به گزارش خبرنگار خبرگزاري كتاب(ايبنا)، "نازنين فراهاني" بازيگر و نويسنده سينما و تلويزيون درباره اهميت اقتباس هاي ادبي در توليد آثار سينمايي و تلويزيوني طي يادداشتي نوشت: روزهايي كه گلشيري و نوشتههايش بخشي از زندگي ما بود، آنروزهايي كه بحث هر روزه كافهنشينيهايمان، ادبيات بود و عشق به ميلانكوندرا و فاكنر و هسه، آنروزها هم ، سينما عشق بود و جادويي كه به آن وابسته شده بوديم و هيچ طلسمشكني هم قادر نبود، جدايمان كند. همانروزها گاه، فكر ميكردم چقدر سينماي ما بينصيب از ادبيات مانده و امروز فكر ميكنم سينماي ما از چهچيزها كه بينصيب نمانده.
امروز كه پيشنهاد يك يادداشت در مورد اقتباس ادبي به من ميشود، نه به عنوان يك بازيگر يا نويسنده، بلكه به عنوان يك شيفته سينما و شيفته ادبيات، هرچه فكر ميكنم ميبينم كه دممان گرم كه در اين آشفته بازار سينما كمتر سراغ ادبيات ميرويم و حداقل لطفي كه مي توانيم به اين سينما با وضعيت امروزهاش بكنيم اين است كه، ادبيات را خراب نكنيم. راستش قرار بوده بنويسم چرا اقتباس ادبي كم داريم، ولي بيشتر دلم ميخواهد بگويم، دستمان درد نكند كه ادبيات را كمتر دستمالي كردهايم.
بحث اقتباس ادبي، در كشورهايي كه ميتوان به آنها سينماي خاص خودشان را نسبت داد، مثل سينماي ايتاليا، سينماي فرانسه يا امروزه سينماي هاليوود، بحث ديگري است. اگرچه سينما، هميشه در ذات خود، در به تصوير كشيدنِ آثار ادبي، نميتواند به طور كامل وفادارانه عمل كند و بيشتر فيلمهاي اقتباسي در قياس با اصل خود ضعيف بوده اند، اگر فيلمهاي موفق را جدا از ادبيات و با توانايي و ظرفيت سينما نگاه كنيم، در سينماي دنيا با فيلمهاي موفقي در اين زمينه روبهرو هستيم.
ذات سينما با ادبيات متفاوت است و ادبيات ميتواند تنها، دستمايه خوبي براي خلق يك اثر خوب سينمايي ـ تاكيد ميكنم، سينمايي نه ادبي ـ باشد. "برباد رفته" يكي از بهترين فيلمهاي كلاسيك سينما، اقتباسي ادبيست. اقتباسي كه تا آنجا كه توانسته به اثر وفادار مانده است و به جرات ميتوان گفت كه به ماندهگاري رمان زيباي "مارگريت ميچل" نيز كمك كرده است.
اين جادوي سينماست. فيلمهايي كه برگرفته از آثار گراهمگرين است، نيز فيلمهاييست كه اگرچه، به لحاظ تاثير، قابل قياس با نوشتههاي گرين نيست، اما فيلمهايي قابل توجه بودهاند. در اين ميان، گاهي نيز كسي مانند فيليپ كافمن،از بس شيفته ميلان كوندرا و رمان بينظيرش، بارهستي ميشود، دست به اقتباسي ميزند كه ناموفق از آب درميآيد و يا تبديل رمان تصوير دوريانگري به سينما تأسفبرانگيز است.
برخي آثار ادبي مانند رمانهاي ميلانكوندرا، ويليام فاكنر، هرمان هسه و بسياري از رماننويسان ديگر به دليل جادوي نوشتاريشان، فضايي كه شايد فقط در قالب نوشتار قابل ترسيم است، قابل تبديل به فيلم نيستند و در اكثر موارد كه برخي دست به اقتباساتي از اين نوع زدهاند با شكست مواجه شدهاند.
اقتباس ادبي در ايران و در كشوري كه ادبياتش غني و پرمايه است به ندرت اتفاق ميافتد.شايد يكي از دلايلش، ترس فيلمنامه نويسان، از نزديك شدن به آثار ادبيست.كه به شخصه اميدوارم اين ترس تا اطلاع ثانوي پابرجا بماند!
تسلط نداشتن فيلمنامهنويسان (نه همه آنها) به ادبيات كشورمان، مانع نزديك شدن آنها به حوزه ادبيات ميشود. امروزه، بسياري از فيلمنامه نويسان ايراني، به جاي رجوع به ادبيات ايراني، بيشتر تمايل به كپي برداري و ايرانيزه كردن فيلمهاي موفق خارجي را دارند (كه در اين مورد هم ما هيچگاه موفق نبودهايم). شايد به جاي پرداختن به اينكه چرا اقتباس ادبي، در ايران كم اتفاق ميافتد، بايد به مشكلاتِ مهمتري كه در عرصه فيلمنامهنويسي وجود دارد، بپردازيم.
آيا فيلمنامه نويسي در ايران، هنر است يا ادبيات و يا هيچكدام؟ آيا فيلمنامهنويس، لازم است ادبيات كشورش را بشناسد يا خير؟ آيا فيلمنامهنويس تنها بايد سينما را بشناسد يا...؟ و با معيارهاي استانداردِ فيلمنامهنويسي، ما چند فيلمنامهنويس در ايران داريم؟ اگر بتوانيم تمام مشكلات مربوط به فيلمنامه و فيلمنامهنويسي در ايران را حل كنيم كه عمدهترين مشكلاتِ فيلمهاي ايراني به همين مرحله باز ميگردد، شايد آنوقت بتوانيم به سراغ ادبيات و اقتباس برويم.
امروزه، ستارهسالاري نيز كار فيلمنامهنويسان را آسان كرده، نقشهاي اول فيلمها معمولا تخت و بدون پيچيدهگي و نياز به بازيگري در مرحله اجرا، نوشته ميشوند. تنها سختيِ فيلمنامهنويسان ( تأكيد ميكنم به جز عدهاي معدود) نوشتنِ نقشي كوتاه، با پيشبيني اجرايي فوقالعاده است، كه معمولا اين نقشها هم روي دوشِ كساني است كه اينروزها، با يك (و) يا (با حضور افتخاري) حاضر به ايفاي آن هستند و الحق هم اين نقشها وسوسهانگيزند.
ولي بيعدالتي اينجاست(خود به خود بازيگربودن، در نوشتن اين يادداشت تاثير گذاشته) كه نقشهاي اول سينماي ما، تنها به يمن حضورشان، اگر كاري هم نكردند، نكردند. كسان ديگري كه قدرتِ عرضه اندام و هنرنمايي در چند سكانسِ يك فيلم بلند را دارند، بار ديگران را از بازيگر و فيلمنامهنويس، بردوش ميكشند.قرار بود اين يك يادداشت در مورد اقتباس ادبي باشد ولي...
در آخر هم از من خواسته شد، بگويم اگر قرار باشد، شخصيتي تاريخي را بازي كنم، دوست دارم آن شخصيت چه كسي باشد. جواب: فروغ فرخزاد...
سهشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۶ - ۰۹:۰۹
نظر شما