شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۶
نگاهی روان‌شناختی و جامعه‌شناختی به کتاب «پشت این پنجره»

داستان این کتاب از منظر نقد جامعه‌شناسانه نیز درخور توجه است. نویسنده با اینکه در جای‌جای متن، خانواده را می‌ستاید و از عملکردش دفاع می‌کند؛ اما به صورت ظریف و زیرپوستی به خانواده سنتی ایرانی ایرادهایی وارد می‌داند. تأکید خانواده ایرانی بر درس و پیشرفت به جای آموزش اصلی مهارت‌های زندگی، کنترل استرس، اعتمادبه‌نفس و مهارت نه گفتن، مشکل نوجوان امروز است که به‌خوبی در داستان به آن پرداخته شده است.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سید میثم موسویان، نویسنده و مشاور خانواده: در شرایطی که آثار ترجمه‌ای به منظور تأمین خوراک فرهنگی نوجوانان ما، بازار ادبیات را تسخیر کرده‌اند، اخیراً اثری از هنرمند متعهد، وجیهه سامانی را مطالعه کردم با عنوان «پشت این پنجره» که بوی داستان‌های ترجمه‌ای نوجوان را نداشت. این داستان، بومی و متناسب با دغدغه‌های پدرها و مادرهایی است که معمولاً به مطب مراجعه می‌کنند و با مشکلاتی از جنس مسائل یک خانواده ایرانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این اثر به همت نشر بُرنا (واحد نوجوان نشر معارف) چاپ شده است.

برای نوشتن یک کار نوجوان، باید فهمید نوجوانی یعنی چه. برای کسانی که کار نوجوان انجام می‌دهند، فهم نوجوان امروز، یکی از مسائل بسیار مشکل است. بسیاری از نویسندگان موفق در این حیطه، خودشان فرزندانی دارند که این زمان را گذرانده یا در حال گذران آن هستند؛ در غیر این صورت، نویسنده باید با تعامل گسترده با نوجوان امروز، بتواند او را درک کند. البته مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی، مانند جلد دوم کتاب «روان‌شناسی رشد» اثر لورا برک، بسیار سودمند است. نوجوانی سنی است که فرد می‌خواهد از خانواده جدا شود و مقداری از خانواده فاصله می‌گیرد؛ اما ناگهان دچار وحشت شده و به دامن خانواده برمی‌گردد. این نوسان به زیبایی در داستان خانم سامانی به تصویر کشیده شده است. از سوی دیگر، نوجوانی سن طوفان هیجانات و احساسات است؛ شخصیت داستان این کتاب گاهی مملو از مهر و محبت است و گاهی با تمام وجود خجالت می‌کشد و گاه نیز مانند یک بز کوهی بر صخره‌ای مأیوس ایستاده است.

ورود ابزارهای تکنولوژی و به چالش کشیدن منابع خانواده در حفظ هویت، ماهیت و سنت‌های خود، کشمکش اصلی ماجرا را رقم می‌زند. ما در این داستان با «خطای دروازه» آشنا می‌شویم؛ خطایی که با آغاز پاندمی کرونا به خصوصی‌ترین مکان و امن‌ترین نقطه زندگی اعضای خانواده نفوذ کرد. خطای دروازه به معنای کاری است که به ظاهر خطری ندارد؛ اما در واقع دروازه‌ای است برای نزدیک شدن به مشکلات بسیار بزرگ. گفت‌وگو با همسالان و هم‌جنسان آشنا و دوستان به نظر بی‌خطر می‌رسد و کیان خانواده آسیبی نمی‌بیند؛ اما وقتی برای شخصیت داستان عادی شد، تبدیل به دروازه‌ای می‌شود برای ورود به گروهی غریبه که دیگر دوست نیستند و از نظر عقیدتی و فرهنگی متفاوت‌اند. آن‌ها فیلم‌های خصوصی و خانوادگی مانند فیلم نامزدی را در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارند و نوجوان را به چالش می‌کشند که می‌توان به گونه‌ای دیگر زندگی کرد. ورود به گروه بزرگ‌تری از همسالان و هم‌جنسان غریبه مانند داستان «خانم ام دی»، دروازه‌ای است برای ورود به گروه‌های بزرگ‌تر از همسالان و گاه مختلط.

داستان «خانم ام دی» در نگاه اول، قصه‌ای ساده و روزمره از زندگی یک نوجوان است که در تعامل با مادرش با چالش‌هایی مواجه است. این داستان در فضای خانوادگی رخ می‌دهد و از زبان اول شخص روایت می‌شود. استفاده از زبانی ساده و صمیمی باعث می‌شود خواننده به‌راحتی با داستان ارتباط برقرار کند و خود را در جایگاه شخصیت اصلی قرار داده و با او هم‌ذات‌پنداری کند. این داستان به‌خوبی توانسته واقعیت‌های زندگی روزمره یک نوجوان را به تصویر بکشد؛ مشکلاتی که شخصیت اصلی با آن‌ها مواجه می‌شود به‌ویژه در تعامل با مادر و دوستانش، بسیار واقعی و ملموس هستند. شخصیت اصلی داستان، نوجوانی است که با دغدغه‌های خاص خود در تلاش برای پیدا کردن جایگاهش در خانواده و بین دوستان است. شخصیت پدر و مادر نیز به خوبی پرداخته شده است؛ مادری سخت‌گیر و نگران که تمام تلاشش بهبود وضعیت فرزندش است و پدر مقداری بی‌خیال‌تر است و مانند اغلب پدرهای ایرانی چندان سخت نمی‌گیرد. نویسنده با استفاده از توصیفات دقیق و تصاویر زنده، صحنه‌ها را به‌خوبی برای خواننده مجسم می‌کند؛ از توصیف جزئیات کوچک مانند صاف‌کردن ریشه‌های فرش تا توصیف حالت‌ها و حرکات شخصیت‌ها.

استفاده نویسنده از طبیعت برای نشان‌دادن فصل‌های زندگی و دردسرها به گونه‌ای است که وقتی ما شروع برف را مشاهده می‌کنیم - برفی که به ظاهر سرد است و پر از دردسر- منتظر ورود یک مشکل در داستان خواهیم بود و دچار استرس می‌شویم که این دردسر مانند برف همه‌چیز را قفل خواهد کرد؛ اما از پس این مشکل و سرمای ظاهری، همان‌طور که برف نعمت بزرگی است، ما نیز با این دردسر قرار است یک نعمت بزرگ را لمس کنیم؛ پایان داستان با همین نعمت و راه‌حل بسیار هوشمندانه به اتمام می‌رسد. داستان از منظر روان‌کاوانه دارای لایه‌هایی است که با وجود طرح ساده، عمق می‌بخشد. «عقده‌ی الکترا»، عشق دختر به پدر و رقابت، حسادت، ترس و چالش با مادر و عصبانیت نوجوان از او، با ظرافت در داستان به تصویر کشیده شده و به‌خوبی پرداخت شده است؛ اما وقتی می‌گوید: «دلم برای دریا تنگ شده»، او تمنای زمانی را می‌کند که در آن مادر را نادیده نمی‌گرفت و روابط خوبی با او داشت. این در روان‌کاوی، تمنایی است برای بازگشت به کودکی و دورانی پیش از نوجوانی.

داستان از منظر نقد جامعه‌شناسانه نیز درخور توجه است. نویسنده با اینکه در جای‌جای متن، خانواده را می‌ستاید و از عملکردش دفاع می‌کند؛ اما به صورت ظریف و زیرپوستی به خانواده سنتی ایرانی ایرادهایی وارد می‌داند. تأکید خانواده ایرانی بر درس و پیشرفت به جای آموزش اصلی مهارت‌های زندگی، کنترل استرس، اعتمادبه‌نفس و مهارت نه گفتن، مشکل نوجوان امروز است که به‌خوبی در داستان به آن پرداخته شده است. پدر شیفته فوتبال، وقتی که باید با دخترش خلوت کند و به داد او برسد، در بازی فوتبالش غرق می‌شود. در داستان، نقدی نیز در مورد نظام آموزش همگانی آموزش و پرورش مطرح شده و مقایسه آن با آموزش چهره به چهره و استاد و شاگردی به میان آمده است. در پایان، یک راه‌حل عالی برای مسئله اینترنت به صورتی پیشنهاد می‌شود که ماجرا را به‌صورت بُرد-بُرد حل کند. با راه‌حل نویسنده، نوجوان نه‌تنها از دیگران عقب نمیفتد؛ بلکه از خطرات نیز در امان می‌ماند. این راه‌حل، راه‌حل یک مشاور حرفه‌ای است که در قالب داستان برای خانواده ایرانی طرح می‌شود. راه‌حل این است: گوشی یک وسیله خصوصی نیست؛ بلکه یک وسیله خانوادگی و عمومی است برای انجام کارها، مطلع‌شدن از اخبار و رشد و پیشرفت، نه وسیله‌ای خصوصی برای تولید لذت و ارتباطات مجازی. بنابراین اعضای محترم خانواده، لطفاً گوشی را روی پیشخان آشپزخانه قرار دهید نه زیر بالش. همین اقدام خطرات را تا حد زیادی دفع خواهد کرد.

داستان بعدی که به نوعی هم به داستان «خانم ام دی» متصل است و هم از آن مستقل است، داستان بسیار ارزشمند «فرمول یک» است. به نکته طلایی این قصه توجه کنید: «وزش باد همیشه بد نیست و گاهی باعث بالا رفتن می‌شود.». این حکمت در اواخر داستان به قلب شخصیت اصلی داستان یعنی هستی، جاری می‌شود و مفهوم و فلسفه نهایی داستان «فرمول یک» را در یک جمله بیان می‌کند. این داستان، ماجرای دختری است که به همراه برادر کوچک‌ترش که با او هفت سال اختلاف سن دارد، در خانواده‌ای در آستانه ازهم‌پاشیدگی زندگی می‌کند. داستان با شروعی طوفانی و دعوای پدر و مادر آغاز می‌شود. این بار مشکل خود یک نوجوان نیست؛ بلکه مشکلی است که محیط برای نوجوان رقم می‌زند. او از طرف پدر و مادر هیچ حمایت و نظارتی ندارد و مدام با تهدید فضای مجازی و لذات آن، علاوه بر مشکلات خانوادگی خود دست‌وپنجه نرم می‌کند. او در آستانه از دست دادن خانواده و همه‌چیز است. در حالی که به خاطر مشکلات خانوادگی پر از غم و غصه است، غریبه‌ای از او می‌خواهد که به دامنش پناه ببرد و با او درددل کند. عشق‌های خام اوایل نوجوانی، فارغ از هر نتیجه‌ای، می‌تواند به صورت بالقوه یکی از تلخ‌ترین اتفاقاتی باشد که برای یک دختر نوجوان رخ می‌دهد و آینده او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. آنقدر این مسئله مهم است که به عنوان یکی از قوانین مهم درمان، یک درمانگر مرد حق ندارد مورد ناهمجنس نوجوان بپذیرد؛ زیرا پدیده انتقال و وابستگی بین درمانگر مرد و دختر نوجوان به سرعت صورت می‌گیرد و تراپیست فرصتی برای حل‌کردن آن نخواهد داشت و دختر نوجوان ضربه‌ای اساسی خواهد خورد.

به این جمله طلایی داستان «فرمول یک» دقت کنید: «باد مخالف همیشه هم بد نیست.» در این داستان، باد که تمثیلی از مشکلات زندگی است، باعث بالا رفتن هستی می‌شود و او را بزرگ می‌کند. در روان‌شناسی مسئله‌ای داریم به نام استرس پس از تروما (پی‌تی‌اس‌دی). تروما در این داستان، اختلافات خانوادگی و ازهم‌پاشیدگی خانواده است. بادی که وزیده، بادی سهمگین برای نابودی خانواده بوده است. بسیاری از کسانی که در معرض این باد واقع می‌شوند - فرزندان طلاق و مصیبت‌های دیگر- صدمات و لطمات درخور توجهی از نظر روان‌شناسی متحمل شده و کارکردهای اجتماعی خود را از دست می‌دهند و به دامن تهدیدات اجتماعی، اعتیاد و دوستان بد کشیده می‌شوند. با این حال واقعیت دیگری در روان‌شناسی در سال‌های اخیر بررسی شده که با عنوان «پی‌تی‌جی» شناخته می‌شود: یعنی رشد پس از تروما. به عبارتی دیگر، ترومایی پدید آمده و به جای قهقرا بردن بعضی افراد، آن‌ها را رشد داده و به حکمت و لمس خوشبختی عمیق‌تری کشانده است.

نشانه‌های پی‌تی‌جی حکمت‌هایی است که در پایان داستان بر هستی نازل می‌شود و این حکمت‌ها نتیجه دو چیز است که خانم سامانی به‌طرز بسیار متفکرانه‌ای آن را ایجاد کرده است. نخست: صبر کردن. هستی با صبر در برابر یک محرک لذت آنی و پاسخ دادن به یک غریبه و درددل کردن با او، یک گام به سمت بزرگ‌شدن برداشته است. الیس، پدر روان‌درمانی شناختی، می‌گوید تمام مکاتب روان‌شناسی آمده‌اند تا مراجع را یاری کنند تا بتواند لذت کوتاه‌مدت را فدای سود بلندمدت کند. هستی با پیر و راهنما یعنی خانم احمدی، این قدم بلند را در جهت سلامت روان برمی‌دارد و بزرگ‌تر می‌شود. او قدرت می‌یابد و حکمت بر دلش جاری می‌شود.

دومین چیزی که باعث نزول حکمت بر دل هستی شده است، مسئولیت‌پذیری اوست. در واقعیت درمانی یا گلاسر، پذیرش مسئولیت موجب رشد و شکوفایی شخصیت و رسیدن به حکمت می‌شود. هستی بعد از پرستاری از ماهان، تیمار پدر و شنیدن درددل‌هایش و تلاش برای حل مشکلات خانواده، مستعد نزول حکمت است. او بزرگ شده و حالا لذت کوتاه‌مدتی که قرار بود با خوردن فریب گرگ داستان به آن برسد، برایش احمقانه به نظر می‌رسد و او همچون فردی مسئول، گزینه «حذف حساب کاربری» را انتخاب می‌کند.

از طرف دیگر، این اثر از نظر روان‌کاوانه نیز قابل بررسی است. در روان‌شناسی فروید، روان انسان سه پایگاه اصلی دارد: نهاد، نماد شهوات و لذات؛ ایگو، نماد منطق و اراده؛ و سوپر ایگو، نماد سنت و والدین درونی‌شده. ایگو وظیفه دارد که بین دو قطب پرفشار یعنی نهاد و سوپر ایگو یا وجدان، صلح برقرار کند تا کیان روان از هم نپاشد. هر چه مَن، قدرت بیشتری بیابد، می‌تواند صلح بهتری ایجاد کند. در این داستان، مادر و ماهان نماد شهوات و لذات‌خواهی هستند. سبک زندگی هر دو مشابه، لذت‌جویانه و غیرمسئولانه است. ماهان درگیر بازی‌هایی است که مناسب سن او نیست و مادر درگیر سبک زندگی نادرستی است که خود و فرزندانش را نابود می‌کند. هیچ منطقی بر زندگی این دو حاکم نیست و نویسنده با هوشمندی بسیار بالایی اسم ماهان را با اختلاف یک حرف مشابه مادر انتخاب کرده است. تنها تفاوت این دو شخصیت همان «ه» است و به نوعی اختلاف جنسیتی آن‌هاست. در قسمتی از داستان به این شباهت مستقیم اشاره می‌شود و هستی می‌گوید: «چشم‌های ماهان شبیه چشم‌های مادر است.». در واقع، این دو هستی را یک‌جور نگاه می‌کنند. حتی این مادر است که شبیه ماهان است؛ مادر بالغ نشده و هنوز کودک است و این مشکل بسیاری از خانواده‌هایی است که از پدرها و مادرهایی تشکیل شده‌اند که با وجود قد و قامت بزرگسال، از نظر نضج و بلوغ هنوز کودک هستند.

در روان‌کاوی فروید، پدر نماد قدرت است و عزیز هم کارگزار اوست. قدرتی که می‌خواهد کیان خود را حفظ کند و با از هم پاشیدن آن می‌جنگد و البته رفتارش خالی از اشکال نیست. هستی نماینده ایگو و من منطقی است که قرار است بین نهاد (مادر و ماهان) و سنت (عزیز و پدر) که نماینده قدرت هستند، صلح برقرار کند و این لایه‌ها داستان را با وجود طرحی ساده و عاری از پیچیدگی، پر از لایه‌های عمیق روان‌کاوانه کرده است.

داستان از منظر تحلیل جامعه‌شناختی نیز دستِ پُری دارد. ما در این داستان با یک خانواده مدرن و حتی پست‌مدرن طرف هستیم. عزیز نماینده سنت است و مجبور است برخی زوایای زندگی مدرن را بپذیرد تا بتواند به زندگی دعوت شود. سگ را نه، ولی گربه را می‌تواند تحمل کند. اگر این‌گونه نباشد، نمی‌تواند در رقابت با دنیای لذت‌خواهی و تنوع‌طلبی ماهان، با تمام محاسن و محبت‌ها و مهربانی‌هایی که دارد، همچنان عزیز باقی بماند!

از نظر من، کتاب ارزشمند «پشت این پنجره» نه‌تنها برای مخاطبان اصلی آن، یعنی نوجوانان، لذت‌بخش و پر از تلنگر است؛ بلکه برای والدین آن‌ها نیز یک کُرسی درسی به حساب می‌آید. لذا من این کتاب را نه‌تنها به عنوان یک داستان‌نویس، بلکه به عنوان یک مشاور خانواده به نوجوانان و والدین آن‌ها پیشنهاد می‌کنم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها