به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رضا اسماعیلی در این شعر آورده است:
سارا نوشت: نان…! به خدا سفره نان نداشت
روحش برای خوردن این ُغصه جان نداشت
فردا، کلاسِ درس و معلم و امتحان
سارا گرسنه…، حوصله امتحان نداشت
سارا نوشت نان و نیامد پدر ز راه
این ُغنچه پس چرا خبر از باغبان نداشت؟!
«بابا کجاست…؟»، خیره شد او سمتِ آسمان
«ای آسمان …؟»، ولی، خبری آسمان نداشت!
«آیا صدای قلب مرا ای خدای خوب…؟!»
با گریه گفت حرف دلش را، زبان نداشت
سارا نوشت نان و سپس خطخطی…، چرا؟!
شاید برای خوردن نان، او دهان نداشت!
دنیا سیاه، پیش نگاه یتیم او
سهمی ز فصل خنده رنگین کمان نداشت
سارا نوشت نان و دل کوچکش شکست
سارا به خواب رفت و دگر «درد نان» نداشت!
نظرات