سید رضا صاحبی بیان کرد: ما در دبیرستان انواع و اقسام شهدا و جانبازان را داریم، شهید ترور داریم، شهید مدافع حرم داریم. جانباز و آزاده و شیمیایی داریم.
آنچه در ادامه میخوانید بخش سوم از نشستی است که با حضور داوود عطایی؛ محقق و نویسنده کتاب، قاسم امینی؛ مجری طرح، حبیبالله مهرجو؛ نماینده نشر مرزوبوم، سعید عابدی؛ از دانشآموختگان دوره چهارم دبیرستان و سیدرضا صاحبی از دانش آموختگان دوره اول دبیرستان برگزار شد.
- از عنایات ویژه شهدا برای روند کار کتاب بگویید.
قاسم امینی: جایگاه خبرگزاری همچون منبری عمومی است با مخاطبین بسیار متنوع، بنابر این لازم است روی کلمه عنایات ویژه شهدا کمی توقف کنیم. معنای عنایت میشود لطف و احسان و منظورما از عنایات ویژه شهدا آن نگاه و توجه محبتآمیزی است که از جانب شهدا به کسانی که آنها را یاد می کنند، میشود.
در اینکه شهدا کمک میکنند که تردیدی نیست. حالا شاید در نحوه آن بشود سطوح مختلفی را در نظر گرفت، یکجا موضوعی که ما به آن توجه نداریم با عنایت شهدا به ذهنمان بیاید. جای دیگر در کاری که تحمل آن از توان و حوصله ما خارج است، به ما انگیزه و صبر بدهند تا آنجا که کاری که در دایره قدرت ما نیست را به انجام برسانند. با این محدوده تعریف بارها و بارها شامل لطف و احسان دوستان شهیدمان قرار گرفتهایم که اشاره میکنم.
مثلا همان ایام که دنبال خانه شهدا میگشتیم، بر اساس نشانی که داشتیم در یک محدوده خیابان پیروزی و محله صددستگاه، سه راه سلیمانیه، چند بار در خیابان دور زدیم ولی کوچه را پیدا نمیکردیم و تردد در آن خیابان های باریک خسته ام کرد و خودرو را پارک کردم که پیاده برویم، همین که پیاده شدم دیدم اسم کوچه نوشته شهیدان غضنفری و چند قدم جلوتر، بالای در ورودی عکس شهدای غضنفری از همان نقطه که ایستاده بودیم مشخص بود.
در برگزاری مراسمهایی که در طول این ده سال داشتیم و از جمله امورات همین مراسم اخیر- مراسم رونمایی کتاب – که کارهای متعددی باید در زمان کوتاهی هماهنگ میشد. از دعوت خانوادههای معزز شهدا تا دوستان همرزم و همکلاس شهید گرفته تا گرفتن و توزیع کتاب و آماده سازی اقلام پذیرایی و هماهنگی سالن و مجری و مداح... .
فکر و خیال دوستانی که چندین بار تجربه برپایی مراسمات را در طول این سال ها داشتند و تجربه شده بود، راحت بود ولی دخترم که اصلاح عکاسهای کتاب را انجام داده بود و در این برنامه هم کار عکاسی را به عهده داشت، نگران و دلواپس بود! اگر میهمانان تعداد کمی بیایند یا نفرات بیش از برآورد ما باشند یا خانواده شهدا با هم برسند و نتواند از هر خانواده عکس بندازد یا همکاری نکنند و ... که مادرش گفت: من هم اوایل مثل تو همین استرسها را داشتم اما اینقدر کارهای مراسم شهدا خوب برگزار میشود و حتی بهتر از آنچه برنامهریزی شده، که باورکردنی نیست.
داوود عطایی: بله دقیقا! مثل آوردن پرچم امام رضا(علیهالسلام) توسط خادمین حرم رضوی که اصلا در برنامههای روز رونمایی کتاب قرار نداشت و چه به موقع و عالی هم از آب درآمد، خانواده شهدا به خصوص مادران شهدا خیلی خوشحال شدند که چنین اتفاقی رخ داده است. پرچمگردانی به نوعی پیش رفت که کل مراسم را تحتالشعاع قرار داد، چراکه آن ایام مصادف بود با دهه کرامت و شبکه خبر هم حدود ۲ دقیقه و ۴۰ ثانیه مراسم را پوشش داد، آن آورده شدن پرچم از آن دست عنایات شهدا بود که ما در برنامهریزیهامون لحاظ نکرده بودیم!
- از شیطنتهای شهدا بگویید.
سید رضا صاحبی: من این افتخار را دارم که از دو زاویه با این کتاب «یاران دبیرستان» ارتباط دارم، اول اینکه ورودی دوره اول مکتب هستم و با شهدای دورههای اول و دوم زندگی کردیم و درس خواندیم و در اردوها و جبههها بودیم و با دورههای بعدی دبیرستان هم مثل همین دوستانی که در تیم کتاب هستند، آشنایی داریم و با آنها دوست شدیم.
دوم موضوع انتشارات مرزوبوم که ناشر کتاب است. ما در زمان مسئولیت زندهیاد اردستانی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس پیشنهاد دادیم که علاوه بر کتابهایی که به طور تخصصی در آنجا چاپ میشود، میخواهیم یکسری آثار هم به چاپ برسانیم که مجوز گرفتن برای آنها بسیار دشوار و گاهی نشدنی است چراکه آثار با عنوان مرکز اسناد باید شامل ویژگیهایی باشد که برخی کتابها فاقد آن شرایط هستند.
طرح ایجاد یک انتشارات مستقل که توسط مرکز پشتیبانی شود را مطرح کردیم و به دنبال آن پیشنهاد و پیگیریهای بعد از آن انتشارات مرزوبوم را تاسیس کردیم. اصلا فکر نمیکردم یک روزی کتاب دبیرستان سپاه تهران، در این انتشارات چاپ شود و این برای من باعث خوشحالی است که از دو جهت با این کتاب ارتباط دارم.
اما در خصوص مکتب امام صادق علیهالسلام باید بگویم آن زمان دبیرستان سپاه در کنار دبیرستانهای البرز و مفید یکی از دبیرستانهای خاص محسوب میشد و کارهایشان نتایج خاصی داشت و دارد و هنوز دورهمی دارند و افراد با هم ارتباط دارند، اما تفاوتهایی هم وجود داشت.
-دبیرستان سپاه چه فرقی دیگر دبیرستانها داشت؟
سید رضا صاحبی: یک تفاوت اساسی دبیرستان سپاه این بود که بچهها و تربیتشان تک بعدی نبود! دانش آموزان مفید و البرز عمدتا افراد نخبه بودند که ویژگیهای خاص علمی داشتند و عمدتا در فعالیتهای اجتماعی شرکت نمیکردند و وجه غالب فعالیتها در مدرسه بعد علمی آن بود با نگاه و رفتاری که به آدم این طور القاء میشد که آنها از طبقه دیگری هستند. اما اکثر دانشآموزان دبیرستان سپاه از بچههای جنوب شهر، شر و شیطان و در عین حال مستعد، باهوش و توانا بودند و اگر دانش آموزی از شمال شهر هم داشتیم که موارد متعددی بودند و هستند، شما متوجه آن تمکن نمیشدی، چرا که آن نگاه طبقاتی در آنها وجود نداشت.
خیلی شنیدیم که اوایل جنگ شهید حاج محمدابراهیم همت در ۲۶ سالگی فرمانده بودند و اکثر فرماندهان از جمله شهید حسن باقری در آن زمان سنی بین ۲۰ تا ۳۰ داشتند، دبیرستان سپاه هم چنین حالتی داشت، با وجود اینکه بچهها ۱۵-۱۴ ساله بودند، خیلی بیشتر از سن خودشان میفهمیدند و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی داشتند و در رفاقت خیلی در اوج بودند!
یک ضعف در این کتاب، نبودن مصاحبه با آقای خندان است، ایشان در تربیت اجتماعی ما دوره اولیها و دومیها خیلی زحمت کشیدند و وقت گذاشتند که بتوانیم خود ساخته باشیم و جو زده نشویم، در دبیرستان اردوهای زیادی مثل جنگلپیمایی و کوهپیمایی میرفتیم و تقریبا شبانهروز با هم بودیم، او خیلی روی ما کار کرد و حق استادی به گردنمان دارد. به خصوص آن زمان که دانش آموزان برای اعزام به منطقه مشکل و محدودیت داشتند، ایشان بچهها را برای اعزام به جبهه کمک و راهنمایی میکرد.
در خصوص شر و شور بودن بچهها که اکثرا همین گونه بودند به خاطر دارم، یک انبار خوراکی در محل دبیرستان داشتیم که یکسری کنسرو آنجا بود و تعدادی از بچه ها و از جمله یکی از شهدای همدوره ای، شبانه ایرانیت را سوراخ کردند تا به آنجا برسند! صبح وقتی مسئول انبار آمد، دید که نصف کنسروها نیست و بیخبر از اینکه بچهها در ضیافت شبانه کنسروها را خوردهاند. یا در فصل توت و انجیر باید بچهها را روی درخت توت و زیر درختهای انجیر سفارت پیدا میکردیم.
از سوی دیگر در بعد علمی بچهها بسیار مستعد بودند، هم به لحاظ تحصیلی، هم به لحاظ هوش و استعداد قوی بودند، در عین حال شیطنتهای خود را هم داشتند.
دبیرستان برای ما فقط آن فضای تحصیلی نبود، بخشی از خاطرات ما اردوهایی بود که ما را میبردند، به خصوص در سالهای ابتدایی تاسیس مکتب و اردوهای دوره اول و دوم که خیلی برایمان آموزنده و خوب بود.
- مربیان مکتب الصادق چقدر روی این روحیات بچهها داشت؟
سید رضا صاحبی: در سال های اول، در اردوها هیچ برنامه منسجمی برگزار نمیشد و هر مربی برنامه خاص خود را انجام میداد، مثلا یکی از مربیها در اردو علاقه به کارهای هیجانانگیز (اکشن) داشت که بچهها را به صف کند و از بینشان تیراندازی کند و یا اسلحه به دست بچهها بدهد.
یک مربی هم مثل زندهیاد کیومرثی به سبکی بود که میخواست بچهها را به لحاظ تربیتی، معرفتی و معنوی تربیت کند و این دیدگاهها و نگاهها با هم مخلوط میشد، یکی از مربیان بچهها را بیدار میکرد و میگفت خشم شب است، به خط شوید! یکی دیگر از مربیان با پیژامه میآمد و میگفت: این چه وضعی است؟ میخواهیم بخوابیم، صبح کلاس داریم! چرا نمیخوابید و شلوغ میکنید.
از همین اردوها و آموزشهای نظامی که بخش زیادی از زندگی و خاطرات ما را دربرمیگیرد، به جبههها وصل میشدیم و میزان قابل توجهی از عمر و خاطراتمان با دوستان در همین جبهههاست. از اولین نفرات مکتب که جبهه رفت و شهید سید محمدحسین خراسانی بود که باب جبهه را باز کرد.
ما در دبیرستان انواع و اقسام شهدا و جانبازان را داریم، شهید ترور داریم، شهید هیزمی و پدرش که در مغازهشان آنها را ترور کردند. همچنین شهیدی داریم که منافقان در عملیات مرصاد، پوست بدنش را کندند و اتو زدند. شهید مدافع حرم داریم. همچنین در بحث جانبازان، برادر عزیزمان علیرضا جبلی از دوره اول یک جانباز شاخص هستند و به معنای دقیق کلمه شهید زنده هستند.
همچنین در بحث آزادگان، برادر مهدی مهدوی و چند نفر دیگر آزاده داریم. جانبازان شیمیایی هم در بین بچهها دیده میشود. میخواهم بگویم یک ماکت از شهادت و جانبازی و آزادگی که در سراسر کشور وجود دارد، در بین بچههای دبیرستان دیده میشود. از پایین شهر تا بالای شهر. یکی از بچههای همدوره، خانواده بسیار متمول بود و پدرش فرش فروش بود و در قلهک منزل داشت و خیلی هم پیش میآمد که آن دوره ویدیو همهگیر نشده بود و فقط یکسری افراد خاص داشتند به منزلشان برویم و ویدیوهای جکی جان را ببینیم.
این جامعیت در دبیرستان دیده میشود.
قاسم امینی: پیرو صحبتهای ایشان یادی کنیم از زنده یاد محمود جیبا که دوره پنجمی بود و در عملیات بیتالمقدس ۲ در سال ۱۳۶۶جانباز شیمیایی شد و پس از سالها مجاهدت به واسطه سرطان خون در سال ۱۳۹۵به دوستان شهیدش پیوست و از او سه یادگار به نام های مهدی ، امیر حسین و امیر احسان باقیست.
آزادگان دبیرستان علاوه بر مهدی مهدوی، زندهیاد محمد بشکیده، ناصر علمالهدی، مهدی نوری ساری و محمد کاووسی را هم الان به خاطر دارم و جانبازان قطع عضو و بالای هفتاد درصد برادران علیرضا آزاد خانی، ابوالفضل متین، ابراهیم ملکمحمدی، بهمن صبور را در یاد دارم و همینطور برادر مجتبی جبلی که از ناحیه دو چشم در اردوی آموزشی به درجه جانبازی نائل شد.
و دوستان رزمنده جانباز یا همان شهدای زنده که سال های اخیر به خیل رفقای شهیدشان در دفاع مقدس پیوستند: زندهیادان عباس سلطانی جواد، مجید کفاش نیری، جعفر محمدی، محمد فودازی، سید محسن میرلوحی، سید مهدی ربیع هاشمی، احد گودرزیانی، محمود جهان تیغ و... که در تابلوی عکسهای شهدایمان در ردیف آخر آمده است.
همچنین در عکس ها تصویر شهید حسن اکبری از محافظان مقام معظم رهبری هم هست که بر اثر سانحه در آموزش به شهادت رسیدند و عکس همکارشان زندهیاد وحید قلیپور که دچار سرطان شدند.
زندهیاد روحالله ملکی هم از جمله دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران بودند که بر اثر سانحه اصابت گلوله -خارج از محل دبیرستان- آسمانی شدند و مزارش در آرامستان دارآباد است. شهید امنیت علیرضا پیسوده که در سانحه هوایی به شهادت رسید و از کارکنان امنیت پرواز و در واقع شهید امنیت محسوب میشود.
یادی کنیم از شهید محمد گلابگیران که از مدیران مکتب بودند و اول اسفند ۱۳۶۴ هواپیمایشان در آسمان اهواز، هدف موشکهای جنگندههای بعثی قرار گرفت و به همراه شهید شیخ فضلالله محلاتی، نماینده امام در سپاه و جمعی دیگر همراهان به شهادت رسیدند.
نظر شما