هيوا مسيح،شاعر و نويسنده:در سرايش شعر سخن از تقابل نيست، سخن از مسابقه نيست،سخن از تضادها نيست، حتي سخن از صداها هم نيست. چرا كه در شعر هيچ مسابقهاي نيست و آنچه هست مكاشفه است و باز چرا كه در جهان شعر، فقط شعر وجود دارد...
از نيما تا امروز هنوز زماني سپري نشده است،انگار همين ديروز بود كه نيما از سكوت و سنگ شدگي كلمات سر برآورد، انگار همين چند لحظه پيش بود كه شاملو شعرش را خواند، اخوان شعرش را خواند، سهراب شعرش را خواند و رفت و ما بسياران گمان برديم چون پستمدرن بلديم، زبانشناسيم و... چه زود آنها را انكار كرديم.
خلاصه نسل جوانتر كه پرشتاب پيش ميرود و خيال ميكند كه پيش ميرود ، بدون شناخت شعر ديروز نميتوان شعري براي فردا بسرايد. چرا كه همه چيز محصول زمان و تجربه است. اما شتاب نسل جديدتر، شتابي از سر حركت در زمان و تجربه نيست. ـ به قول نيماي بزرگ، شما را زمان به وجود آورده است و لازم است كه زمان شما را بشناسد... ـ بلكه از سر شتاب به سوي شهرت است آن هم توسط ابزار ديگران. چطور ميشود با كتاب نظريه و تئوري اروپايي، حتي يك سير از شعر ما را نقد كرد يا براساس آنها شعر سرود و مگر ممكن است كه رولان بارت، دريدا و... خيلي پيش از ما نشسته باشند و براي شعر دهه هفتاد و هشتاد ما تئوري نوشته باشند؟
شايد حالا زمان آن رسيده باشد كه با نگاهي آزاد، بدون پيشداوري و شتاب، زير يك چتر جمع شويم و يك بار ديگر به شعر از نيما تا امروز نگاه كنيم تا دريابيم كه اگر در اين ميان جادههايي را جا گذاشتهايم،نرفتهايم و جاهايي را نديدهايم با رويكردي جدي به ادبيات و شعر گذشته، آن را دوباره ببينيم كه در اين صورت حركت طبيعي و حقيقي و بزرگ نيز در شعر ما اتفاق ميافتد، وگرنه باقي قضايا، از روي دست فكر ديگران نوشتن است و بالا رفتن از پلههايي است كه نه به پشتبام و آسمان خودمان، كه به پشت و بام و آسمان ديگران ميرسد.
نظر شما