پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰ - ۱۵:۱۵
استواري شعر حافط بر تعادل میان آفاق و انفس

پرویز عباسی داکانی، بینان فکری حافظ را بر دو مرتبه جهان بینی و جان بینی مبتنی دانست و گفت: در غرب نگرش انفسی سبب می شود که نگرش آفاقی را از دست بدهیم و در شرق؛ غلبه نگرش آفاقی بر انفسی، سبب می شود که بر دیدگاه های انفسی بی اعتنا باشیم؛ ولی بنیاد اندیشه در شعر حافظ، بر تعادل میان آفاق و انفس استوار است.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مراسم بزرگداشت حافظ، با نام «از صدای سخن»، عصر دیروز، چهارشنبه، 20 مهر، با حضور عبدالرضا مظاهری و پرویز عباسی داکانی در سرای اهل قلم برگزار شد.

در این برنامه پرویز عباسی داکانی، شعر حافظ را دارای دو روی یک سکه دانست و گفت: شعر حافظ همواره دو روی سکه دارد، یک روی آن عشق و روی دیگر آن ریاستیزی است. حافظ همواره تاکید دارد که نشان مرد خدا، عاشقی است.

وی افزود: یک سوم دیوان حافظ را اشعار ریاستیزانه حافظ تشکیل می دهند. حافظ قویا اعتقاد دارد که در روزگاری که ارزش ها و نظام ارزشی وارونه شده، برای درست کردن آن باید همه چیز را وارونه کرد و در این بیت می گوید:
زلف آشفته او باعث جمعیت ماست/
چون چنین است بس که آشفته ترش باید کرد 

این پژوهشگر همچنین گفت: همه عارفان ایرانی عادت ستیز بوده اند و در ابیات و اشعار فراوانی به عادت ستیزی اشارات صریحی داشته اند؛ همچنانکه در این ابیات گفته اند:
هر چه خلاف آمد عادت بود/
قافله سالار سعادت بود
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من/
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم 

عباسی داکانی که عشق را مبنای اندیشه ورزی حافظ در همه سطوح زندگی بیان کرد، توضیح داد: نزد حافظ، عشق، جهان شناسی، انسان شناسی و مبدا و معاد است؛ همچنانکه در این ابیات آورده:
طفیل هستی عشق اند آدمی و پری/
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست/
آنچه آغاز ندارد ، نپذیرد انجام 

این عرفان پژوه تاکید کرد: حافظ، انسان را مسافری می داند که در ازل عشق را توشه راه کرده و به سوی ابدیت می رود و این اساس اندیشه عرفان ایرانی است. ما پیام حافظ درباره عشق را در کلام سعدي هم می بینیم: 
همه عمر برندارم سر از این قمارهستی/
که هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی 

وی در ادامه با اشاره به وجوه دیگر جهان بینی حافظ گفت: در همه شعرهای حافظ، تلفیقی از جهان بینی عاشقانه و ملامتی او را می توان مشاهده کرد. مانند شعری با این مطلع:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن /
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
ضمن آنکه از نگاه حافظ، زیبایی، انسان را به این جهان آورده و در این بیت به خوبی مقصد خود را بیان می کند:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
و من از این منظر افتخار می کنم که ایرانی ام و شاعرانی چون حافظ و مولانا و سعدی هم ایرانی اند و به زبان من سخن گفته اند.

در ادامه این برنامه، مظاهری با بیان اینکه شاعران فارسی زبان ایرانی را تنها نمی توان شاعر نامید، گفت: شاعرانی مانند حافظ، مولانا، عطار و دیگر بزرگان شعر ایران صاحب تفکرند. آنان مباحث حکمی، کلامی و عرفانی را در قالب شعر بیان کردند و اساسی ترین مساله بشر را موضوع خلقت او قلمداد می کنند. از نگاه ایشان، اولین چیزی که آفریده شد، عشق بود. در نظر این عارفان، هر عشقی، حتی مجازی، اگر واقعی باشد، حقیقی است؛ همچنانکه مصداق آن این بیت است:
عشق، حقیقی است مجازي نگیر/
این دم شیراست به بازی نگیر
بر این اساس، آفرینش براساس عشق است و دوام و کمال انسان بر عشق بنا شده است. عارفان در تقابل میان عقل و عشق، عقل را رد نمی کنند و معتقدند که عقل تا مرحله ای انسان را بالا می برد و عشق است که انسان را به درجات برتر می رساند.

این استاد دانشگاه، همچنین دردمندی انسان را وجه تمایز او با فرشتگان دانست و توضیح داد: آنچه انسان را از ملایک برتر می کند، دردمندی است. اگر عشق به کمال برسد، انسان را صاحب درد می کند.

داکانی نیز در ادامه سخنرانی مظاهری، سخنان خود را با توضیح درباره قهرمان شعرحافظ این گونه پی گرفت و گفت: قهرمان اصلی اشعار حافط، بی شک، منصور حلاج است. او ما را دعوت می کند که حلاج منشانه مبارزه کنیم و می گوید:
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت/
هر که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند/
جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد 

وی همچنین درباره جهان بینی حافظ در نسبت با رويدادهای زمانه اش و احساس مسوولیت این شاعر نسبت به ظلم پادشاهان، این گونه توضیح داد: خواجه حافظ دردمند جهانی پس از مغول و تیغ چنگیز و تیمور است و دغدغه او آن بوده که در شهر، تشویش عشق ورزی وجود ندارد.

داکانی افزود: از نظر حافظ، انسانی که از درون، متعالی نشده و از خودش بیرون نیامده، کاری برای جهان نمی تواند بکند و اگر انسانی نسوزد، قادر نیست به دیگران نور و گرمی برساند. 

این پژوهشگر تصریح کرد: حافظ، حافظه ما ایرانی هاست و به یادمان می آورد که چه چیزهایی را گم کرده ایم و چه چیزهایی را در حال حاضر داریم که نباید داشته باشیم. او مرثیه گوی دل دیوانه و وطن ویران خودش است. حافظ در چنبره روزگار خودش، فراتر از زمان حرکت کرده؛ تا جایی که ما هنوز به او نرسیده ایم.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سامان ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۲
    این بیت از حافظ نیست، بلکه از کمال خجندی است: لف آشفته او باعث جمعیت ماست/ چون چنین است بس که آشفته ترش باید کرد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها