به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، دکتر اسداله معظميگودرزي، استاد رشته زبان و ادبيات فارسي، در اينباره ميگويد: جايگاه ويراستار از نمونهخوان متفاوت است. اين تفاوت به نوع نگاهی برميگردد كه به خاستگاه این دو داريم. در تدوين كتاب، ويراستار تا مرز تغيير سبك اثر نزديك ميرود، در حالی که نمونهخوان تنها وظيفه مقايسه متنها را با هم دارد.
وي ادامه ميدهد: در شيوههاي قديم توليد و مهندسي و كالبدشناسي كتاب، رسم بر اين بود كه بعد از ويرايشهاي چندگانه، فردي به نام نسخهپرداز اثر را يك دور به طور كامل مطالعه ميكرد و افتادگيها، كاستيها و افزايشهاي خارج از متن و مواردي از اين دست را بررسي كرده، موارد را به سرويراستار، ناشر يا سرپرست علمي اثر گزارش ميكرد.
معظمي گودرزي ميافزايد: اين شيوه بعدها با كمي تغیير به نوعي مقابله نسخ تبديل شد، يعني نسخه خبر را با نسخه نخست مقابله كرده، موارد را گزارش ميكردند. در اين شيوه، نمونهخوان عيناً دو متن را باهم مقابله ميكند و به صورت كاملاً مكانيكي، هر آنچه در متن خبر ديده است را در «متن نمونه» اعمال ميكند، بيآن كه در آن دخل و تصرفي كند.
معظمي ادامه ميدهد: شناخت علائم و قراردادهاي ويرايش براي نمونهخوان الزامي است. در اين مرحله بهتر است نمونهخوان با مباني علوم آشنا باشد نه بيبهره. اغلب مشاهده شده است كه نمونهخوان كمدانش، از وظيفه خود خارج ميشود و متن را مطابق نمونه تنظيم نكرده است. در صورتي كه نمونهخوان و ويراستار قابل ميتواند با هماهنگي سرويراستار يا ناشر يا صاحب اثر، در اين مرحله دخل و تصرف نيز كند.
وي درباره جايگاه نمونهخوانها در ايران ميگويد: جايگاه و خاستگاه نمونهخوان در ايران در نظر گرفته نشده است. از آنجا كه نويسندگي حرفهاي خاص شناخته ميشود، برخي نويسندگان در چنبره نوعي غرور كاذب علمي افتادهاند و گمان ميبرند كه غير از خود آنها هيچكس ديگري توانايي و قدرت تطبيق، تنظيم و متنخواني اثر آنها را ندارد. به همين علت، اغلب نمونهخوان، ويراستار، نسخهپرداز و... را به رسميت نميشناسند. البته اين شيوه در عرصه مهندسي و كالبدشناسي كتاب در غرب رايج نيست، زيرا آنان اين جايگاه را به رسميت ميشناسند و به همين علت، كتابهاي توليد شده در غرب دقيقترند.
معظمي ميافزايد: يك ويراستار خوب ميكوشد انديشههاي مبهم را واضح كند و سطح كيفي اثر را ارتقا بخشد. ويراستار خوب مانند اقيانوسي است به عميق يك بند انگشت؛ از هر موضوع، نكتهاي ميداند، بيآن كه متخصص آن دانش باشد. بارزترين مشخصه مندرج در سياهه وظايف ويراستار خوب، تلفيق اخلاق و تبحر و تخصص با يكديگر است كه منتج به اسلوبي علمي ميشود، اما از نگاه حرفهاي، ويراستار تنها در قبال ناشر و نويسنده مسوول نيست، بلكه به عنوان نخستين خواننده اثر، در قبال مخاطب نیز مسوول است. اگرچه يكدسيتي در ويرايش و نگارش، گوياي استحكام و صلابت نوشته محسوب ميشود، اما نميتوان اين انتظار را داشت كه همه نويسندگان، مؤلفان و مترجمان تنها از يك شيوه املايي و رسمالخطي تبعيت كنند. مطابق آنچه كه در تصويبنامه استادان زبان و ادبيات فارسي آمده (مجله آشنا، فروردين و ارديبهشت 1375) تحميل يك صورت نگارشي نه تنها كاري علمي و فرهنگي نيست، بلكه خود نوعي سانسور و اختناق املايي است كه شايسته فرهنگ كهنسال ايران نيست.
وي ادامه ميدهد: در اينگونه مواقع بهتر آن است در ثبت و ضبط واژگان و اشكال املايي مندرج در متون قديم، دست نويسنده و محقق و پژوهشگر را باز گذاشته، در ثبت لغات و اصطلاحات جديد، رسمالخطي واحد را ارايه كرد كه اين كار مستلزم برنامهريزي منسجم براي خط فارسي و وظيفه نهادي تأسيس شده به همين منظور است.
معظمي گودرزي درباره آسيبهاي اين معضل بر ويرايش و ويراستاري آثار تصريح ميكند: با بررسی آثار توليدشده در دورههاي مختلف درمييابيم كه به علت وجود نسخهخوانهاي دقيق، عالم و توانمند، عمده كتابهاي توليد شده در برخي دورهها، آثاري بيغلط و دقيقاند، زيرا نمونهخوانها تعهد، دقت و گستردگي علمي داشتهاند. در يكي دو دهه اخير با وجود گسترش تكنولوژي و صنعت چاپ، كادرسازي، نيروي انساني و عوامل ديگر، بازهم نتوانستهایم آثاری منقح و بيغلط توليد كنيم، اما در برخي دورهها با وجود فقدان اين امكانات، به علت انسجام كارگروهي، خلوص در خدمت، ارادت به خط و زبان فارسي و... آثاري ارزشمند توليد ميشدند.
وي درباره علت بروز اين اتفاق ميگويد: عوامل مختلفي در بيانسجامي و گسستگي ساختاريـ مفهومي زبان و ادبيات و خط فارسي مؤثر بودهاند. تغیير نسنجيده سرفصلهاي درسي در مقاطع مختلف تحصيلي و حذف برخي دروس اساسي نظير املاء و انشاء، خط و خوشنويسي در این موضوع مؤثر بوده است.
معظمي گودرزي درباره راهكارهاي برطرف ساختن اين مشكل ميگويد: اگرچه ارائه راهكارهاي علمي و برنامهاي براي زبان و خط و ادبيات فارسي نيازمند تحقيقات روشمند علمي است؛ اما به اختصار ميتوان به برنامهريزي براي زبان، خط و ادبيات در نظام آموزش و پرورش، تطبيق مورد نخست با نظام آموزشي و پژوهشي دانشگاهي وآموزش عالی، انسجام و به كارگيري دو مورد مذكور در مهندسي و كالبدشناسي كتاب از طریق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تأسيس مدارس ويرايش، ترجمه و نويسندگي و همچنين متقاعدكردن ژورناليسمهاي تلويزيوني، راديويي، روزنامگي به رعايت سرفصلهاي فوق اشاره كرد.
گابریل گارسیا مارکز یا همان گابو یا گابیتو در کتاب «زندهام که روایت کنم» با ترجمه کاوه میرعباسی، از ویراستارانش حرف میزند. او چنین توضیح میدهد: «وظیفه من تراش قالب داستان است. موظف نیستم حواسم به این باشد که فلان کلمه را درست بنویسم یا غلط. این وظیفه ویراستار است و نمونه خوان است...» وي در همان کتاب مینویسد: «... ستونی داشتم در روزنامه به نام ماچه زرافه. قرار بود برای چند روز بروم مسافرت و میخواستم چند متن را برای ستون آماده کنم. همین کار را کردم، اما آنها را در تاکسی جا گذاشتم. بعد از چند روز که در روزنامه نوشتیم، اگر کسی آن را پیدا کرده بیاورد، یک راننده تاکسی آن را آورد. او تمام اغلاط دیکتهای مرا درست کرده بود. من هنوز هم غلط دیکته ای دارم!»
بد نیست گفته شود كه مارکز، شش ویراستار دارد و یک سرویراستار اصلی که همه کاره داستانهای اوست. این سرویراستار همان کسی است که بیش از ۸۰ صفحه از رمان «صد سال تنهایی» را حذف کرد! حالا که این کتاب به فارسی برگردان شده، آن را بار دیگر تورق کنید و ببینید كه میتوانید به آن رمان به اصطلاح «شسته و رفته» حتی یک کلمه اضافه کنید؟
سهشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۵:۰۰
نظر شما