سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمد آقاسی، جامعهشناس و محقق حوزه افکارعمومی: هنر و از جمله داستان، امکان گستراندن خیال را بهصورت افقی و عمودی در ساحتهای تاریخی و جغرافیای دارد و امکان قبض و بسط را نیز برای هنرمند و نویسنده، فراهم میکند. گاهی نویسندهها در اعماق داستانی قدیمی یا کلاسیک، چیزهایی را بیرون میکشند. چیزهایی که برای خوانندگان و مخاطبان هنر که داستان را از بر بودهاند و یا آن را بارها دیدهاند، تازگی پیدا میکند.
گاهی زبانی که در داستانی، خاموش بوده؛ در داستانی دیگر و با نویسندهای دیگر، جان میگیرد و سخن میگوید. درست مثل زندگی که همیشه به همهکس و در همهجا، امکان سخن نمیدهد. فقط بهعنوان نمونه، در ادبیات داستانی معاصر، «شب سراب» برای «بامداد خمار» متولد میشود و نشان میدهد، خیال انسانی چقدر در هنر میتواند بسیط باشد.
کتاب داستان «مرد بلعیده شده» نیز از همین سنخ است. کارلو کلودی(Carlo Cllodi) که خالق ماجراهای پینوکیو است، احتمالاً، با الهام از داستان جناب یونس که در کتابهای مقدس ادیانِ الهی ابراهیمی، نهفته است؛ پدر ژپتو را در دل دریا، داخل شکم نهنگ میفرستد. درست از آن بخش داستان که ما از آن اطلاع چندانی نداریم، چون نویسنده برای ما تعریف نکرده است. صدالبته از پدرژپتوی پیر هم اطلاعی نداریم و در نقطه «سرنوشت» او حاضر شدهایم و «سرگذشت» را از دست دادهایم. ادوارد کری(Edward Carey) در این کتاب، سرگذشت تا سرنوشت پدر پیر پینوکیو را روایت میکند. فارغ از آنکه با داستان موفق روبرو هستیم یا خیر، این نگاه خلاقانه، تحسین برانگیز است.
داستانی که در عالم اجتماعی دیگری نوشته شده است، در روزگار جدید و عالم اجتماعی جدیدی بازنوشته و پرورانده میشود و دغدغههای اجتماعی دیگری در آن برجستهسازی میشود. پدری که خلق کرده، حیاتآفرین بوده و حیات بخشیده است، در کنجی از انزوا گرفتار شده و تنها با خاطرات دور، از پسری که از او رمیده، عمر میگذراند. پدر و پدریت، تنها مانده و نه تنها از پسر که از جامعه، جدا شده است. ژپتو، درون هیولایی از زمان گرفتار شده و از کوچکترین چیزها استفاده میکند تا زندگی کند. کوچکترین چیزهایی که پسماند جامعه و جهان معاصر برای یک پدر است. او زنده نیست که زندگی کند اما نفس میکشد چون در وقت اضافه بازی زندگی است. پدر ژپتو، ایمان آورده که مسافر است، مسافری که نه میداند کجاست و نه میداند به کجا میبرندش، اما میداند به دنبال پسرک چوبی خود است. پسرکی که از تمام خاطرات دور زندگی و مخاطرات امروزی که در آن گرفتار است، تنها آنرا به یاد میآورد. او شاید جزو معدود پدرانی است که امکان شرح رنج خود در بهوجودآوردن، بزرگ کردن و در نهایت فرزندداری را در سیاره رنج شرح میدهد.
او تقلا میکند باشد، نه فقط باشد که پدر باشد. برای فرزندی که نیست و او را نخواست. پینوکیو زندگی را برای پدر، زیبا، قابل تحمل و ساختنی کرد. در میان عشقهایی که او تجربه کرد فقط پسرک برایش جذاب بود. او اکنون زبان برآورده و سخن میگوید. زمانی که دیر شده و جز برگههایی جامانده از انسانهایی دیگر و در حین هضم در شکم هیولای دریایی، سخنهایش را مینویسد.
او به دنبال پینوکیو میدود و میخواهد او را از رنجهای دنیا دور کند و برای پیشآمدها او را آماده کند. اما سرکشیهای فرزند اجازه را از او میگیرد. او شرح میدهد که سرکشیهای این آدمک چوبی، در مقابل فرایندی است که رسمیت، هویت وشخصیت را، پدر، به او اعطا کرده است.
مردی که بلعیده شد، شرحی بر خلق و خلاقیت آدمی است. آدمی که حتی عروسک را جان میبخشد و عروسک نمیخواهد عروسک باشد و یا مثل آن رفتار کند. او نماد قدرت انسان است که امکان خلق دارد و در عین حال در نهایت ضعف است، چون تنها مانده و میماند. بهتر است بگوییم او تنها بود و در فقدانی که لااقل، از نگاه خواننده و مخاطب، فراق است، تنهاتر از گذشته شده است. تنهاییهای خاص «پدربودن» که در عالم اجتماعی چیرگی مادری، فراموش شده است. این تنهایی ردی از داستان اصلی را هم دارد چرا که این تنهایی را فقر نیز به او هدیه داده است. آنجا که شرح میدهد چطور نتوانسته چیزی برای فرزندش تهیه کند و شاید این فقر بوده که باعث شده پینوکیو از زندگی فرار کند.
نظر شما