به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، فداکاری در دشت کربلا به اوج و انتهای خود رسید و حضرت امام حسین (علیه السلام) رسالت الهی خویش را با تقدیم خون و جان خود و عزیزانش بدون نقص به انجام رسانید و ضمن آگاه شدن امت اسلامی از ناآگاهی، دین مبین اسلام را تا ابد جاودانه کرد. این رشادتها و جانفشانی ها به روایت شاعران آئینی هرمزگان پیشکش حضورتان میشود.
مهدی رستگاری- شاعر آئینی:
تقدیم به حضرت علی اکبر (علیه السلام)
وقت شهادت شد بیا مولا به بالینم
ای کوفیان و شامیان اینک شما و من
سگهای پست بیعنان اینک شما و من
من سرو بستان حسینی ام در این صحرا
در متن توفان دمان اینک شما و من
من شاهد آل رسولم نامسلمانان
ای دشمنان خاندان اینک شما و من
آمد زمان رزم شیران بنی هاشم
با خشم این شیر ژیان اینک شما و من
در حملهها از من گریزانید بدکاران
آخر کجا از ترس جان اینک شما و من
من یک تنم؛ پس حمله ناغافل آخر چیست
شد تیره چشمم ناگهان اینک شما و من
لبریز گردیده وجود از درد و سوز و زخم
مجروح و بی تاب و توان اینک شما و من
ای اسب خون در چشم من گم کرده ای ره را
با زخمهای خونفشان اینک شما و من
هر تکه از جان و تنم فریاد ایمان شد
ای تیغ های بی امان اینک شما و من
وقت شهادت شد بیا مولا به بالینم
پر میکشم از این جهان اینک شما و من
دامان یار و شهد نوش و عشق بی پایان
در لحظههای جاودان اینک شما و من
درس وفا و جان نثاری از من آموزید
اهل زمین در هر زمان اینک شما و من
من مظهر نور شهیدانم به حق مهدی
گردیده چون حقم عیان اینک شما و من.
حیدر رضائی گشوئیه- شاعر آئینی:
چرا اسفند وار این دشت می سوزد؟ چرا فردا؟
چرا اسفند وار این دشت میسوزد؟ چرا فردا؟
چه می آید مگر از خشم دشمن، بر شما فردا؟
به صحرا ریگها، همرنگِ خون، زینب چه میبیند؟
چه بی اندازه خون میبارد از شمشیرها فردا؟
علی اصغر چنان بیتاب، در گهواره میگرید
گلویش میشود آماج پیکان، از جفا فردا
در آن آشوب وشر، در علقم از جور اراذل هم
عَلَم افتاده هم عباس، دست از تن جدا فردا
چرا انگشت و انگشتر؟ چرا آتش، چرا خیمه؟
چه بیرحمی، چرا غارت؟ چرا سیلی روا فردا؟
چرا کف میزند کوفی؟ شماتت میکند شامی
و یا اینکه چرا سر میبُرد شِمر از قفا فردا؟
مگر ازتل چه میبیند، که می سوزد از آن زینب؟
قیامت میشود برپا، در آنجا از بلا فردا
تو بر بالایِ نی، من پا به پا با کاروان، یعنی
جدایی میزند آهنگ آتش یا اخا فردا.
نظر شما