل معرفی کرده است «رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست» جان را باعلم و دانش پرورش میدهد «روغن به چراغ جان ز علم افزای» در پروردن دل نیز عقل را مهم میداند«مینای دل از شراب عقل آکن»
به این ترتیب دیده میشود که پروین با نگرش عرفانی به جهان و رسیدن به شهود عارفانه، عقل را دخیل میداند و حقیقت را در پرتو عقل دیده است «به چشم عقل ببین پرتو حقیقت را»
نظر شما