پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۵
کتاب‌خواندن، من را شیفته ادبیات فارسی کرد

حمید عبدالهیان، استاد دانشگاه و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان گفت: کتاب‌خواندن زندگی من را برنامه‌ریزی کرده است. از همان اوایل، به‌شدت کتاب می‌خواندم و الان هم زیاد کتاب می‌خوانم. این موضوع باعث شد که من شیفته ادبیات فارسی شوم و از دوم دبیرستان تصمیم گرفتم ادبیات فارسی بخوانم.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): حمید عبدالهیان، داستان‌نویس، منتقد، استاد دانشگاه و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان است و در این شماره از پرونده «چطور کتابخوان شدم؟» درباره نحوه علاقه‌مندشدنش به کتاب و کتابخوانی با ما صحبت کرد. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

- چطور و چه زمانی با کتاب و کتابخوانی آشنا شدید؟

برای من کتاب و کتاب‌خواندن بعد از دوران دبستان شروع شد. کلاس اول و دوم ابتدایی را که تمام کردم تازه اوایل راه بود که با کلمات و حروف آشنا می‌شدم. کلاس دوم دبستان که بودم انقلاب شد و در تابستان جوانان پرشور انقلابی آمدند و یک کتابخانه کوچک در مدرسه ما دایر کردند. در نتیجه ما هم به آن کتابخانه رفتیم و شروع کردیم به کتاب‌خواندن. در آن زمان کتاب‌ها خیلی علمی نبودند و تصویرگری‌ها نیز خیلی قشنگ نبود، کیفیت چاپ پایین بود و خلاصه همه‌چیز در مقایسه با کتاب‌های الان، بسیار ضعیف بود. تعداد کتاب‌های مخصوص بچه‌ها خیلی کم بود؛ اما ما با همان تعداد محدود نیز می‌ساختیم. ما در آن زمان متوجه کم‌وکاستی کتاب‌ها نمی‌شدیم و کتاب‌ها هرچه بودند برایمان بسیار جذاب به نظر می‌رسیدند؛ زیرا کتابِ خوب ندیده بودیم و هر کتابی می‌خواندیم فکر می‌کردیم شاهکار است. درواقع از نظر ادبی و هنری آن کتاب‌ها برایمان چیزی نداشتند و کم‌کم ما کتاب‌های بهتری پیدا کردیم، با سلیقه خودمان در کتاب آشنا شدیم و فرق کتاب خوب و بد را تشخیص دادیم. در سن دوم دبستان خودمان نمی‌توانستیم کتاب خوب و بد را تشخیص دهیم. در آن زمان نیز شرایط طوری بود که همه کتاب‌ها در دسترس بود و کسی نبود ما را راهنمایی کند که چه کتابی بخوانیم و چه کتابی نخوانیم.

- مشوق اصلی شما برای کتاب‌خواندن چه کسی بود؟

حقیقتاً نسل ما ظاهراً هیچ مشوقی برای کتاب‌خواندن نداشت. ما در شهرستان زندگی می‌کردیم و اینگونه بود که شهرستان‌های کوچک حتی کتابخانه نداشتند و تحصیلات خانواده و پدر و مادر نیز بسیار پایین بود. ما نه‌تنها مشوقی برای کتاب‌خواندن نداشتیم؛ بلکه برعکس، ما را از کتاب‌خواندن و مطالعه کتاب‌های جنبی منع می‌کردند. ما خیلی دوست داشتیم کتاب بخوانیم اما می‌گفتند به جای کتاب متفرقه، دَرسَت را بخوان. حتی معلم‌های ما می‌گفتند کتاب درسی بخوانید و همچنین از ما انتظار داشتند که در کارهای خانه هم به خانواده کمک کنیم. مروجی هم نبود که مثلاً با مسابقه یا جایزه ما را به کتاب‌خواندن علاقه‌مند کند. وقتی که ما در سنین راهنمایی و دبیرستان بودیم کم‌کم مسابقات کتابخوانی رایج شد.

- با این تفاسیر، آیا خانواده شما نقشی در کتاب‌خوان‌شدن شما داشتند؟

به نظر من که خانواده نقشی در کتابخوان‌شدن من نداشتند. من پسر دوم خانواده بودم. پدر و مادر ما تحصیلات ابتدایی داشتند و به‌تبع، شناخت و آگاهی آن‌ها از کتاب خیلی کم بود. آن‌ها می دانستند که درس‌خواندن چیز خوبی است؛ اما ما هم آدم‌هایی بودیم که دوست داشتیم در کنار درس، مطالعات جنبی داشته باشیم. درواقع حجم زیادی از وقتی که برای کتاب‌خواندن می‌گذاشتیم مربوط به کتاب‌های غیردرسی بودند. بیشتر دوستانم در این زمینه به هم کمک می کردند. برادر من هم زیاد کتاب می‌خواند و کتاب‌هایی را که از کتابخانه امانت می‌گرفتیم کنار یکدیگر می‌خواندیم. گاهی سرمان را می‌چسباندیم به همدیگر و کنار هم یک صفحه را می‌خواندیم. پسرعموی من هم بسیار کتابخوان بود و همراه هم با پای پیاده تا کتابخانه می‌رفتیم و کتاب امانت می‌گرفتیم.

- به نظر شما امروزه خانواده‌ها چه نقشی در کتابخوان‌شدن بچه‌ها دارند؟

خانواده‌ها تأثیر خیلی زیادی در کتابخوان‌شدن بچه‌ها دارند. الان دیگر تقریباً همه خانواده‌ها ارزش کتاب‌خواندن را می‌دانند؛ حتی اگر پدر و مادر تحصیلات پایینی داشته باشند از سال‌های اول بدو تولد، کتاب‌هایی برای بچه‌ها می‌خرند تا آن‌ها با کتاب آشنا شوند. الان کتاب‌هایی مخصوص حمام داریم یا کتاب‌های پارچه‌ای و انواع مختلف کتاب که مخصوص بچه‌ها است. توصیه من به خانواده‌ها این است که حتی در سنین قبل از دبستان برای بچه‌ها کتاب بخوانند و تصاویر را برایشان توضیح دهند تا آن‌ها با فرهنگ کتاب‌خواندن آشنا شوند.

- آیا شما فرزندی دارید؟ برای اینکه به کتاب علاقه‌مند شود چه کاری انجام می‌دهید؟

بله، من یک پسر دارم که اکنون ۱۷ ساله است. حقیقتاً پسر من باعث شد که من نویسنده ادبیات کودک و نوجوان شوم. من نویسنده‌ای بودم که چند کتاب دانشگاهی نوشته بودم تا اینکه پسرم ۶-۷ ساله شد و خودش دوست داشت کتاب بخواند. در خانه ما همیشه کتاب در دسترسش بود و از یک‌سالگی وسط کتاب‌ها بزرگ شد. وقتی خواستم برایش چند کتاب خوب بخرم دیدم بیشتر آن‌ها ترجمه هستند و فرهنگ ایرانی را نشان نمی‌دادند و این موضوع باعث شد که خودم چیزی برایش بنویسم. پسرم خواند و خوشش آمد. همکارانم هم از آن مطلب خوش‌شان آمد و انتشارات میچکا، کتاب را چاپ کرد. این مسئله باعث شد مسیر من تغییر کند.

- در ابتدا چه کتاب‌هایی مطالعه می‌کردید؟

کتاب‌های داستان جذاب‌ترین کتاب‌ها برای من بودند. کتاب‌های داستانی که در آن دوره برای گروه سنی اول و دوم دبستان نوشته شده باشد، بسیار کم بود و کتاب‌ها معمولاً نثرهای سنگین داشتند و تصویر نداشتند. مخصوصاً من به تصویر کتاب‌ها خیلی علاقه داشتم و بارها تصاویر را مرور می‌کردم یا حتی در کتابخانه کتاب‌هایی می‌گرفتم که تصاویر زیادی داشته باشند. همین شد که من از بچگی دوست داشتم کتابی بنویسم که تمام صفحاتش تصویر داشته باشد و وقتی مجموعه کتاب «مشاهیر خندان» را نوشتم تقریباً به این آرزوی خودم رسیدم. وقتی متن می‌خواندیم بعد از چند خط نیاز داشتیم که روح و چشم‌مان تنفسی داشته باشد و تصاویر همین کار را برایمان می‌کردند. طبیعتاً بیشترین کتابی که در آن دوره متداول بود، زندگی‌نامه امامان بود. در چهارم و پنجم دبستان کتابدار کتابخانه به من کتاب «داستان راستان» شهید مطهری را معرفی کرد و تا آن زمان من این کتاب را نخوانده بودم و برایم سنگین بود.

- اکنون بیشتر به چه کتاب‌هایی علاقه دارید و مطالعه می‌کنید؟

اکنون کتاب‌های متنوع و متفاوتی مطالعه می‌کنم؛ زیرا در چند زمینه مختلف کار می‌کنم. من نویسنده کودک و نوجوان هستم و بنابراین باید آثار کودک و نوجوان را مطالعه کنم و شاهکارهای جدید ترجمه‌شده را می‌خوانم و همچنین کتاب‌هایی در مباحث نظری کودک و نوجوان، رشد و روان‌شناسی رشد، دغدغه‌های کودک و فلسفه آموزش می‌خوانم. کار اصلی من این است که در رشته ادبیات فارسی هیات علمی دانشگاه هستم و در مقطع لیسانس و فوق لیسانس و دکتری تدریس می‌کنم. در نتیجه باید کتاب‌های تخصصی در حوزه تاریخ ادبیات، نظریات، نقد ادبی، تجزیه و تحلیل متون ادبی و… هم بخوانم. زمینه سوم مطالعاتی من در حوزه علوم اجتماعی و انسانی است که این موضوع برایم جذابیت شخصی دارد و فلسفه، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و تاریخ می‌خوانم تا از محیط اطراف خودم آگاهی داشته باشم. این سه موضوع، طیف اصلی مطالعاتی من هستند. در کنار مطالعه وقت زیادی هم برای نوشتن کتاب می‌گذارم.

- کتاب‌خواندن چه تأثیری داشت که شما در آینده هم به سمت فرهنگ و ادب حرکت کنید؟

درواقع کتاب‌خواندن زندگی من را برنامه‌ریزی کرده است. از همان اوایل، به‌شدت کتاب می‌خواندم و الان هم زیاد کتاب می‌خوانم. یعنی از حدود ۶-۷ سالگی من با کتاب پیوند خوردم و این پیوند تاکنون هم ادامه دارد. این موضوع باعث شد که من شیفته ادبیات فارسی شوم و از دوم دبیرستان تصمیم گرفتم ادبیات فارسی بخوانم.

- از خاطرات کتابی‌تان برایمان بگویید.

من همان‌قدر که از کتاب خاطرات خوب دارم از مسئولان کتاب و کتابداران خاطره بد دارم. اولین‌بار که دسته‌جمعی با دوستان به کتابخانه رفتیم، من کلاس اول دبستان بودم ولی برادرم و دوستانش بزرگ‌تر بودند. هر کدام کتابی برداشتند و هیچ کتابی برای من نماند و فقط یک کتاب کوچک و سنگین مانده بود. آن کتاب درباره خوارزمشاهیان بود و متن سنگینی داشت. مسئول کتابخانه که مرد بداخلاقی بود به من گفت که کلاس چندمی؟ تو نمی‌توانی کتاب بخوانی و اجازه نداری کتاب ببری. گریه‌ام گرفت. گفت روی کتاب را می‌توانی بخوانی؟ نتوانستم بخوانم و کتاب را گذاشتم و با دلشستگی از کتابخانه بیرون آمدم. این خاطره می‌توانست من را تا آخر عمر از کتاب و کتابخانه بیزار کند؛ اما خوشبختانه اتفاقات دیگری افتاد و حتی با آن مرد بعدها دوست شدم.

- تا کنون شده با کتابی خیلی خاطره داشته باشید؟

من با کتاب «ماجراهای تن‌تن» خیلی خاطره داشتم و یکی از بهترین کتاب‌های دوران کودکی من بود. یک دوستی داشتم که این کتاب را داشت و او صادقانه کتابش را به من امانت می‌داد. سال‌های بعد برای پسرم هم این کتاب را خریدم و اکنون در کتابخانه خانه ما هم وجود دارد. همچنین در زمان ما مجله «کیهان‌بچه‌ها» چاپ می‌شد. دوست من یک دوره یک‌ساله از کیهان‌بچه‌ها را خریده و آن‌ها را به یکدیگر دوخته بود و خودش یک کتاب شده بود. آن را هم به من امانت داد و از آن زمان من و برادرم هوادار کیهان‌بچه‌ها شدیم.

- از وضعیت کتاب‌خوانی بچه‌های نسل جدید هم برایمان بگویید که آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

الان بچه‌ها جذابیت‌های دیگری پیدا کرده‌اند؛ یعنی سرگرمی‌های پرجاذبه‌ای مانند بازی‌های کامپیوتری و تلفن همراه دارند و این موضوع کار نویسندگان کودک و نوجوان را سخت‌تر کرده است. از طرفی برای بچه‌ها داستان‌هایی که ما در سال‌های گذشته می‌خواندیم، دیگر جذاب نیست؛ زیرا آن‌ها از مرزهایی رد شده‌اند که بالاتر از زمان ما است و سطح توقع‌شان بالاتر رفته است. با وجود تمام این‌ها، بچه‌ها کمتر کتاب می‌خوانند؛ اما اگر کتاب خوبی ببینند، حتماً از آن استقلال می‌کنند. همچنین امروزه کتاب‌های خارجی راحت‌تر ترجمه و در اختیار همه قرار می‌گیرد و این موضوع نیز کار نویسندگان ایرانی و انتخاب را برای مخاطبان سخت کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط