سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه سلیمانی ازندریانی: وقتی هفتهها بعد از پایان سریال همگناه، مشغول دیدن سریال بودم از خواهرم پرسیدم: «خوب تموم شد یا بد؟» جواب داد: «همون طوری تموم شد که باید میشد». یک جواب کاملاً تکنیکی. پایان بر اساس پیرنگ. اما جواب ساده بود نه با اصطلاحات تخصصی. هر داستانی باید طوری تمام شود که نویسنده در طول داستان برای آن برنامهریزی کرده است. اما مخاطبان معمولاً برای داستانها دو یا چند پایان متصور میشوند که همین یعنی نقطه تعلیق. گاهی هم روند داستان طوری است که نمیشود پایان داستان را حدس زد. نه اینکه قرار باشد با یک پایان غافلگیرکننده مواجه باشیم بلکه به دلایل مختلف جریان داستان مهم است و پایان آن اهمیت خاصی ندارد.
ولی همه داستانها بالأخره در جایی به پایان میرسند. پایان داستانها انواع مختلف دارند.
- پایان خوش (اتفاق تلخی که قابل پیشبینی بود نمیافتد یا اگر اتفاق تلخی رخ داده سرانجام حل و فصل میشود)
- پایان تلخ (داستان با یک ماجرای غمانگیز به پایان میرسد. مثلاً مرگ، جدایی یا…)
- پایان باز (نویسنده سرانجامِ داستان را مشخص نمیکند و اجازه میدهد که خود مخاطب تصمیم بگیرد چه اتفاقی میافتد. یعنی از بین اتفاقاتی که ممکن است رخ بدهد یکی را انتخاب کند. البته معمولاً اگر پایان داستان مشخص باشد برای مخاطب لذتبخشتر است. ولی گاهی پایان باز حرفهایتر است.)
- پایان مبهم (شاید کمی شبیه به پایان باز باشد اما مخاطب نمیتواند هیچ حدسی دربارهئ آن بزند. یعنی هیچ انتخابی ندارد.)
- پایان خنثی (نه اتفاق خوبی رخ میدهد. نه اتفاق بدی. فقط داستان تمام میشود. البته مخاطب بالاتکلیف نمیماند.)
- پایان غافلگیرکننده… در راستاری پیرنگ داستان (مخاطب انتظار این پایان را ندارد اما غافلگیری در راستای طرح و پیرنگ داستان است. غافلگیری از نوع کاذب نیست)
برای روشنتر شدن مطلب بهتر است که چند نمونه را بررسی کنیم.
- آتش بدون دود اثر نادر ابراهیمی
نویسنده در این کتابِ چند جلدی یک قهرمان ترکمن ساخته که هرکس با انقلاب ایران بیگانه باشد گمان میکند انقلاب با رهبری «آلنی» قهرمان داستان به پیروزی رسیده است. شخصیتپردازی، فضا سازی، قصهگویی ایجاد تعلیق و… همه و همه در این رمان به شکل درجه یک اتفاق افتاده است. حتی تحریفِ تاریخ هم در داستان پذیرفتنی است. با توجه به شخصیت آلنی و فعالیتهایش در انتهای داستان یا باید در پیروزی انقلاب نقش اساسی داشته باشد یا اینکه در این راه شهید شود. آلنی شهید میشود؛ اما نه با یک مرگ قهرمانانه. نویسنده آنقدر پایان داستان را کش داده که مخاطب را خسته میکند. اگر حدود ۵۰ صفحه از پایان داستان حذف میشد و آلنی قهرمانانه کشته میشد این اثر باشکوه صاحب یک پایان باشکوه میشد. کشته شدن آلنی تلخ بود اما کشته شدن قهرمانانه این تلخی را تبدیل به یک پایان خوب میکرد.
- من پیش از تو اثر جوجو مویز
یک پرستار قرار است که به یک معلول روحیه بدهد تا معلول از خودکشی منصرف شود. اما در پایان معلول خودکشی میکند و بخشی از اموالش را به پرستار میبخشد. یک پایان تلخ اما خوب چون قهرمان داستان پرستار است که به خاطر شرایط خانوادگی در یک حصار گیر افتاده. بیمار که عاشق پرستارش شده آرزو دارد که پرستار آزادی خودش را به دست بیاورد و در این راه به او کمک میکند. قبل از خودکشی با صحبتها و راهنماییهایش و بعد از خودکشی با بخشی از اموالش؛ گرچه شخصیت معلول برای مخاطب دوستداشتنی بود و تا لحظه پایان منتظر بود تا او منصرف شود. اما فرض کنیم با یک ماجرای واقعی مواجه هستیم. اگر او به اصرار پرستار زنده میماند و با او ازدواج میکرد قطعاً سالها بعد هردو دچار ملال میشدند. مرد با مرگ به رهایی رسید و دختر با تحصیل در رشته مورد علاقهاش.(بدون توجه به جنبههای مذهبی. در خود کتاب هم به گناه بودن خودکشی اشاره شده است)
- جاده اثر کورمک مک کارتی
یک داستان آخرالزمانی. دنیا بر اثر یک انفجار نابود شده و فقط تعداد کمی آدم با منابع غذایی محدود باقی ماندهاند. یک پدر و پسر در سرمای زمستان به سمت یک منطقه گرم حرکت میکنند. در طول مسیر اتفاقات وحشتناک زیادی برای آنها رخ میدهد و بیماری پدر شدت میگیرد. در پایان، پدر پسر را به یک خانواده میسپرد و خودش میمیرد. باز هم یک پایان تلخ اما امیدبخش؛ گویی که پسر قرار است زندگی کند. او و دیگرانی که زنده میمانند قرار است دوباره زمین را به جایی برای زندگی تبدیل کنند؛ البته اینها عبارات کتاب نیستند. معنای مستتر در آن هستند.
- مجموعه خانه عنکبوت اثر صالح مرسی
یک سری مجموعه کتاب جاسوسی با داستانهای متفاوت. مبنای همه داستانها مبارزه مخفیانه مصریها با اسرائیل است که اکثراً تم جاسوسی دارند. در پایان همه این مجموعهها مصریها پیروز میشوند. یک پیروزی بر اساس تلاش و جدیت و فداکاری؛ هم پایان خوش و هم پایان خوب؛ پایانی که باعث رضایت مخاطب میشود. شکست این قهرمانان یعنی ناامیدی مخاطب؛ البته اگر پیروزی بر اساس شانس یا عوامل ماوراءالطبیعه اتفاق میافتاد برای مخاطب پذیرفتنی نبود.
- خوشههای خشم اثر جان اشتاین بک
مهاجرانی که به دلیل از دست دادن زمینهایشان در جایی دورتر به دنبال کار و زندگی راحت هستند اما در سرزمین جدید هم به دلیل ازدیاد متقاضیان کار، عملاً کاری وجود ندارد و همه مهاجران آواره هستند و عده زیادی از آنها تبدیل به سارقان و برهم زنندگان آرامش جامعه میشوند. این کتاب با محوریت یک خانواده پیش میرود؛ خانوادهای که تلاشهایش هیچ نتیجهای ندارد. سرانجام خانواده از هم میپاشد. صفحه پایانی کتاب یک صحنه تأثیرگذار است اما درواقع داستان یک پایان مبهم دارد. مبهم از این جهت که نمیدانیم سرنوشت این آدمها به کجا ختم خواهد شد. آیا همگی از گرسنگی میمیرند؟ چون تقریباً هیچ شانسی برای موفقیت ندارند. شاید پایان مبهم برای یک کتاب پایان بدی به نظر برسد اما اگر قرار بود نویسنده سرنوشت شخصیتها را یکی یکی به نمایش بگذارد هم انسجام اثر از بین میرفت و هم پایان داستان تبدیل به نریشن میشد. به علاوه اینکه احتمالاً نویسنده تصمیم داشته مخاطب را در استیصال و سرگردانی شخصیتها شریک کند چون درواقع این کتاب براساس واقعیت نوشته شده و مهاجرانی که به اجبار سرزمین خودشان را ترک کردند سرنوشت خوبی پیدا نکردند.
وقتی در مورد پایان خوب صحبت میکنیم عدهای گمان میکنند منظور از پایان خوب، پایان خوش است. پایان خوب لزوماً خوش نیست گرچه مخاطب به دلیل همذاتپنداری با شخصیتهای داستان دوست دارد بیشتر شریک اتفاقات خوب باشد تا تلخ اما گاهی یک اتفاق تراژیک داستان را به اوج میرساند و باعث ماندگاری داستان میشود. گاهی مرگ پرافتخار بهتر از یک مرگ یا زندگی با ذلت است.
نظر شما