سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ابوذر یاسری، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) در نشست تخصصی «نقد کلان حکمرانی پهلوی» از سلسله نشستهای سومین نمایشگاه کتب تاریخ معاصر که سهشنبه دهم بهمن ماه ۱۴۰۲ در سرای کتاب خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد، گفت: اگر بخواهیم در مورد هر دوران حاکمیتی ارزیابی ارائه بدهیم، باید ابتدا مشخص کنیم بر اساس چه الگویی این نقد را انجام میدهیم. شاخصهها و مدل مطلوب کدام است که بر اساس آن میسنجیم؟ مدلهای توسعه به دو دسته کلی تقسیم میشود. برخی از این مدلها توسعه کشورها را به شکل وابسته تعریف میکنند. چنانکه بعد از جنگ جهانی دوم یعنی جنگ سرد ما دو ابرقدرت در عرصه جهانی داشتیم که کشورها تقسیم میشدند تا در ذیل یکی از این دو تا قطب قرار بگیرند و بر اساس مدل سوسیالیستی یا لیبرالیستی، سرمایهداری پیشرفت کنند، البته جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی، نه غربی روی کار آمد و اصل استقلال را مطرح کرد.
وی افزود: این مدل و این الگو قبل از آن بارها از سوی کشورهای دیگر مانند هندیها مطرح شده بود، اما نتوانستند به آن نقطه مقصود برسند. البته در این مدل با کشورهای دیگر ارتباط میگیریم اما مبنای تصمیمگیری خود حاکمیت داخلی و مردم هستند که بر اساس مدل مردمسالاری تصمیم میگیرند. در خصوص پهلوی اگر بخواهیم نقد کنیم، ابتدا باید ببینیم که نگاه شاه پهلوی به قدرتهای خارجی چگونه است؟ مبنای مشروعیت سیاسی چگونه است؟ اصلاً چگونه ایجاد شده و نگاهش به ظرفیتهای داخلی کشور چگونه بوده است؟ به نظرم این مسئله مبنای مهمی است که میتواند ما را به یک الگو و مدل جدیدی در نقد سلسله پهلوی برساند.
یاسری بیان کرد: گاهی اوقات تحلیلگران به سمت اینکه شاخصههای اقتصادی در دوران پهلوی چگونه بوده است، میروند. آن حرف اصیل نیست اگرچه در آنجا هم حرف زیاد داریم اما بحث اصلی این است که مشروعیت سیاسی سلسله پهلوی چگونه است؟ ما در دنیا در نظامهای دینی بیان میکنیم که اذن الهی و مقبولیت مردمی لازم است. در حکومت مدلهای مادی، ماتریالیستها میگویند رأی مردمی. روشی که سلسله پهلوی بر سر کار آمد بر اساس هیچیک از این مدلها نبود. حتی به مدل شاهان سابق کشور هم نبود. از ابتدای سلسلههای پادشاهی در ایران، هر پادشاهی که روی کار آمد، با قدرت و زور شمشیر خودش روی کار آمده است و سلسله پهلوی تنها بدعت در عرصه حکمرانی در ایران است که با اراده اجنبی و قدرتهایی که نشان دادند، دشمن سرزمین ایران هستند، بر سر کار آمد. کسانی که در طول تاریخ در این کشور قتل عام کردند.
وی در ادامه گفت: قبل از بر سر کار آمدن رضاخان و در واقعه قحطی بزرگ، در حدود یک سال و مقارن به قدرت رسیدن رضاخان و از کودتای سوم اسفند از ۱۲۹۶ که با ۱۹۱۷ میلادی و انقلاب اکتبر روسیه معادل است، روسها خاک ایران را ترک میکنند و انگلیسیها کل سرزمین ایران را به اشغال خودشان در میآورند و به مدت دو تا سه سال قحطی مصنوعی و نسلکشی در ایران اتفاق میافتد. برخی گفتهاند یک سوم جمعیت ایران و بعضاً گفتهاند چهل یا پنجاه درصد از جمعیت ایران با قحطی و بیماری ناشی از سیاست انگلیسیها تلف شدند. چنانکه در کشورهای دیگر مانند هند و بنگال هم سیاست قحطی و نسلکشی را پیاده کرده بودند. در این شرایط باز هم انگلیسیها همان کار را انجام میدهند. دکتر مجد استاد دانشگاه پنسلوانیا کتابی با عنوان «رضاشاه و بریتانیا» دارد که از علاقهمندان میخواهم این کتاب و اسنادی که در این زمینه وجود دارد را ببینند.
یاسری افزود: یعنی ابتدا و روی کار آمدن سلسله پهلوی با کودتا و کودتایی با طراحی آیرون ساید، نماینده انگلیس در خاورمیانه و دستور چرچیل است. تغییر این سلسله یعنی برداشتن رضاخان و گذاشتن محمدرضا هم با اراده انگلیسیهاست. حتی محمدرضا بعد از مدت زمانی حکومت کردن، میرود که بازگرداندنش دوباره با ماموریت آژاکس و توسط آمریکاییهاست. تا انتهای دورهاش که برخی از طرفداران پهلوی میگویند، آمریکاییها گفتند برود، مگر آوردن او با چه کسی بود؟ خاطرات سالیوان را که میخوانید، شاه نزد سالیوان میرود تا ببیند به کدام کشور باید برود. سالیوان نقل میکند که من گزینههایی که شاه میتواند به آنجا برود را به او بگویم. شاه در چشمهای من طوری نگاه میکرد که انگار منتظر بود من نام کشور متبوع خود یعنی آمریکا را بیاورم. گفتم میتوانم در مورد آمریکا با مقامات وزارت خارجه صحبت کنم. شاه خوشحال شد و دستانش را بر هم مالید و گفت راست میگویی؟
وی بیان کرد: اولین نکته این است که بگوییم این تنها سلسله نیابتی در کشور است که محصول استعمار مدرن است. زمانی که استعمار نو آمد، کشورهای استعماری دیدند زشت است که اینها بخواهند با ارتش و یال و کوپال در مستعمره خود قدم بزنند و خودشان را پیشرفته و مدرن توصیف کنند و هم اینکه هزینههایشان خیلی بالا میرود. به این سمت حرکت کردند که حاکمیت وابسته نصب کنند. در این زمان در هند هم کمپانی هند شرقی که انگلیسیها تاسیس میکنند، میتوانیم به چنین حکومت وابستهای اشاره کنیم. در عین حال باید بگویم که ایران از دیرباز به چند دلیل مهم مطمح نظر اینها بود. چون ویژگی ایران را کشور دیگری نداشته است. آیزنهاور زمانی که آمریکاییها جای انگلیسیها را بعد از جنگ دوم جهانی گرفتند و آن کودتا را در ۲۸ مرداد انجام داد، گفت: گمان نمیکنم کشوری در ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد. اصلاً ایران متفاوت است. دلیلش این است که هم نفت دارد و هم در چهارراه جهان قرار گرفته است.
یاسری در ادامه گفت: به کتاب ویلیام شوکراس اشاره میکنم که در کتاب «آخرین سفر شاه» ذکر میکند که برای دومین بار یعنی در شهریور ۱۳۲۰ نیز لندن درباره فرمانروایی آن تصمیم گرفت، گرچه محمدرضا به عنوان ولیعهد تعیین و برای جانشینی پدرش رضاشاه در موقعیتی مساعدتر تربیت شده بود اما لندن تحمل کرد. اعضای کابینه انگلستان بازگشت یکی از اعضای قاجار را به تخت سلطنت مورد بررسی قرار دادند. پارهای از مقامات انگلیسی محمدرضا را شخصی میدانستند، ضعیف و ترسو که دست در دست سفارت آلمان دارد، اما سرانجام آنها و روسها تصمیم گرفتند او را بر تخت پدرش بنشانند و چنین استنباط کردند که اگر خواسته آنها را انجام ندهد، همیشه میتوان شخص دیگری را به جایش گذاشت…. این نکته را خود محمدرضا در کتاب «پاسخ به تاریخ» ذکر میکند که اول قرار بود یک پسر قجری را به عنوان شاه ایران بگذارند اما معلوم شد که این شخص یک کلمه هم فارسی بلد نیست که حتی در لندن نیز این یک مانع تلقی شد.
وی افزود: یعنی محققان غربی و آمریکایی این برایشان کاملاً روشن است. البته به این معنا نیست که اقداماتی را انجام دادهاند که بتواند مفید باشد، طبعاً برای استمرار سلطه و حاکمیت باید کارهایی را انجام میدادند. تحلیلهای ارائه شده هم نشان میدهد که محمدرضا هر کاری هم اگر انجام داده، برای ایران نبوده است. مثلاً راهآهن که برای جنگ جهانی دوم و برای انتقال انگلیسیها برای کمک به شوروی و برای حمله به آلمان بود. وگرنه اصلاً جنگ دوم جهانی به این معنا پیروز نمیشد. در واقع اول برای کمک به آنها بود که در نهایت از قبل آن ممکن است ایران هم به نوایی رسیده باشد.
یاسری بیان کرد: تعیین نخستوزیر، تعیین نمایندگان مجلس یعنی علی امینی را خود جان اف کندی تحمیل کرد. شاه ترسید اگر او را به عنوان نخستوزیر تعیین نکند شاید او را به عنوان شاه قرار بدهند و این نگرانی همیشه در محمدرضا شاه وجود داشت. اردشیر زاهدی در کتاب خاطراتش میگوید: جان ویلی، سفیر کبیر آمریکا تکلیف کرد که رزمآرا بشود و جالب این است که گفتمان اینها چیست؟ حرف اصلی رزمآرا این است که ایرانی لولهنگ هم نمیتواند بسازد. یعنی تحقیر ایرانی و تاکید بر ناتوانی ایرانی و زمانی که ایرانی نمیتواند چه کسی باید بیاید؟ قطعاً جریانهای قدرت غربی و استعماری.
وی در ادامه گفت: اما حد و حدود غربیها تا کجاست؟ یک وقتی رهبر حکیم انقلاب فرمودند که ما تا کجا اگر وابدهیم بس است؟ بعضی از رؤسای جمهور سابق که امروز فوت کردهاند، گفته بودند این صحبت رهبری پاسخ ندارد. یکی از اثرات کلیدی چنین حکمرانی این است که شما دست به اقداماتی میزنید که هیچیک از گذشتگانتان انجام ندادهاند. برخی فکر میکنند ما با تمام شاهان مخالفیم. بله این درست است، ما با ظلم مخالفیم ولی فرق است بین ظالمی که مقتدر است با ظالمی که ذلیل است. در سلسله شاهنشاهی ایران شاهی نداشتیم که خاک از دست بدهد، بدون اینکه بجنگد. قاجارها اغلب جنگیدند و خاک از دست دادند، البته نه اینکه با این موافق باشیم اما توجیهی دارد. یا مثلاً ناصرالدین شاه جملهای دارد مبنی بر اینکه خدا میداند، داغ هرات تا قیامت مرا خواهد سوزاند. ولی در دوره پهلوی وقتی در معاهده سعدآباد چهار شاه در کنار هم مینشینند عمده قریب به اتفاق را شاه ایران میبخشد. یعنی سه هزار کیلومتر را میبخشد به افغانستان و ۸۰۰ کیلومتر را به ترکیه میبخشد. لذا اولین اثر این است که ما خاک را از دست میدهیم و دومین اثر این است که وقتی موجودیت و حاکمیت خودم را میبخشم با مردم چگونه رفتار میکنم؟
یاسری افزود: آنچه که در بعد از انقلاب موجب پیشرفت ایران شد، خود مردم هستند. شاه نگاهش به مردم چگونه است؟ خاطرات علم یا گزیده خاطرات علم را بخوانید. خاطرات مادر فرح هم ایراداتی بر آن وارد شده است اما قابل رد مطلق نیست. متعاقب این نگاه به مردم و ظرفیتهای داخلی است که شما کشتارهای دوره پهلوی را میبینید. شما گوهرشاد را میبینید، گوهرشاد چه اشکالی دارد، مردم میخواهند پوششی که از دوره باستان بر جای مانده است را حفظ کنند که به رگبار بسته میشوند. این کشتار و نحوه برخورد با مردم و حذف مردم از حاکمیت بر سرنوشت و استبداد مطلق نتیجه نگاه به غرب و خارجی بودن است. این حکومت هیچ پایهای در بین مردم نداشت.
وی بیان کرد: ما مسئلهای که داریم با شخص شاه نیست بلکه راهبرد وابستگی عامل فقر و فلاکتی است که در این دوره حاکم است. حجم فروش نفت در این دوره بالاست، درآمد نفتی از سال ۴۳ تا ۵۳ به چهل برابر رسید. دیگر اینکه افزایش صعودی قیمت نفت را هم داشت. این در حالی است که جمعیت ایران یک سوم امروز بود. سهم هر ایرانی ۲۰ تا ۳۰ برابر امروز میشد. با آن وضعیت ایرانیها چه داشتند؟
این مدرس دانشگاه گفت: شرایط رو به افول بود. علت این هم استبداد اقتصادی شاه بود. کشوری که یک درصد از روستاهایش برق و چهار درصد آب آشامیدنی داشتند. بحران اواخر دوره پهلوی به دلیل استبداد است. وقتی استعمار ورود میکند، استبداد هم متکی به استعمار است. امام را به چه دلیل از کشور تبعید میکنند، به دلیل توهین به آمریکاییها امام را تبعید میکنند. زمانی که امام متوجه میشوند که کاپیتولاسیون پذیرفته شده است، میفرماید برای من فیضیه را مهیا کنید، میخواهم سخنرانی کنم. شب سخنرانی با آقا مصطفی صحبت کردند و گفتند: اگر آیتالله بخواهد علیه شخص اول مملکت هر چه بگوید، از نظر ما اهمیتی ندارد اما بداند صلاح نیست علیه آمریکا مطلبی گفته شود. این سخن در کتاب مربوط به انقلاب اسلامی از دکتر محمدرحیم عیوضی آورده شده است. امام بر روی منبر رفت و فرمود: به داد ما برسید، اسلام را به آمریکا فروختند. که نتیجه تبعید امام بود.
وی افزود: تفکر وابسته در مورد تفکر ملیگرا وقتی میگوییم، این است که ملی شدن نفت را اولین بار نواب بیان کرد اما به چه وضعی مبتلا شد. حکومت وابسته اول ملیگراها را از بین میبرد. این گونه نیست که این تفکر با رفتن محمدرضا از بین رفته باشد. انقلاب ما یک انقلاب مکتبی است. در دولت جمهوری اسلامی هم آمدهاند کسانی که به تفکر وابستگی پایبند بودند. اگر گاهی اقتصاد رو به افول میرود، به دلیل راهبرد وابستگی است. اگر راهبرد وابستگی شناخته شود، مشکل حل میشود. امام (ره) فرمودند انقلاب اسلامی یعنی ما میتوانیم در برابر وابستگی. این را اگر جوانان عزیز ما دریابند ریشه مشکلات و راه برونرفت از مشکلات روشن خواهد شد.
نظرات