شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۱
«فرشتگان سپید می‌نویسند»؛ شعرهایی زنانه اما دلنشین و قابل قیاس با زبان و جهان مردانه

بوشهر - مجموعه‌شعر «فرشتگان سپید می‌نویسند» سروده فرشته گزدرازی از دیدگاهِ زبانِ زنانه و رویارو شدن با زبان و جهانِ مردانه بسیار قابل بررسی و پردازش است، زیرا افزون بر اینکه او شعر خود را با سبکی مشخص ارائه کرده، دلنشینی و خوش‌خوانی را نیز به متن تسری بخشیده است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بشیر علوی، نویسنده و منتقد ادبی: فرشته گزدرازی، شاعر و هنرمند جنوبی، متولد ۱۳۵۴ فرزند نامدار گزدرازی، زاده شهر خورموج است. دوران ابتدایی را در دبستان آستروتین و دوره راهنمایی را در مدرسه عاشوری و دبیرستان را در رشته علوم تجربی در دبیرستان فاطمیه خورموج به پایان رساند. وی از دوره نوجوانی علاقه‌مند به کتاب و نوشتن و رشته‌های هنری و عضو فعال کتابخانه عمومی شهر خود بود.

گزدرازی در دوره راهنمایی و دبیرستان در مسابقات فرهنگی، شرکت کرده و جزو نفرات برگزیده در رشته داستان‌نویسی شد. او که دارای مدرک گلیم‌بافی و قالی‌بافی و تابلوفرش است، هم‌اینکه در رشته قالی‌بافی و تابلوفرش هم فعالیت دارد و کار قالی‌بافی نیز انجام می‌دهد. افزون بر این، گزدرازی دارای مدرک خبرنگاری و عضو انجمن ادبی قلم شهرستان دشتی است که مدیریت این انجمن را هم‌اکنون عهده‌دار است. افزون بر این مسئولیت، ویراستار مجموعه شعرها و کتاب‌هایی است که در دشتی منتشر می‌شوند.

این شاعر خود نیز صاحب اثر است. وی «فرشتگان سپید می‌نویسند» را سال ۱۳۹۹ با همکاری نشر بید منتشر کرد که یک‌سال بعد به چاپ دوم رسید. این مجموعه، ۵۸ قطعه شعرِ سپید دارد. نام مجموعه از مصراع زیر گرفته شده است:

«فرشتگان قضاوت خواهند کرد

بر فریادهایی که در سکوت شکست

فرشتگان سپید خواهند نوشت» (فرشتگان سپید می‌نویسند، ص ۲۵)

خودِ شعر بالا در درونِ خود، اندوه و شکایت یک زن را بیان می‌کند. تکرار فرشتگان و فریادهایی که در گلو شکسته می‌شود، اندوه و رنج و یأس زن را به ذهن متبادر می‌کند.

مواردی از تصاویرِ مردانه در شعر خانم گزدرازی به‌وجود آمده است. در آن موارد، بزرگی و عظمت و شکوه مرد را با زبان شعر بیان می‌کند. این روند را برای درگیرشدنِ تصویرها با عاطفه و ابهت‌بخشیدن به عاطفه ایجاد کرده است:

«ستاره‌های اشک سوسو می‌زند در چشم‌هایم

مرد که گریه نمی‌کند» (همان، ص ۴)

یا

«من شعر می‌گویم

نه به وسعت ثانیه‌ها

به مثال سایه‌های بلند

به قامت شانه‌های یک مرد» (همان، ص ۵)

به نظر می‌رسد که دردِ شعر «چلچله»، درد همه زنان است که گزدرازی، خواسته یا ناخواسته آن را بیان کرده است. درد تنهایی، درد جاماندگی:

«نه چشمانم آبی است

نه گیسوانم شرابی

قلبی دارم پرشده از تنهایی

و دستانی که سال‌هاست

سرانگشتانش

فراموش کرده باران را

و به چلچله‌ای مانده‌ام

که از کوچ جامانده» (همان، ص ۳۰)

و در شعر زیر نیز اگر «من» را بیانگرِ زن به معنای ماهویِ خود بگیریم، یأس و اندوهِ مطلق همیشگی زن را به ذهن نزدیک می‌کند:

«من وارث

اندوه پاکم

تقدیری پوچ مطلقم» (همان، ص ۲۹)

با صراحت کلام، به نگرانی‌های زنانه، شأن وجودی می‌دهد و آن را نوعی نگرانی خاص و دائمی و پایدار معرفی می‌کند:

«آن گونه که شرط نبسته‌ام

به تیک‌تاک ساعتی

پشت نگرانی‌های زنانه‌ام

دیوانه‌وار دوستت داشته باشم» (همان، ص ۶۱)

«فرشتگان سپید می‌نویسند»؛ شعرهایی زنانه اما دلنشین و قابل قیاس با زبان و جهان مردانه

بیانِ غیر مستقیم از خود در شعرِ زنانِ معاصر با آوردنِ واژه‌هایی مانندِ «زن و دختر و بانو» ایجاد می‎‌شود. زبان و ذهنِ شاعر زن، خواسته یا ناخواسته به دنبالِ نام بردن از خود است، به گونه‌ای که خود را معرفی کند و در معرض قضاوت قرار نگیرد. در شعر گزدرازی، این رویکرد با مخاطب قراردادنِ «دخترِ قالی‌باف» نشان داده شده است. از دیدگاهِ روانشناسیِ زبان، شاعرِ زن وقتی می‌خواهد از خود بگوید و درد و شِکوه و اندوهِ خود را بیان کند، به گونه‌ای غیر مستقیم، با کمک گرفتن از واژه‌ای از جنس خود، به این مهم می‌پردازد:

«حجم تنهایی‌ات را

دختر قالی‌باف

در سرانگشتان زخمی‌ات بگذار

اینجا کسی دلش تنگ نمی‌شود» (همان، ص ۵۰)

در شعر زیر با صراحت خود را «زن» معرفی می‌کند و از بیان غیر مستقیم به بیان مستقیم می‌رسد، هرچند که در ابتدایِ مصراعِ دومِ شعر از «زن» در شگردِ بیان غیر مستقیم بهره می‌برد، ولی در ادامه، خود را با نام «زنی هستم»، معرفی می‌کند. این نوعِ بیان در زمره برابری با زبان مردانه قرار می‌گیرد و زن در ماهیتِ وجودی خود از پیله تنیده‌شده سنت، خود را بیرون می‌کشد و اعتماد به نفسِ رفته‌اش را می‌یابد و در معرفی زن به معنای ماهویِ کلام تلاش می‌کند:

«زنده ماندنش خلسه ابدی است

زنی که لابه‌لای کلمات گم شده

ببخش بی‌اجازه می‌خندم

زنی هستم که اعتراف می‌کنم

به تمام شادی‌های خیالی

بغض‌های ناشکفته‌ام جهان را

بیدار نخواهد کرد» (همان، ص ۵۹)

آشتی با مظاهرِ زیست‌اقلیم در شعر خانم گزدرازی، سهم عمده‌ای در تولید تصاویر داشته است. این شگردِ ادبی، از پرتأثیرترین محورهایی است که در مددرساندن به عاطفه، نقشِ پرتوانی از خود ایجاد می‌کند. مانندِ توانی که بندِ زیر از واژگان بومی گرفته است. کوچِ شالوها مهاجرت را صمیمانه‌تر و شروه، غم را اصیل‌تر به ذهن متبادر می‌کند:

«و تو

ابهام رؤیاهای من

چون شالوهای از بندر

کوچ کرده‌ای از دلم

پشت پرده اشک‌ها

موج می‌زند خیال رویت

شروه‌ترین فایز را

زیر سایه‌ای از درد

در تب دلتنگی‌ام خواهم خواند» (همان، صص ۱۰-۹)

بومی‌ها می‌دانند که کلوت‌های دشتی چه سکوتی دارند. این سکوت با شکوه خود در ترسیم عاطفه در شعر زیر همراهی کرده است:

«خاطراتی از جنس پونه‌های خشک

هر لحظه مرا خرد می‌کند

مثل سکوت کلوت‌های دشتی

که نرسیده‌اند به دریا» (همان، ص ۳۰)

نوع و زبان تشبیه در شعر زیر با توجه به «پری کدام فایز شدن»، مردانه است. افزون بر آن، دستگاهِ زبانِ بومی‌گری و اقلیم‌نویسی در شعر زیرِ بهترین تصاویر را برای تفهیمِ عاطفه به مخاطب ایجاد کرده است. هر کدام از ترکیب‌های بومی در این شعر، همان وظیفه‌ای بر عهده دارند که در عالم خارج از متن، عهده‌دار آن هستند. ترکیباتی مانندِ خرماپزان، کُنارهای جنوب، خرمای گنتار، خان دشتی، فایز و سدرهای جنوب.

«چون خرماپزان مرداد

تب دلتنگیت پر می‌شود از خاطراتی غریب

دوست داشتنت مزه گس کنارهای جنوب می‌دهد

و داشتنت قیمتی چون خرمای گنتار

خان دشتی یک قلعه ساخت برای دلش

من هزار قلعه می‌سازم برای دلت

پری کدام فایز شده‌ای

که صدای دلبر دلبرم را

میان سدرهای جنوب نمی‌شنوی» (همان، ص ۳۱)

ذهن و زبانِ گزدرازی از پرداختن به آیین‌ها و الگوها و روزهای مذهبی نیز غافل نبوده و در مدح و منقبت مفاهیمی چون غدیر، شهید حاج قاسم سلیمانی و حضرت زینب (ع) اشعار زیبای برجای گذاشته است.

دو شعر زیبا در مورد «خلیج فارس» سروده که گاهی به رجزخوانی رسیده است:

«اگر زمرد پارس

خلیج عرب شود

فریاد می‌زند

خون در رگ‌های هر ایرانی

در تلاطم شط‌های حادثه

آشفته کرده خواب‌شان را

تا تکرار کند نامت را» (همان، ص ۵۷)

مجموعه‌شعر فرشته گزدرازی از دیدگاهِ زبانِ زنانه و رویارو شدن با زبان و جهانِ مردانه بسیار قابل بررسی و پردازش است، زیرا افزون بر اینکه او شعر خود را با سبکی مشخص ارائه کرده، دلنشینی و خوش‌خوانی را نیز به متن تسری بخشیده است.

از آن‌جایی که تلاشِ نگارنده در این پژوهش، بررسی شعرِ زنان استان از دیدگاهِ زبان زنانه و مؤلفه‌های آن است، به همین دلیل، به سراغ زبان و ایماژ و عاطفه در شعرِ زنا نرفته است. زبان و تصویرسازی برای ارائه مفهوم و عاطفه‌ای مطلوب، در شعر گزدرازی بسیار هماهنگ و پسندیده ایجاد شده است. زبانِ سلیس و نو و تُرد و تازه و بی‌نقص است و تصاویر همراهی خوبی با عاطفه متن داشته است. بررسی این دفتر از این دیدگاه از وظیفه این پژوهش خارج است، وگرنه ثابت می‌شد که زبان شعر این مجموعه، بسیار روبه‌جلو و همراه و همسو با دیگر محورهای شعری است.

نمونه‌ای دیگر از شعر فرشته گزدرازی را با هم می‌خوانیم:

«به بلندای دیوار فاصله‌ها

قد کشیده‌اند خاطرات

روزی که قلبم می‌ایستد

و صدای سکوت بلندم

فرسنگ‌ها نامت را

فریاد می‌زند

بی‌شک دستت

قلبت را خواهد گرفت

چشم‌هایم خواهم بست

به اولین نگاهت

به آخرین نگاهم

روزی که من نیستم

چشمانت را خواهی بست

به اولین نگاهت

به آخرین نگاهم

فکر خواهی کرد» (همان، ص ۶۳)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها