سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - امین آفاق: کتاب «کولبران نان و رنج» اثری از «مرتضی حاتمی» موضوع چالش برانگیز در جامعه با عنوان زندگی کولبری را روایت میکند. شغلی سخت و طاقتفرسا که بیشتر در مناطق مرزی در غرب و افرادی با قشر فقیر جامعه دیده میشود.
کولبرانی که نه فصلها را میشناسند و نه زمان در زمستان و تابستان و در صبح زود یا نیمهشب و غروبها برای کسب لقمه نانی به دل کوهستانها و خطر میزنند.
کتاب، مجموعهای از داستانکهایی است که ما را به دیدن و شنیدن و لمس کردن زندگی تلخ این افراد دعوت میکند و در روایتی کوتاه ما را به فکر وادار میدارد که لحظاتی درنگ کنیم.
نویسنده در این اثر، نه قضاوت میکند و نه قرار است شعار دهد و در کمترین زمان به زوایای مختلفی از زندگی کولبران میپردازد. نویسنده در این مجموعه تنها یک زاویه و جنبه نمیبیند و از تمام زوایا ما را در کتابی خواندنی به تماشای دنیای مشقتبار این افراد میبرد.
نام برخی از داستانکها (درس کولبری، بوی مرگ و میخک، آواز عاشقانه در سرزمین ممنوعه، فریاد سوختهی درخت بلوط، آوازی در دل کوهستان، قطع کولبری، کولبری و کرونا و کلمهی تازه) هم بهجا و صحیح انتخاب شده و حتی میتوانست هر یک از آنها عنوان دیگری بر کتاب هم باشند.
شاید یکی از ایرادهای کتاب این باشد که خیلی سریع داستانکها پایان مییابند و با پایانی باز به اتمام میرسند. تا حدی احساس میشود که این شیوه روایت تعمدیِ خود نویسنده بوده و نتیجهگیری و قضاوت را به پای خود مخاطب میگذارد.
زندگی این افراد همچنان ادامه دارد و قرار هم نیست رنج آنها پایان یابد یا چیزی تغییر کند. نویسنده خواسته تا با برشهایی خواندنی از رنج این آدم ها به ما نشان دهد که هر یک از شخصیتها، نمادی از جامعه کولبری هستند و توانسته خیلی خوب نقش داستانیاش را انجام دهد.
به نظر یکی از بهترین داستانهای مینیمال کتاب «تولد پشت سنگ» است که روایتی از وضع حمل یک زن باردار کولبر را نشان میدهد که چه زیبا هم توصیف میشود:
«از دیشب تا الان دردی گم، در شکمم پیچیده است. اهمیت نمیدهم. خوشبختانه تا الان کسی من را نشناخته. صورتم را به خوبی پوشاندهام. بار را که برمیدارم، بیآنکه سرش را بلند کند، در دفترش یادداشت میکند و میگوید:
- چهل کیلو!
بار را بلند میکنم و راه میافتم. درد هنوز زیاد نشده، اهمیت نمیدهم. دو ساعت دیگر به مرز میرسم. دردم شدید شده است. حس میکنم که مایعی داغ و دردناک و لزجی از من جدا میشود. آوین با نگاه نافذش متوجه میشود. به پشت سنگی بزرگ اشاره میکند و با هم مسیرمان را تغییر میدهیم. کولبران بیتوجه به ما راهشان را ادامه می دهند.
با نگرانی میگوید:
- فکرکنم سه ماههم باشه.
سرم را پایین میاندازم. لرزشی خفیف در تمام بدنم میپیچد. کمرم درد میکند و نفسم بند میآید. عرق سردی روی صورت و پیشانیام مینشیند. از قمقمهاش چند قطره آب به صورتم میپاشد. چند دقیقه بعد، موجودی ناتمام آرام آرام به دنیا میآید. چارهای نیست. باید او را به خاک بسپاریم.»
نویسنده به آوازهای کردی و کرمانشاهی اشاراتی دارد که به روایتها زیبایی خاصی بخشیده است که به نمونهای از آنها اشاره میشود: «تو موآت رنگِ طِلا چشای تو دریاس گُلکَم… صورتت مثل گل لالهی صحراس گُلکَم… خیلی وقته مُخوامدِ اینه خودت خوو میدانی… دلِ مه عاشقِ شیته، خیلی شیداس گُلکَم… یه وجه بچه بودی خانهدان آمد کوچهمان… با مه همبازی شدی، حرف قدیماس گُلکَم…»
یا با لالایی شیرین مادرانه برای نوزادی که از دست میرود، باز به زبان کردی روایت میشود: «لای لای نهمامی ژیانم… من وینهی باخهوانم… به دل چاو دیریت دهکهم… بخاهو دهردت له گیانم هی لایه لایه لایه… کورپهی شِرینم لایه»
نویسنده، رنج و بار غمی که بر فضای زندگی شخصیتها حاکم است را به خوبی نشان میدهد: «سربندی رنگو رو رفته به سر داشت و سبیل پر پشتش از دود سیگار، زرد شده بود. وقتی بارش را گرفتیم، بی هیچ مقاومتی، گوشهای ایستاد و به دیوار پاسگاه تکیه زد و سیگاری درست کرد و آن را آتش زد و به ما لبخند زد. بارش را باز کردیم با صحنهی عجیبی روبهرو شدیم… جعبهای پُر از درد و رنج و خون و چند تکه نان خشک کپک زده به ما نیشخند می زد!»
یا حتی این مهم در دیالوگها هم مشهود است: «راه بیفت! آواز عاشقانه که کولهوبار نمیشود. جا ماندی! بجنب! فکر نان و کوله باش»
نویسنده در نشان دادن سرخوردگی شخصیتها و فضاسازی رنج و فشاری که بر زندگی کولبران چیره شده، مهارتی ستودنی دارد که در کل خرده روایتها آشکار است.
در آخر، کتاب «کولبران نان و رنج» برشهایی واقعی و تکاندهنده از زندگی کولبران مناطق کردنشین است که در قالب داستانکهایی خواندنی روایت میشود.
کتاب، انعکاسی متفاوت از زندگی سخت کولبری و شکستن صدای استخوانهای مردمانی است که در زیر فشار سنگین بار و درد و برف دوام میآورند.
نمونهای از متن کتاب را میخوانیم:
«امروز اول بهمن است و به قولی اول بهار کردی. یعنی با این حساب، برفها و یخها آب میشوند. آب به نوک شاخهها میرسد. زمین نفس میکشد. صدای کبکهای عاشق در گوش جنگل بلوط میپیچد. درختهای بلوط و ون و زالزالک و بوتهها و علفها از خواب بیدار میشوند. نسیم از لابهلای صخرهها و سنگهای کوچک و بزرگ میوزد.»
به گزارش ایبنا؛ نشر شالگردن به مدیریت نیما معماریان، شاعر و آهنگساز، کتاب کولبران نان و رنج، نوشته مرتضی حاتمی را در ۸۰ صفحه، تیراژ ۵۰۰ جلد و به قیمت ۳۵ هزارتومان در سال ۱۴۰۰ منتشرکرده است.
نظر شما