به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رویداد «رویای طوفان» به همت مجموعه سیمافکر وابسته به موسسه هنری-رسانهای «سلوک» یکشنبه ۱۵ مهرماه در خانه اندیشهورزان برگزار شد. در این رویداد که به مناسبت سالگرد قیام طوفان الاقصی در ۷ اکتبر برگزار شد، علیرضا شفاه، پژوهشگر فلسفه و شورای علمی موسسه علم و سیاست اشراق، اباصالح تقیزاده، سیاستپژوه و اعضای شورای علمی موسسه علم و سیاست اشراق و احمد حاجی صادقیان، مسئول میز یمن در اندیشکده مرصاد به ارائه سخنرانی پرداختند.
اباصالح تقی زاده در ابتدای سخنان خود با اشاره به شباهت وضعیت منطقه به دوران جنگ اول جهانی گفت: شاید اتفاقی که دارد در منطقه ما میافتد خیلی شبیه اتفاقی باشد که در حدود ۱۰۰ سال پیش در جنگ جهانی اول رخ داد. زمانی که جنگ جهانی اول با شور و حرارت در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ در حال رخ دادن بود و در حالی که جبههی اصلی جنگ در مرزهای آلمان و فرانسه قرار داشت، انگلستان متوجه شد که گره جنگ نه در صحنهی اصلی نبرد بلکه در غربِ آسیا باز میشود. یعنی در آن منطقهای که قبلاً امپراتوری عثمانی واقع شده بود. چیزی که انگلستان فهمید این بود که هرچند برخی کشورها درگیرودار جنگ هستند اما وضع روشنی دارند. اما یک جای جهان بود که به نظر میرسید وضعیت آن مبهم و نامعلوم است و هر کس بتواند این وضعیت را کشف کند و خودش را در نسبتِ حقیقی با این وضعیت قرار دهد و آن را از ابهام دربیاورد، نه تنها میتواند پیروز جنگ شود بلکه میتواند تعیین کننده در آیندهی معادلات جنگ باشد.
او ادامه داد: وقتی به گفتهها و نوشتههای مسئولین انگلیسی در آن زمان مراجعه میکنیم میبینیم که اینها خاورمیانه یا غرب آسیا را یک منطقهای میدیدند که هر چند از جنگ فاصله دارد اما سرنوشت آینده دنیا در همین منطقه رقم میخورد. درست است که جنگ در مرز آلمان و فرانسه جریان دارد اما آن کسی آینده معادلات جهانی را رقم میزند که بتواند طرحی برای غرب آسیا داشته باشد.
عضو شورای علمی موسسه علم و سیاست اشراق گفت: حدوداً بعد از ۱۰۰ سال شاید دوباره در همان وضعیت هستیم. امروز جهان از تنشهای سیاسی خالی نیست. ما تنش سختی را در دریای چین جنوبی داریم، جنگی را در شرق اروپا داریم و جنگی را در غرب آسیا داریم. اما این جنگها و تنشها هموزن نیستند. تنشها و جنگهایی که دریای چین جنوبی و در شرق اروپا در جریان هستند جنگهایی هستند برای ترسیمِ دوباره جغرافیای سیاسیِ قدرت. انگار چین و آمریکا در دریای چین جنوبی میخواهند قلمرو قدرت خودشان را به یکدیگر اثبات کنند. در شرق اروپا، آمریکا و ناتو میخواهند روسیه را سر جای خود بنشاند. معادله بیشتر از این نیست. درست است طول و تفسیر و ابعاد مختلفی این تنشها دارد اما همهی ماجرا را میشود در همین معادلهی سیاسی خلاصه کرد و فهمید.
تقیزاده اضافه کرد: اما جنگی که در غرب آسیا رخ میدهد از جنس تنش دریایِ جنوبی یا جنگ شرق اروپا نیست. جنگی که در غرب آسیا در حال رخ دادن است جنگی نیست که «درون یک جغرافیا» درحال رخ دادن باشد بلکه گویا «درباره جغرافیا» است. اینگونه نیست که یک سری معادلات سیاسی وجود دارند و در این معادلات سیاسی، تنشی به وجود آمده است. در غرب آسیا مسئله این است که گویا قرار است که یک جغرافیا متولد شود. جنگی که در غرب آسیا در حال رخ دادن است یک جنگ ماهوی است؛ جنگی نیست که صرفاً خود را در معادلات سیاسیِ قدرت نشان دهد. از این جهت نباید صرفاً برای کسانی که علوم سیاسی و علوم استراتژیک و علوم انسانی خواندهاند جذاب باشد بلکه اگر گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن باشد، حتی اصحاب فلسفه هم باید به این جنگ نگاه کنند.
او افزود: در این جنگ گویا سرنوشت انسان وسط افتاده است. هر اتفاقی که در این جنگ بیفتد سرنوشت ملتها به نحوی تعیین میشود و تغییر میکند. بنابراین این جنگ را نباید در کنار دیگر جنگها قرار داد. این جنگ، جنگی است بین دو ایده درباره ملت و ملت داشتن و حتی جنگ بین دو ایده درباره انسان.
او ادامه داد: طرفی از این جنگ گمان میکند که راه توسعه یک کشور صرفاً در استقلال و داشتن ملت رخ میدهد. یعنی من زمانی میتوانم توسعه پیدا کنم که در ابتدا بتوانم ملتی را تولید کنم و یک جغرافیای سیاسی برای خودم به وجود بیاورم. طرف دیگر فکر میکند اتفاقاً داشتن ملت مانعی بر سر راه توسعهیافتگی است. مانعی بر سر زندگی مسالمتآمیز است. اگر بخواهیم ملت و جغرافیای سیاسیای داشته باشیم گرفتار تنش سیاسی با دیگران و قدرتهایی میشوید که تعادلهایی را ترسیم کردهاند و در آن تعادلها به هر کس نقشی دادهاند. پرسش از ملت، یک پرسش متحجرانه و ارتجاعی است. ما به جای اینکه از ملت سؤال کنیم بهتر است که از توسعه خودمان ذیل تعادلهایی که وجود دارند صحبت کنیم.
عضو شورای علمی موسسه علم و سیاست اشراق گفت: فلسطین و لبنان به نیابت از ایران، سوریه و عراق میجنگند و اسرائیل هم فقط به نیابت از آمریکا در این جنگ حاضر نیست بلکه به نیابت از عربستان، قطر، کویت، امارت و دیگر کشورها در این جنگ حضور دارد. اگر مطلب را اینگونه نبینیم به واقع متوجه نمیشویم که در این جنگ چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در آن شکلی از توسعهیافتگی که امارات دارد ما چه میبینیم؟ ما نحوی از توسعهیافتگی را میبینیم که این توسعهیافتگی به هزینهی ملت نداشتن به دست آمده است. عمده کشورهایی که بنده از آنها صحبت میکنم شاید ۱۵ درصد هم مردم بومی ندارند. امارات زیر ۱۵ درصد مردم بومی دارد، قطر همینطور، کویت همینطور. این ملت نداشتن نسبتی دارد با شکل توسعهیافتگیِ آنها.
او اضافه کرد: به چه هزینهای بنسلمان آن طرحهای بلندپروازانه و توسعهیافتگی را میخواهد در عربستان شکل دهد؟ میدانیم انگلستان، فرانسه، آمریکا و دیگر کشورها به چه هزینههای گزافی توسعه پیدا کردهاند.در این کشورها ما میتوانیم یک مسیری را از فلسفه به صنعت تا جنگیدن پیدا کنیم. پس بنسلمان چگونه میگوید که ۵ سال بعد زندگیِ منطقهی ما دگرگون است؟ آیا جز این است که این توسعه به واسطهی قرار گرفتن عربستان در یکسری تعادلهای فرامنطقهای ممکن است؟ کدام تعادلها؟ همان تعادلی که از طرفی آمریکا در پی عادیسازیِ منطقه است و از یک طرف چین به دنبال تنشزدایی در منطقه است. این عادیسازی و تنشزدایی در باطن خودشان در پی چه چیزی هستند؟ در پی این هستند که دولتهای منطقه و کشورهای منطقه را از نیرویِ ملی تهی کنند. در پی این هستند که کشورهای منطقه را از انسان مستقل تهی کنند. در عوض انسانی را درست کنند که این انسان میتواند در یک چرخهی جهانیِ بازیافت دلارهای نفتی حرکت کند و به سادگی توسعه داشته باشد. مگر اینگونه که بنسلمان میگوید، میشود توسعه پیدا کرد؟ جز این نیست که خود را همگام میکند با این تعادلها و موضع کشور خود را همچون یک کشور مستقل و اینکه ملتی داشته باشد کنار میگذارد.
تقیزاده ادامه داد: البته باید این را بگویم که این نمایشی بیش نیست و عربستان توسعه پیدا نمیکند. این جنگ محل درگیری این دو نوع ایده نسبت به کشورها و نسبت به انسان است. اگر هر کدام از این ایدهها در این جنگ تفوق پیدا کند، مسئله به نقطه پیروزی خلاصه نمیشود. کل منطقه گام به گام چهرهاش عوض خواهد شد. این جنگ در تمامی تنشها و جنگهای دیگر اثر خواهد گذاشت. شک نکنید سرنوشت این جنگ سرنوشت جغرافیای سیاسی جهان و سرنوشت ملتها و کشورها را تغییر خواهد داد.
او در پایان گفت: ملت یک طرح سیاسی است که فراتر از این تقسیمات نژادی و قومی قرار میگیرد و میتواند یک همبستگی و استقلال را تولید کند. وقتی شیعه و سنی را از هم جدا کنیم، پس خود شیعیان هم میتوانند از هم جدا شوند. جمهوری اسلامی جلوی تکهتکه کردن جغرافیای منطقه را گرفت. حزبالله هم آن طرف پای ملت لبنان ایستاده است. انقلاب اسلامی دربرابر هویتهای قومی و نژادی منطقه ایستاد. جنگ امروز به شیوهی دیگر همچنان جغرافیای سیاسی ملی را هدف گرفته است. طوفان الاقصی در لحظهای رخ میدهد که پروژهی عادیسازی از غرب و پروژهی تنشزدایی از شرق به منطقه ما یورش بردهاند. این پروژهها چه کاری میخواهند انجام دهند؟ میتوان فهمید که باید منطقه غرب آسیا از نیروی ژئوپلیتیک خود تخلیه شود. یعنی ما با کشورهایی مواجه باشیم که این کشورها یک وضعیت کاملاً مسطح دارند، نیروی ملی و نیروی مستقلی ندارند بلکه در یک تعادلهای فرامنطقهای جاگیر شدهاند.
نظر شما