سرویس فرهنگ و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): قهرمانانی سفیدپوش که در شرایط بحرانی از جان خود گذشتند. این افراد کسانی بودند که در برهه های سخت و بحرانی تاریخ بشریت، وقتی همه در پی حفظ جان خویش بودند به جای فرار از خطر، در خط مقدم ایستاده اند و از جان خود برای دیگران گذشتند. آنان که در اوج بحران، زمانی که امید مردم به کمترین حد ممکن رسیده بود، همچون فانوس هایی در دل شب تاریک، نور امید را به دل ها می افکندند. این قهرمانان بی ادعا، که بیش از هرکس دیگری در برابر سختی ها و مرگ ایستادند جزو کسانی هستند که در دل تاریکی ها راهی به سوی نور یافتند.
کتاب «بخش خاکستری» روایتگر زندگی یکی از همین قهرمانان است. فردی که در شرایطی که همه در تلاش بودند تا جان خود را حفظ کنند، جان خود را به خطر انداخت و در راه خدمت به مردم از هیچ فداکاری دریغ نکرد. این کتاب داستان شهید مریم رحیمی است که در دوران پاندمی ویروس کرونا نه تنها به عنوان یک پرستار بلکه به عنوان یک انسان فداکار و شجاع جان خود را در مسیر نجات جان دیگران فدای آرمان بشری کرد.
ساجده تقی زاده نویسنده این اثر در گفتوگو با خبرنگار ایبنا به شرح جزئیات پرداخته است.
چرا یک شهید مدافع سلامت را برای تحقیق و تالیف انتخاب کردید؟
در گذشته، آثار بسیاری در زمینههای مختلف به ویژه در حوزه نقش زنان و دفاع مقدس به نگارش درآوردهام. این آثار، اغلب برگرفته از کتابها و منابع آن دوران بودند، اما همیشه این نوشتهها باعث میشد تا مخاطب احساس کند که در میان دهههای گذشته و امروز، فاصلهای محسوس وجود دارد. دهه ۵۰ و ۶۰ با حال حاضر تفاوتهایی داشت که این فاصله، درک ما را از آن زمانها دچار محدودیت میکرد.
اما زمانی که مریم شهید شد، این رویداد تاثیر عمیقی بر من گذاشت. مریم که همسن و سال بسیاری از ما بود، در دنیای امروز زندگی میکرد و همان دغدغهها و مسائل زندگی روزمره را تجربه کرده بود. او نه از دهه ۵۰ یا ۶۰ بلکه از دهههای اخیر بود و این، به من الهام بخشید که میتوانم ارتباطی واقعیتر با مخاطب برقرار کنم.
از سوی دیگر بحران کرونا مسئلهای بود که به نظر میرسید خیلی سریع از آن عبور کردیم. این پدیده جهانی با تمام ابعاد اجتماعی، فرهنگی و انسانیاش، موضوعی بود که میتوانست بیشتر و عمیقتر به آن پرداخته شود. به ویژه از دیدگاه جامعهشناسی، میتوانست نقطه آغاز بحثهای بسیاری باشد. این مسائل و رخدادها مرا به این سمت سوق داد تا به این موضوعات نزدیکتر شوم و در پی فهم و کاوش بیشتر آنها باشم.
در هر بخش کتاب به روایت یکی از اعضای خانواده مریم پرداخته شده، اما در بخشی که به روایت پدر اختصاص یافته است، هیچ خاطره یا نکتهای درباره مریم دیده نمیشود و فقط زندگینامه پدر گفته شده است؟
هدف از پرداختن به این بخش، نشان دادن مریمی بود که شهید دهه هفتادی است و صرفاً به طور تصادفی وارد این مسیر نشده است. بلکه بستر خاصی وجود دارد که این مسیر از خانواده او آغاز میشود. حتی پیش از پدر و مادرش از نسلهای قبلی او، این روحیه و نگرش منتقل میشود. این روند به تدریج در نسلهای بعدی شکل میگیرد و به نقطهای میرسد که در مواجهه با بحرانهایی همچون کرونا فرد احساس مسئولیت میکند که با وجود بارداری همچنان در میدان خدمت بایستد. اگر این پیشینه و بستر خانوادگی وجود نداشت شاید مریم به چنین نقطهای نمیرسید.
به همین دلیل در دو فصل اول تمرکز خاصی روی معرفی پدر و مادر مریم داشتم. به خصوص مادر مریم که در دوران بارداریاش همزمان به عنوان پرستار از پدر شوهر خود مراقبت میکرد یا پدر مریم که در همان دوران جنگ در جبهه حضور داشته است. با این کار خواستم این فضا را به دقت تشریح کنم تا نشان دهم که این شجاعتها و ایثارگریها، ریشه در همان سالهای دفاع مقدس دارد و در دوران کرونا به شکلی امتداد یافته است.این ارتباط بین دو دوره تاریخی، از نظر من چیزی جدا از هم نیست. همان روحیهای که در دوران جنگ و دفاع مقدس شاهد آن بودیم در دوران بحرانهایی مانند کرونا هم تجلی پیدا کرد.
به چه دلیل به سراغ این سبک نگارش نرفتید تا روایت را فقط از جانب پدر و مادر یا حتی همسر مریم جلو ببرید؟
هر کدام از شخصیتهای مرتبط با مریم، نگرش و زاویه خاصی دارند. این موضوع برایم مهم بود که هر یک از این افراد، از جایگاه خود دیدگاه منحصر به فردی ارائه دهند. برای مثال، وقتی خود را به جای همسر مریم میگذاریم نمیتوانیم همان نگاه و درک را از فضایی که پدر مریم به آن دارد به دست آوریم. هر یک از این افراد از مادر و خواهر او گرفته تا همسرش دنیای خاص خود را دارند و نگرش متفاوتی خواهند داشت. نکته جالب این است که نگاه پدر و مادر مریم به شهادت او قطعاً با نگاه همسر مریم متفاوت است. همچنین شاید مادر مریم نسبت به فعالیتهای او دیدگاهی متفاوتتر از خواهرش داشته باشد. برای همین تلاش کردم تا این تنوع در نگرشها و موقعیتها را به نمایش بگذارم حتی دیدگاهی از جانب نویسنده هم در یک فصل از داستان قرار دارد که دیدگاه شخصی خودم را نسبت به این موضوع بیان میکنم. این امر به من این امکان را داد تا نشان دهم که هر فرد از زاویه و موقعیت خود حقیقت را به گونهای خاص میبیند و به همین دلیل تنوع این دیدگاهها در روایت برایم اهمیت ویژهای داشت.
در کتاب فقط بخش جزئی به روایت از جانب همکاران این شهید پرداخته شده است، چرا مانند دیگر فصل ها یک بخش را فقط به روایت همکاران اختصاص نداده اید؟
برای حفظ یکپارچگی روایت و جلوگیری از بهمریختگی ساختار کتاب تصمیم گرفتم روایتهای دوستان مریم را به طور طبیعی با داستانهای قبلی که بیان کرده بودم ترکیب کنم. اگر میخواستم فصل جداگانهای برای دوستان مریم اختصاص دهم احتمالاً ساختار کلی کتاب دچار اختلال میشد. بنابراین در مصاحبههایی که با افرادی داشتیم به ویژه در مورد شهادت مریم که در بیمارستان و در یک موقعیت خاص اتفاق افتاد روایتها را از زبان کسانی که در آن لحظات با مریم بودند بیان کردم. این اطلاعات از افرادی که در آنجا بودند به دست آمد و روایتها را در نهایت از زبان مادر مریم نقل کردم تا در یک روند طبیعی و پیوسته قرار بگیرد و کتاب از هم گسسته نشود.
علت انتخاب عنوان «بخش خاکستری» برای کتاب چه بود؟
وقتی کار را به پایان رسید منتظر بودم که به یک نقطه خاص یا نامی برسم که ارتباط عمیقی با مضمون پیدا کند. وقتی به اصطلاح «بخش خاکستری» رسیدم متوجه شدم که این واژه چقدر با ذهنیتهای ما درباره نسل جوان دهههای ۷۰ و ۸۰ همخوانی دارد. ما به طور مکرر از این نسل به عنوان «بخش خاکستری» جامعه یاد میکنیم، که همواره در حاشیه قرار دارند و کمتر مورد توجه قرار میگیرند. از این رو به نظرم رسید که این اصطلاح به ویژه در ارتباط با بیماران کرونایی یک ایهام تناسبی قوی ایجاد میکند. این انتخاب عنوان به نوعی به برجستهسازی این تناقضها و پیچیدگیهای اجتماعی کمک میکند.
چند وقت مشغول نگارش کتاب بودید؟
نوشتن کتاب خود مرحله اولی بود که تقریباً یک سال زمان برد اما متأسفانه بخش عمدهای از انرژی در مرحله چاپ و نشر کتاب صرف شد. کتاب بارها به ناشرهای مختلف سپرده میشد و روند بررسی آن بسیار طولانی بود. حتی برای اولین بار قرار بر این بود تا کتاب در انتشارات سوره مهر چاپ شود، اما به دلیل روند طولانی و پیچیده به اجبار کار را به انتشارات ایران منتقل کردم و سپس برای چاپ بعدی دوباره آن را به سوره مهر فرستادم. در حقیقت بیشتر انرژی در این فرآیند زمان بر چاپ و نشر کتاب صرف شد.
چه ویژگی در شهید در شما تاثیر گذاشت و باعث شد تا مسیر نگارش خود را ادامه دهید؟
تجربه نوشتن درباره شهدا و بهویژه داستان مریم نگرش من را نسبت به مفهوم شهید بهطور کلی تغییر داد. در گذشته تصور میکردم شهید کسی است که در یک مقطع خاص انتخابی بزرگ کرده و اتفاقی عظیم رقم زده و ما قرار است سالها بعد آن واقعه را روایت کنیم. اما در روند کارمتوجه شدم که شهید نه تنها یک شخصیت تاریخی بلکه کسی است که لحظه به لحظه در مسیر خود پیش میرود. این نگاه بعد از نوشتن ۱۳ الی ۱۴ کتاب منتشر شده بود که به آن دست یافتم ولی در کتاب مریم به وضوح آن را درک کردم.
اگر بخواهم ویژگی از شخصیت مریم را که تأثیر زیادی بر من گذاشت بیان کنم، قطعاً باید از صبوری او صحبت کنم. مریم از کودکی با مسائل و مشکلات مختلفی مواجه بوده از جمله داستان تصادف و وقایع دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده است. این صبوری او از دوران کودکی تا بزرگسالی در تمام مسیر زندگیاش مشهود است. به نظرم در نهایت همین صبر و استقامت باعث شد که چنین اتفاق مبارکی برای او رقم بخورد.
چالشهایی که در طول نگارش این اثر با آن همراه بودید چه مواردی بود؟
با وجود آنکه مدت زمان زیادی از شهادت مریم نگذشته بود و بسیاری از مسائل و یادها هنوز برای خانوادهاش تازگی داشت، جلسات مصاحبه و کار روی این پروژه برای من و خانوادهاش و بهویژه همسرش بسیار سخت و دردناک بود. این شرایط از آن رو چالشبرانگیز بود که در مقایسه با خانوادههای شهدای دفاع مقدس که گذشت زمان فاصلهای بیست یا سی ساله ایجاد کرده بود، اینبار احساسات هنوز زنده و تازه بود و فاصله زمانی کوتاهتر فضای احساسی سنگینتری به همراه داشت.
اما نکتهای که در این میان متفاوت از دیگر پروژهها بود این مسئله بود که پدر و مادر شهید با تمام رنج و دلتنگی که در دل داشتند جایگاه و مقام شهید خود را بهخوبی درک کرده و از هر اقدامی که به یاد مریم انجام میشد، استقبال میکردند. چه آن اقدام ساخت فیلمی مستند باشد، چه نگارش کتابی درباره او و چه هر نوع فعالیت فرهنگی دیگری. پدر مریم که خود در دایره فرهنگی و اجتماعی حضور داشت بهعنوان راهنما به ما در پیشبرد این پروژه یاری رساند و مادرش نیز با تمام توان خود در کنار ما بود.
این راه بدون دشواری نبوده است. یکی از مهمترین چالشهایی که با آن روبهرو بودم محدودیتهای ناشی از بحران کرونا بود. مصاحبهها و جلسات ما در اوج دوران شیوع کرونا انجام میشد و این موضوع، شرایط کار را بهطور جدی تحت تأثیر قرار میداد. از سوی دیگر عدم حمایت مالی و سازمانی نیز یکی دیگر از مشکلات اساسی بود. در آغاز هیچ قراردادی با نهاد یا سازمانی نداشتم و تمام مسئولیتهای مالی و اجرایی پروژه بر دوش خودم بود. وقتی پروژه به مرحله نشر و چاپ رسید، حتی حمایتهای اندک نیز بهنحو چشمگیری ناکافی و مشکلات مالی همچنان پابرجا بود.
علاوه بر این نوع کار من که بیشتر مستندنگاری و مصاحبهمحور بود با فضای غالب شیراز که بیشتر به رماننویسی و آثار تخیلی گرایش داشت، متفاوت بود. قصد داشتم تا داستانی مبتنی بر واقعیتها و مشاهدات واقعی بنویسم و این تمایز در رویکرد با مقاومتهایی از سوی برخی مواجه شد که بیشتر به آثار داستانی و تخیلی گرایش داشتند.
نظر شما