به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «الهیات مبتنی بر علوم شناختی» دوشنبه ۸ آبان ۱۴۰۲ با حضور حجتالاسلام علیرضا قائمینیا عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نعیمه پورمحمدی عضو هیئت علمی دانشکده فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد.
خداباوری، دستاورد طبیعی و شناختی قوای ذهن ماست
پورمحمدی در ابتدای نشست با اشاره به اینکه در ایران، کارهای کمی به زبان فارسی در حوزه علوم شناختی منتشر شده است بیان کرد: خداباوری شهودی باور به روح و حیات پس از مرگ را از منظر علوم شناختی تبیین میکند. هویت انسان و پیدایش جهان نیز از شاخههای آن است. علوم شناختی به این مسئله میپردازد که باورهای دینی و اعمال دینی، چگونه در ذهن انسان، ساخته، تقویت و یا حتی سرکوب میشود.
وی ادامه داد: مناسک مردگان، مناسک اشیاء مقدس و روابط زناشویی نیز از منظر شناختی به دنبال این است که بفهمد اینها چگونه در ذهن ما پردازش میشوند. همچنین به مسئله شر نیز پرداخته میشود. صرف نظر از نگاه فیلسوفان، متفکران علوم شناختی به این میپردازند که در مغز انسان دیندار چه میگذرد که مسئله شر ساخته میشود. پیامدهای الهیاتی علوم شناختی دین نیز مطرح میشود.
پورمحمدی بیان کرد: خداباوری، دستاورد طبیعی و شناختی قوای ذهن ماست. این خداباوری باید محصول کاملاً شناختی باشد و تحت هیچ شرایطی همچون فشار فرهنگی یا آموزشی قرار نگرفته باشد. برای همین تحقیقات در این زمینه در کودکان زیر ۵ سال و حتی نوزادان صورت میگیرد. از نظر رشد شناختی نیز باید رشد به صورت طبیعی صورت گرفته باشد و عوامل دیگری بر این رشد اثر نگذاشته باشند.
الهیدان میتواند از دستاوردهای علوم شناختی برای استدلال الهیاتی استفاده کند
عضو هیئت علمی دانشکده فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب بیان کرد: الهیدانان میتوانند بر اساس دستاورهای علوم شناختی، استدلالهای الهیاتی را برای دفاع از باورهای دین ارائه کنند. من در مقاله «دفاع از روح و باور به حیات پس از مرگ بر اساس علوم شناختی» این استدلال را مطرح کردهام که جریان الهی در میان دانشمندان علوم شناختی دین، یک جریان غالب است. اینها معتقدند که میشود از دستاوردهای علوم شناختی برای اثبات باورهای دینی استفاده کرد.
وی به جریان الحادی در این حوزه نیز اشاره کرد و گفت: در جریان الحادی، معتقدند که وقتی همه فرآیندهای ذهنی باور انسان به خدا را، فرآیندهای مغز و ذهن میتوانند توضیح دهند، دیگر هیچ دلیلی ندارد که ما به فراطبیعت رو بیاوریم. کاملاً مشخص است که در این رویه، سوگیریهای مغز را مورد مطالعه قرار میدهند و تحت این سوگیریها به خدا و شیطان و فرشتگان باور پیدا میکنیم. جریان الحادی معتقد است اینها سوگیریهای شاخص ما هستند و حال که مغز و ذهن را مطالعه میکنیم باید بر این سوگیریها غلبه پیدا کنیم. این رویکرد الحادی، جریان غالب نیست. جریان الهیاتی جریان غالب است.
پورمحمدی بیان کرد: جریان سومی نیز وجود دارد که معتقد است اساساً حرف الهیاتی و متافیزیکی ممنوع است و هرچه هست، علم است. با این حال فکر میکنم جریان الهیات مبتنی بر علوم شناختی جریانی پرطرفدار است و راههای فراوانی دارد و میتواند تقویت شود و ما خودمان میتوانیم استدلالهای دیگری را با خلاقیت اضافه کنیم و از پژوهشها برای تک تک باورهای دینیمان استفاده کنیم. میتوانیم از نظریه خداباوری شهودی استفاده کنیم. این نظریه، تبیین بهروزتری دارد؛ نظریه باورمند زاده شدن انسان.
پیشگامان کلام جدید مثل استاد مطهری برای دفاع از دین از علم روز استفاده کردهاند
وی گفت: استدلالهای مختلفی میشود و صورتبندیهای مختلفی وجود دارد که پیشگامان کلام جدید مثل استاد مطهری برای دفاع از دین از علم روز استفاده کردهاند. ما هم میتوانیم به همین ترتیب استفاده کنیم و کلام جدیدی ارائه دهیم. شهید مطهری از اومانیسم استفاده کرد و به ایمان و انسان رسید. الهیات را از زمین شروع کرد و با توجه به اینکه جامعهشناسی و فلسفه تاریخ خوانده بود، روح را بر همین اساس تبیین کرد. بر اساس جامعهشناسی نیز نبوت را تبیین کرد. ما هم میتوانیم از نظریه فطرت با خداباوری شهودی دفاع کنیم.
پورمحمدی به اقناع انسان به توضیح غایتمند اشاره کرد و گفت: بسیاری از ما از کودکی، توضیحهای غایتمند را به جای تبیینهای فاعلی پذیرفتهایم. اجداد ما در گذشته به واسطه همین توضیحات غایتمندی میتوانستند تا حدودی اتفاقهای طبیعی دور و بر خود را پاسخ بگویند. وقتی نمیتوانستند رخدادی طبیعی را پاسخ بگویند آن اتفاق را در غایت اموری میدانستند که در گذشته رخ داده است. تبیین غایی به انسان کمک میکرد امور را درک کند.
وی گفت: ما انسانها تمایل داریم به پذیرش امور عجیب و غریب. این هم از مغز ما ناشی میشود. مغز ما تنبل است و اقتصادی کار میکند و بیجهت چیزها را در خودش نگاه نمیدارد و بسیاری چیزها را فراموش میکند مثل اینکه در فلان قرار ملاقات، رنگ دیوارها چه بود. حافظه ما ظرفیت زیادی دارد که امور ضدشهودی حداقلی را بپذیرد و امور شهودی حداکثری را پس بزند. اینکه خدا ذهنخوانی میکند و بر پیدا و پنهان اطلاع دارد یک امر شهودی حداقلی است.
پیشفرضی اساسی علوم شناختی، ذهنشناسی است
قائمینیا دیگر سخنران این نشست بیان کرد: در حوزه علوم شناختی آثار بسیار کمی به زبان فارسی وجود دارد. یکی از این اثرها، کتابی است که نشر لوگوس منتشر کرده با عنوان «آیا علم میتواند پرده از راز دین بردارد؟» که مباحثی در علوم شناختی است که جیمز جونز در مسئله فیزیکالیسم مطرح کرده است.
وی ادامه داد: علوم شناختی دانشهای ناظر به ذهن هستند، دانشهایی که از ذهن بحث میکنند و رویکرد چندرشتهای دارند. به این معنا که برای تحلیل ذهن از دستاوردهای دانشهای مختلف استفاده میکند که بصیرت به وجود آورد. پیشفرضی که اساس علوم شناختی را شکل میدهد این است که ما تا ذهن را نشناسیم نمیتوانیم معرفت مناسبی نسبت به پدیدههای بشری و بشر و حتی علوم دیگر داشته باشیم پس ذهنشناسی بر هر علمی تقدم دارد.
عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اشاره کرد: ذهنشناسی باید بهصورت پسینی صورت بگیرد و متاثر از علوم تجربی و عصبشناسی باشد. اگر هم قرار است بحثهای فلسفی باشد باید متناسب با دستاوردهای علوم تجربی مطرح شود.
قائمینیا گفت: علوم شناختی ترکیبی از دانشهای مختلفی همچون عصبشناسی شناختی، روانشناسی شناختی، زبانشناسی شناختی، فلسفه ذهن، علوم کامپیوتر و انسانشناسی شناختی است. مسئله بسیاری از دانشمندان این بوده که آیا باید بگوییم علوم شناختی یا بگوییم علم شناختی. هنوز پارادایمهای واحدی در این علم وجود ندارد.
نسلبندی علوم شناختی
وی به نسلبندی علوم شناختی اشاره کرد و گفت: نسل اول علوم شناختی متاثر از تورینگ و هوش مصنوعی است که به این قائل است که همانطور که کامپیوتر نمادها را تکثیر میکند، تفکر نیز تکثیر نمادهاست. البته دیگرانی آمدند و زبان ذهن و کارکردگرایی را مطرح کردند که اینها مربوط به نسل اول میشوند. نسل دوم، پیوندگرایی و مدلهای عصبشناختی را مطرح کردند. این پارادایمها هنوز به وحدت نرسیدهاند هرچند برخی معتقدند وحدت اتفاق افتاده است.
قائمینیا گفت: علوم شناختی دین، چند اصطلاح دارد. یکی اصطلاح عام است که هر یافتهای در علوم شناختی میتواند با این نسبت برقرار کند و میتواند ذیل علائم شناختی دین باشد. البته به معنای گسترده به کار نمیرود. مطالعه هوش مصنوعی و الهیات هوش مصنوعی متمرکز بر همین است. یک معنای نسبتاً محدودتری نیز علوم شناختی دین دارد که متمرکز بر یافتههای عصبشناسی است. در جایی هم ممکن است با مباحثی از انسانشناسی تعمیم پیدا کند اما محوریت با عصبشناسی است.
عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اضافه کرد: دینشناسی شناختی متمرکز بر کاربرد محدود است. اصطلاح دیگری نیز به کار میرود که به آن دین شناختی میگویند. دین شناختی عمدتاً یک جریان الحادی است. همچنین من معتقدم جریان غالب، جریان الحادی است مثل جریان فیزیکالیستی. من نمیگویم که جریانهای غیرالحادی نیستند اما قوت و قدرت ندارند.
سه ویژگی مباحث دین شناختی
وی به سه ویژگی مباحث دین شناختی اشاره کرد و گفت: اولین ویژگی همان طبیعتگرایی است که مبنا قرار میگیرد. یعنی هرچیزی را باید به واسطه علم طبیعی تبیین کنیم و از دستاوردهای علوم طبیعی بهره ببریم. دومین ویژگی، فیزیکالیستی بودن آن است. یعنی موجود را منحصراً مادی میدانند حتی ذهن را. یعنی ذهن جدای از مغز نداریم. سومین ویژگی، ویژگی تقلیلگرایی است که تلاش میکند هرآنچه غیرمادی است را به پدیدههای مادی برگرداند.
قائمینیا ادامه داد: فیزیکالیسم یک برنامه پژوهشی است و دین شناختی هم یک برنامه پژوهشی است که در دل خود الگوریتمی دارد و هرچیز که فراطبیعی است را به امور طبیعی برمیگرداند. مقابل اینها جریانهای دیگری هم داریم که رویکردهای الهیاتی دارند که تلاش میکنند یا نقد کنند یا از مباحث علوم شناختی استفاده کنند. در این میان الهیات عصبشناختی جریان معتدلتری است.
سوئینبرن میگوید وجود آگاهی در بشر، بزرگترین دلیل وجود خداست
وی در خصوص الهیات عصبشناختی بیان کرد: این رشته، نام فریبندهای دارد و فکر میکنیم قرار است از الهیات حرف زده شود اما ماجرای بین علم و دین است. این جریان تلاش میکند با رویکرد خیلی احتیاطی و تعدیلگرا از باورهای دینی برای درمان بیماریهای روانی کمک بگیرد. اینطور نیست که ماجرا را به نفع دین شناختی تمام کند بلکه نسبت به ادعاهای دین شناختی تردید دارد. جنبههایی درمانی دارد و اگر قرار باشد ذیل ماجرایی بگنجد ذیل علم و دین میگنجد. به نوعی میتوان گفت مواجههای است با دین شناختی.
قائمینیا گفت: برخی از فلاسفه از دستاوردهای علوم شناختی استفاده کردهاند مثل فلسفه ذهن. برهان آگاهی بر خدا نیز در همین راستا است. در این زمینه ریچارد سوئینبرن میگوید وجود آگاهی در بشر، بزرگترین دلیل وجود خداست. یعنی تبیین مادی نمیتوانیم بکنیم. هیچ وقت علوم شناختی نمیتواند معمای آگاهی بشر را حل کند. کتابهایی که تحت عنوان مغز معنوی مطرح شدهاند در همین راستا هستند. کتابهایی نیز هستند که مغز بشر را حاوی بخشی میدانند که آن بخش، مفهوم خدا را خلق میکند.
وی افزود: آن چیزی که تحت عنوان الهیات شناختی میدانیم هنوز تاسیس نشده و اینها پارهای از تلاشهایی است که بر اساس الهیات، سعی کرده به برخی از پرسشهای علوم شناختی پاسخ بگوید وگرنه هیچ کتابی تحت عنوان الهیات شناختی وجود ندارد. به نظر من الهیات شناختی باید تاسیس شود و در حوزههای علمیه مورد توجه قرار گیرد و این توجه نباید تنها ناظر به نقد بنیانهای فیزیکالیستی علوم شناختی باشد.
فیزیکالیسم مهمترین مسئلۀ الهیات جدید است
قائمینیا گفت: مهمترین مسئلهای که الهیات در عصر جدید با آن مواجه است فیزیکالیسم است اما نه به معنای مادیگرایی. در علوم شناختی، دو نوع فیزیکالیسم داریم. یک نوع، فیزیکالیسم مضمونی است که ذهن و مغز را یکی میداند و در معنای عامتر، همه چیز را با امر مادی مساوی میشمارد. برخی از شاخههای علوم شناختی چنین ادعاهایی دارند. مثل نظریه اینهمانی. فیزیکالیستهای تقلیلگرا نیز چنین ادعاهایی دارند.
وی افزود: اما نوع دیگر فیزیکالیسم که عامتر است روششناختی است. در این منظر، فیزیکالیسم را روش و نقطه شروع در نظر میگیریم. خیلی از علوم مانند روانشناسی شناختی و انسانشناسی شناختی و عصبشناسی شناختی بر پایه فیزیکالیسم روششناختی تبیین میشوند.
نظر شما