سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): امروز سومین روز از هفته کتاب و کتابخوانی است و در این شماره از پرونده «چطور کتابخوان شدم؟» با مژگان شیخی، نویسنده پُرکار حوزه کودک و نوجوان گفتوگو کردهایم. شیخی متولد سال ۱۳۴۱ و مدرک تحصیلی او، لیسانس مترجمی زبان انگلیسی است. او از سال ۶۳ کار نوشتن را با داستان «بلبل نوک طلا و باغ آرزوها» آغاز کرد. شیخی هم در زمینه ادبیات کودکان و هم ادبیات بزرگسالان فعالیت داشته است. آثار او در زمینه ادبیات کودک شامل «زندگی حضرت یوسف»، «تابستان و غاز سفید»، «دستی برای دوستی» و «گلی در سرزمین زمستانها» و موارد متعدد و متنوع دیگری است. در ادامه گفتوگوی ما را با این نویسنده میخوانید:
- چه زمان و چگونه به کتاب و کتابخوانی علاقهمند شدید؟
از زمان بچگی. پدر و مادر من فرهنگی هستند و معلم بودند. ما همیشه در خانهمان با کتاب سروکار داشتیم و پدر و مادر من همیشه کتاب می خواندند. آنها غیر از اینکه خودشان تدریس میکردند به کتابهای شعر و رمان علاقه زیادی داشتند و ناخودآگاه من نیز به سمت کتاب کشیده شدم.
- پس مشوق اصلی شما برای کتابخوانی خانوادهتان بودند.
بله. به دلیل تجربهای که خودم داشتم همواره توصیه من به پدرها و مادرها این است که اگر میگویید چرا بچه ما کتابخوان نمیشود، بهترین راه این است که بچهها کتاب را دست خودتان یعنی پدرها و مادرها ببینند. با حرف این کار پیش نمیرود و در عمل تأثیر خیلی زیادی دارد.
- در کل فکر میکنید خانوادهها چگونه و چه نقشی در کتابخوانشدن فرزندانشان دارند؟
خانوادهها نقش خیلی زیاد و تأثیرگذاری در کتابخوان شدن فرزندانشان دارند. وقتی ما دائم به بچه بگوییم که برو درس بخوان، این کار اشتباه محض است و اگر میخواهند در کنار درس، قدرت تخیل بچه بالا برود باید به سمت داستان و ادبیات هم بیاید. ذهن را با محفوظات پر کردن، کاری از پیش نمیبرد. بهترین کار برای اینکه به بچه بگوییم کتاب بخوان این است که خودِ پدر و مادر کتاب بخوانند و اگر میخواهند کتابی برای بچه بخرند به این موضوع اهمیت دهند که فرزندشان به چه ژانری علاقه دارد. مثلاً اگر کتاب طنز، رمان، داستان کوتاه، علمیتخیلی و… دوست دارد همان را برایش بخرند تا به مطالعه علاقهمند شود و مطمئن باشند که بعداً کتابهای دیگری هم میخواند. اگر میخواهند برای بچهها کتاب بخرند حتماً خود آنها را ببرند تا در خرید کتاب سهیم باشند و نظر بدهند.
- خودتان اوایل بیشتر به چه کتابها و ژانری علاقه داشتید؟
من کتابهای تاریخی و ادبیات کلاسیک خیلی دوست داشتم. در زمان ما کتابهای کودک مانند الان در تعداد بالا وجود نداشت. مجله «کیهان بچهها» داشتیم که من همیشه میخریدم و دوستش داشتم. کتابهای مخصوص کودک در بازار زیاد نبود؛ اما من رمان و کتابهای تاریخی زیادی میخواندم. یادم هست زمانی که مدرسه میرفتم، روز آخر بعد از گرفتن کارنامه اولین کار این بود که من و پدرم به لالهزار میرفتیم و در کتابفروشیها میچرخیدیم و برای روزهای تابستان کتاب میخریدیم. خاطرات گشتوگذار با پدرم برای خرید کتاب و شیرینی آنروزها همچنان در ذهنم مانده است.
- الان بیشتر چه کتابهایی میخوانید؟
الان همچنان کتابهای تاریخی و ادبیات کلاسیک خیلی دوست دارم. البته هر کتابی میخوانم و فقط خودم را محدود به یک ژانر بهخصوص نمیکنم. مثلاً اگر کتاب خوبی در حوزه زندگینامه، طنز و… باشد حتماً آن را میخرم و میخوانم.
- اینکه از بچگی به کتاب و کتابخوانی علاقه داشتید چقدر در آینده شما تأثیر داشت که به سمت ادبیات و فرهنگ سوق پیدا کردید؟
مسلماً تأثیر زیادی داشت. من از کودکی به نوشتن علاقه داشتم. دفتر خاطراتی داشتم و خاطراتم را در آن مینوشتم. همچنین پدرم هم اهل نوشتن بود و همیشه در یک دفتر یادداشت شعرهایی را که دوست داشت برای خودش مینوشت. مسلماً علاقه به کتاب و نوشتن از زمان کودکی در اینکه من در بزرگسالی به سمت کتاب و نویسندگی آمدم، تأثیر داشت. من تصمیم گرفتم برای کودکان و نوجوانان بنویسم؛ زیرا دنیای بچهها را خیلی دوست دارم.
- تاکنون شده با یک کتاب یا داستان زندگی کنید و خاطرات خیلی زیادی برایتان رقم بزند؟
قطعاً کتابهایی که میخواندم تأثیر زیادی روی من داشتند؛ با قهرمانان داستان همذاتپنداری میکردم و شگفتزده میشدم که آدمهای عادی میتوانند در زندگی چه کارهایی بکنند. یکی از کتابهایی که من خیلی دوست داشتم کتاب «کلیات شمس تبریزی» مولانا بود و گاهی که دلم میگرفت، ناراحت میشدم و دوست داشتم حالوهوایی عوض کنم مولانا میخواندم.
- در پایان توصیه شما برای اینکه بچهها را به سمت کتابخوانی ببریم، چیست؟
همانطور که در ابتدا گفتم بهترین کار این است که پدرها و مادرها کتاب دستشان بگیرند و بخوانند. اینکه مادر و پدر با گوشی همراه بازی کنند و سرگرمیهای دیگری داشته باشد اما به بچه بگویند که کتاب بخوان، تأثیر زیادی ندارد. چقدر خوب است که والدین درباره کتاب با بچهها حرف بزنند. مثلاً با نوجوانان یک کتاب مشترک بخوانند و درباره آن صحبت کنند. برخی از والدین با نوجوانان ارتباط نزدیکی ندارند و نوجوانی هم سن حساسی است. پدر و مادر اگر در این سن حرفی را به صورت مستقیم به نوجوان بگویند، آن را قبول نمیکند؛ اما کتاب به صورت غیرمستقیم آن پیام و مسئله را منتقل میکند. برای سن کودک نیز خوب است که ما کتابخوانی را برای آنها خوشایند کنیم. اینکه خودمان برایشان کتاب بخوانیم و هنگام خواندن داستان گاهی لحنمان تغییر کند یا مثلاً ادای حیوانات را دربیاوریم، بسیار تأثیرگذار است. من شنیدهام برخی از پدرها و مادرها میگویند که کتاب را به صورت نمایش برای بچه اجرا میکنیم. این روشها کتابخوانی را برای بچهها شیرین میکند. باید به سلیقه آنها نیز اهمیت دهیم و کتاب مورد علاقهشان را برایشان تهیه کنیم و اصرار نکنیم که یک کتاب خاص با موضوع خاص بخواند. خوب است که بچهها در کتابخانه عضو شوند، به کتابفروشی بروند و کتاب جزو زندگی ما باشد. همانطور که خیلی چیزها را برای زندگی لازم میدانیم، باید کتاب را هم جزو ملزومات زندگی قرار دهیم.
نظر شما