سرویس خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بیتا ناصر: جنگهای جهانی -اول (۲۸ ژانوئیه ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸) و دوم (۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵)- اغلب مردم جهان را به نوعی درگیر خود کرد. سایه سیاه جنگ تمام ابعاد زندگی بشر را درنوردید و رد و نشانش را بر روح و جان بازماندگانش جاگذاشت.
حسین مقدس، نویسنده و منتقد ادبی در بخش دومش گفتوگویش با ایبنا تاکید کرده که جنگ جهانی اول و دوم به طور خاص، به لحاظ وسعت دامنه، قتل و کشتار بیشمار انسانها و تاثیرات و تبعات جنبی آن در زندگی میلیاردها انسان در سراسر جهان واقعهای منحصر به فرد به شمار میرود و حجم هولناک چنین شرارتی در چنین ابعاد گستردهای بیشک به همان اندازه رعبآوری و تولید رنج در عرصه ادبیات بازتاب داشته است.
ادبیات کلاسیک چه ویژگیهایی دارد؟
ادبیات کلاسیک از آن رو که به مدلولهای متفاوتی ارجاعپذیر است، عبارت گنگ و نامشخصی است. از یک سو در تاریخ ادبیات از قرن هفدهم میلادی به بعد با مکتب خاصی به نام مکتب کلاسیک (کلاسیسیم) و ویژگیهای معین آن روبهرو هستیم و از طرف دیگر عبارت «ادبیات کلاسیک» اصطلاحاً به آثاری اطلاق شده است که به لحاظ کیفیت و استانداردهای ادبی از آنچنان سطح قابل قبولی برخوردارند که در ردیف بهترین نمونههای ادبی چند قرن گذشته قرار گرفتهاند، در اینجا نیز بیشتر روی تعریف دوم متمرکز میشویم. اتفاق مهمی را که به عنوان خط فاصل بین ادبیات اساطیری و ادبیات کلاسیک میتوان برشمرد، تفاوت رویکرد و نگاه پدیدآورندگان این آثار نسبت به مفاهیم مهم اجتماعی از جمله جنگ است. انسانها در طی دوران مهم تاریخی نگاه خود را نسبت به پدیدههای اجتماعی تغییر دادهاند و فهم چیستی مفاهیم اجتماعی را نه خود آنها به عنوان یک پدیده بیرونی، که نوع رابطه انسان با آنها تعیین میکند. جنبش رنسانس، به مثابه طلایهای از یک دوران جدید، زلزلهای در بینش انسان به وجود آورد و مطابق با آن تعریف و برداشت او را نسبت به مهمترین مفاهیم اجتماعی نظیر مرگ، عشق، هستی، صلح و جنگ تغییر داد. طبعاً چنین تغییر نگرشی تاثیر خود را نه تنها در مضمون آثار ادبی و به صورت مشخص رمان که فرم غالب در ادبیات کلاسیک است به صورت بسیار عمیقی برجای گذاشته که فرم و دیگر عناصر آن را متحول هم کرده است. به عنوان مثال اگر منطق رخدادها در آثار کهن و اساطیری آسمانی، ناشناخته و منبعث از اقتدارهای ناشناخته است، در آثار کلاسیک روابط به صورت علت و معلولی مرتب و برای اولین بار شبکههای نامرئی از عوامل دخیل در شکلگیری علت و معلول آشکارا در آثار ادبی منظور میشوند. استفاده از ادراک به جای احساس، منطق به جای عاطفه و کنش فعال به جای انفعال، مسیر جدیدی را در تاریخ اندیشه آدمی باز میکند.
جنگ در ادبیات کلاسیک چه جایگاهی دارد؟
عصر کلاسیک، دوران شکلگیری تعاریف زمینی در مقابل برداشتهای آسمانی با استفاده از مولفههای زمینی است؛ انسان خود را در مرکز هستی قرار میدهد و به مدد ابزارهای متناسب به جنگ جهان میرود. جنگ در بسیاری از آثار کلاسیک به عنوان یک مفهوم مطلق منفی چه به عنوان یک موضوع محوری و چه غیرمستقیم و به عنوان بستری برای شکلگیری رمان مورد توجه نویسنده و خواننده قرار میگیرد. برای اولین بار به واسطه تغییر بینشهای بنیادین و حضور مخاطب حرفهای (در مقابل مخاطب عام در آثار کهن) جنگ به موضوعی قابل تامل، چالشبرانگیز و قابل شناخت بدل میشود. همچنین جنس رابطه بین نویسنده و مخاطب در عصر کلاسیک با عصر ادبیات اساطیری متفاوت است. مخاطب در عصر کلاسیک برخلاف دورهی اساطیری در جایگاه و گروه مشخص و موثری قرار میگیرد و در کیفیت ادبی اثر نقش فعال دارد و بر مسیر خلق آن تاثیر میگذارد. نتیجه چنین اقتداری از سوی مخاطبان ادبیات تغییر در ساختار رمان و ابداع هارمونیهای جدید است. نوشتار که اینک شکل مسلط رابطه بین تولیدکننده و مصرفکننده اثر است (برخلاف انتقال سینه به سینه در اعصار گذشته) مطابق با بینشی زمینی، حامل تجربههای هولناک از جنگهای خانمانسوز میشود. جنگهایی که به قصد حمله یا دفاع و یا از منظر وسعت، درونی یا برونمرزی است به عنوان محوریترین عامل تولید شر و رنجهای بیشمار در مرکز توجه نویسندگان آثار کلاسیک قرار میگیرد.
جنگهای جهانی اول و دوم تا چه میزان در ادبیات کلاسیک جهان جریانساز بوده است؟
گاهی قوانین فیزیک نه تنها در ارتباط با حوزه فیزیک که در مورد رخدادهای اجتماعی نیز کاربرد دارند. طبق اصل سوم نیوتن، هر کنشی با واکنشی هم اندازه اما در جهت مخالف همراه است. جنگ جهانی اول و دوم به طور خاص، به لحاظ وسعت دامنه، قتل و کشتار بیشمار انسانها و تاثیرات و تبعات جنبی آن در زندگی میلیاردها انسان در سراسر جهان واقعهای منحصربهفرد به شمار میرود. حجم هولناک چنین شرارتی در چنین ابعاد گستردهای بیشک به همان اندازه رعبآوری و تولید رنج در عرصه ادبیات بازتاب داشته است. کنش اجتماعی جنگ باعث شکلگیری واکنش ادبی به همان اندازه اما در جهت مخالف و دستمایه خلق بسیاری از آثار ادبی و هنری میشود. ابعاد هولناک جنگهای جهانی و میزان و شدت تاثیر آن بر روی انسان آن چنان گسترده بوده که به جرئت میتوان ادعا کرد احدی نتوانسته از تاثیر مخرب آن، مستقیم یا غیرمستقیم در امان بوده باشد. آیا این جنگها قابل اجتناب بودهاند؟ به گمان من همچنان که در ابتدا گفته شد، جنگ بهخصوص در ابعاد جهانی نیز نه به عنوان یک پدیده استثنایی، بلکه به عنوان فرم خاصی از تصادم اجتماعی همیشه با ما همراه بوده که فقط تحت شرایط خاصی امکان قوه به عمل را داشته است. جنگ شکل دیگری از دیپلماسی است؛ روی دیگری از سکه تقابل منافع است اما اشکال جنگ مدام در بستر تاریخ تغییر کرده است. شاید روزی جنگ فیزیکی جای خودش را به جنگ اندیشه برای بهتر شدن زندگی بدهد. هدف از جنگهای بزرگ جهانی، تلاش برای تقسیم مجدد جهان بین گروههای پیر و جوان مدعی قدرت است. شوک حاصل از جنگهای جهانی و امواج عاطفی و احساسی حاصل از این رخداد نابودکننده، هنوز که هنوز است دستمایه شکلگیری آثار ادبی و هنری به خصوص رمان و فیلم میشود. ادبیات تمام کشورها، بهویژه کشورهایی که مستقیماً در دو جنگ جهانی درگیر بودهاند مملو از آثار ادبی است که مستقیم یا غیرمستقیم از این واقعه جهانی تاثیر گرفتهاند. تعداد قابل توجهی از آثار ادبی را میتوان برشمرد که با محوریت اصلی جنگهای جهانی تولید شدهاند و تعداد بسیار بیشتری را میتوان برشمرد که هرچند مستقیماً به جنگ به عنوان موضوع اصلی نپرداخته اما پدیده جنگ و تبعات اجتنابناپذیر آن چنان در تار و پود اثر ریشه دوانده و با موضوع اصلی ترکیب شده که حذف آنها از مجموعه رمان، به کلیت آن آسیب جدی وارد میکند. بیشک بعضی از این آثار به گنجینه آثار کلاسیک ادبی سپرده خواهند شد. یکی از مهمترین دغدغههای ادبیات قرن بیستم مقوله جنگهای جهانی بوده است.
مهمترین و تأثیرگذارترین آثار ادبیات کلاسیک جهان در حوزه جنگ کدامند؟
جنگ به دلیل وسعت و دامنه تاثیر یکی از موضوعات اصلی در ادبیات محسوب میشود و بخش قابل توجهای از آثار کلاسیک ادبی، مستقیم یا غیرمستقیم از پدیدهجنگ متاثر بودهاند. اگر به اینترنت مراجعه کنید لیست بلندبالایی از چنین آثاری را میتوانید بهدست بیاورید، هرچند که در مورد ارزش این آثار، اجماعی وجود ندارد اما در میان این آثار میتوان نمونههایی را دید که تاثیر عمیقی بر اذهان و افکار عمومی داشتهاند. از میان آنها، آثاری چون «جنگ و صلح» از لئو تولستوی، «جنگ» از لویی فردینان سلین، «در جبههغرب خبری نیست» از اریش ماریا رمارک، «تبصره ۲۲» از جوزف هلر، «زنگها برای که به صدا در میآید» و «وداع با اسلحه» از ارنست همینگوی که با محوریت جنگ نوشته شده و همچنین آثاری مانند «نشان سرخ دلبری» از استفن کرین، «برباد رفته» از مارگارت میچل، «بینوایان» از ویکتورهوگو، «دکتر ژیواگو» از بوریس پاسترناک، «شکست» از امیل زولا، «کشتن مرغ مقلد» از نل هارپرلی، «کلبهی عمو تم» از هریت بیچر استو، «ریشهها» از الکس هیلی، «سلاخخانه شماره پنج» از کرت وانهگت، «امریکایی آرام» از گراهام گرین و «سرباز خوب» شوایک از یاروسلاو هاشک که از جنگ به عنوان یک عامل مستقیم یا غیرمستقیم در ساختار رمان استفاده کردهاند میتوان نام برد. البته با اغماض به این لیست میتوان آثار دیگری نیز افزود که همگی متاثر از عوارض جنگ تولید شدهاند حتی فکر میکنم رمان ایرانی «زمین سوخته» از احمد محمود را نیز میتوان در کنار چنین آثاری قرار داد.
نظر شما