دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۴
​«بورانداخت» و «نِجات اُلاغ» به کتابفروشی‌ها رفتند

رمان‌های «نِجات اُلاغ» نوشته فاطمه دهقان نیری و «بورانداخت» نوشته وحید محمدی پای‌اندر به تازگی از سوی انتشارات محراب قلم برای نوجوانان منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به تازگی دو رمان‌ نوجوان با عنوان‌های  «نِجات اُلاغ» نوشته فاطمه دهقان نیری و «بورانداخت» نوشته وحید محمدی پای‌اندر از سوی انتشارات محراب قلم برای نوجوانان منتشر شده است.
 

«بورانداخت» رمان تاریخی است که به قلم وحید محمدی پای‌اندر به تازگی از سوی انتشارات محراب قلم منتشر شده است. در پشت جلد این کتاب می‌خوانیم: «اسکندر از تخت بر زمین افتاد. ناگاه از چند سوی سراپرده‌اش سوارانی دید که به همراه بوراندخت وارد شدند و هر که را سرِ راهشان بود، از دم‌تیغ گذراندند و پیش آمدند. اسکندر فرصت نیافت دست به شمشیر ببرد و به کُنجی خزید و فریاد زد: «بگیریدشان... بگیریدشان...»

محافظان اسکندر آمدند و با سواران بوراندخت درگیر شدند. در میان سراپرده‌ای که هردم به سوی می‌جنبید، چراغ‌ها خاموش شد و تاریکی همه را کور کرد. سوار از پیاده قابل تشخیص نبود. بوراندخت فریاد زد: «اسکندر بگیرید! فقط اسکندر را بگیرید!»
 
داستان این‌گونه آغاز می‌شود: «بوراندخت در کمین گله‌ گرازهایی نشسته بود که آرام و بی‌خبر می‌چریدند. باد ملایمی، دریای علف‌های دشت را موج‌وار می‌جنباند. بوراندخت موهای بافته شده‌اش را دور گردنش پیچیده بود و مثل صخره‌ای پایدار، سر راه موج علفزار نشسته و به رو‌به‌رو خیره شده بود. گرازها هر لحظه به تیررس او نزدیک‌تر می‌شدند، بی آن‌که حضور او را  احساس کنند. دشت چنان ساکت بود که او به‌آرامی نفس می‌کشید مبادا گرازها صدای نفس‌هایش را بشنوند.
بوراندخت تیر را در زره کمان میزان کرد و آرام و پرقدرت کشید؛ کمان مثل شاخه‌ای شوم از یمان علف‌ها بالا آمد. نگاهی به گله انداخت. ماده‌گرازها و توله‌هایشان، گرازهای جوان نر و ماده، همگی همراه هم می‌چریدند.»
 
کتاب «بوراندخت» در قالب 172 صفحه با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 140 هزار ریال منتشر شده است.
 
«نِجات اُلاغ»

فاطمه دهقان نیری در کتاب «نِجات اُلاغ» داستان نوجوانی به نام «محمد» را بیان می‌کند که به جبهه اعزام شده است. در پیاده‌روی‌های گُردان، روی تخته‌سنگی در دیواره‌ دره، الاغی زخمی می‌بیند. او تصمیم به نجات و مداوای حیوان می‌گیرد. با کمک دوستانش و با زحمت فراوان، الاغ را به مقر می‌برد. زخم پای الاغ عفونت کرده و باید پایش را قطع کنند تا زنده بماند، یا این که او را بکشند و راحت شود. محمد پزشکی را با ترفند به مقر می‌آورد تا حیوان را مداوا کند. او تصمیم دارد الاغ را به روستایی در شمال ببرد؛ به خانه‌ عمه‌اش که الاغی به نام پشمینه دارد. اما باید تا پایان عملیاتی که در پیش است، صبر کند. عده‌ای مأمور جمع کردن الاغ‌های منطقه شده‌اند. می‌آیند که الاغ محمد را ببرند، ولی او با آن‌ها دست‌به‌یقه می‌شود.
 
داستان این گونه آغاز می‌شود: «کِرم‌های تُپل سفید در شکاف زخم وول می‌خوردند. کمرشان را خم و چاق می‌کردند. سر و دُمشان به هم نزدیک و دور می‌شد تا کمی در مایعِ لِزج لای زخم جا‌به‌جا شوند؛ زخمی که لای موهای به گِل چسبیده‌ پای الاغ، دهان باز کرده بود. هربار که دُمش را تاب می‌داد، فوج مگس‌ها بلند می‌شدند و دوباره می‌نشستند، و باز دمش را تاب می‌داد؛ اما مگس‌های سمج خیال رفتن نداشتند. بوی چرک و عفونت آن‌ها را به سمت زخم می‌کشاند. لایه‌ای از خاک روی تنش را پوشانده بود. یک سُمَش زیر تنش بود و دیگری زیرپوزه‌اش. گاه‌گاه پلک‌های بزرگش را با ردیف مژه‌های خاک گرفته از هم باز می‌کرد، پوزه‌اش را بالا می‌آورد و نگاهی به طراف می‌انداخت و بعد دوباره پلک می‌بست. افتاده بود روی تخته سنگی که تیره‌تر از سنگ‌های دیگر بود. اطرافش سنگ بود و سنگ‌ها که در سکوت سنگین، روی دیواره در هم فرو رفته بودند، چنان به هم چسبیده بودند که انگار از درون هم بیرون آمده باشند.»
 
کتاب «نجات الاغ» در قالب 228 صفحه با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 185 هزار ریال منتشر شده است.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها