چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۸
یکی از بهترین نویسندگان شهرمان شاگرد مغازه شده است

محمد مظفری می‌گوید: وقتی سر همه به مشاجرات سیاسی و باندبازی و تکاثر گرم است، اگر بدتر از این هم به سر اهل‌قلم بیاید، جای تعجب ندارد. فرهنگ گرچه بستر و زمینه‌ساز و زیربنای فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی است، اما وقتی نبضش در دست سیاست و اقتصاد قرار می‌گیرد، به این حال و روز می‌افتد.

مظفر سالاری نویسنده و مولف یزدی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره آخرین داستان‌ها و کتاب‌هایش گفت: امسال رمان «دعبل و زلفا» را به‌نشر چاپ کرد و به مسابقه گذاشت که به چاپ سی‌ام رسید. مجموعه‌ داستانی دیگری را در یزد به چاپ رساندم که «گوهر شب چراغ یزد» نام داشت و روایتی از زندگی یک روحانی تراز و الگوی یزدی به نام آشیخ غلام‌رضا که شصت سال از درگذشت‌ش می‌گذرد و یاد و نامش هنوز حضوری پررنگ در این شهر دارد است. این کتاب به سفارش کنگره بزرگداشت این عالم ربانی نوشته شد. آشیخ غلامرضا علاوه بر جنبه‌های علمی و عرفانی، بسیار مردمی و ساده‌زیست بوده است. همچنین مجموعه داستان دیگری کار کردم به نام «قصه‌های من و ننه‌آغا» که جلد اولش پارسال توسط کتابستان چاپ شد و مورد استقبال قرار گرفت.

جلد دوم را تحویل ناشر داده‌ام و جلد سوم را مشغولم. افسوس که به علت گرانی کاغذ و مشکلات دیگر نشر، جلد دوم چاپ نشده و جلد اول نیز با توقف چاپ مواجه شده است. کتابستان همان ناشر موفقی است که رمان «رؤیای نیمه شب» مرا چاپ کرد و به چاپ هفتادم رسید. «قصه‌های من و ننه‌آغا» در باره یزد و ارزش‌هایی بومی و فرهنگی است که سبک‌های زندگی غیر بومی و وارداتی در حال تخریب آن است.

این نویسنده سپس در پاسخ به این پرسش که حالا که مدتی است از قم به شهرتان یزد برگشته‌اید. وضعیت کتاب و اهل‌قلم در یزد را چگونه ارزیابی می‌کنید؛ بیان کرد: ناخوش‌ احوال است. ما از این گله می‌کردیم که شغل نویسندگی به رسمیت شناخته نشده و حقوق نویسندگان مراعات نمی‌شود که به گرانی‌های اخیر خوردیم و وضع کتاب و تولید کتاب به بدترین وضع ممکن رسید. در وضعیت‌های بحرانی، اولین ضربه‌ها به فرهنگ وارد می‌آید؛ فرهنگی که در حالت عادی هم اوضاعش نابسامان است. من یک سالی است بیکارم و بیمه‌ام قطع است. اگر هم بمیرم کسی خم به ابرو نمی‌آورد. وضعیت بقیه هم همین است. یکی از بهترین نویسندگان شهرمان شاگرد مغازه شده است. من هم اگر یک آسیاب‌برقی داشتم شروع می‌کردم به تولید قاووت. این در حالی است که یزد، هنرمندان، نویسندگان و شاعران خوبی دارد. وضعیت کتاب و اهل‌قلم در شهرستان‌ها آسیب‌پذیرتر از وضعیت در تهران و قم است. وقتی سر همه به مشاجرات سیاسی و باندبازی و تکاثر گرم است، اگر بدتر از این هم به سر اهل‌قلم بیاید، جای تعجب ندارد. فرهنگ گرچه بستر و زمینه‌ساز و زیربنای فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی است، اما وقتی نبضش در دست سیاست و اقتصاد قرار می‌گیرد، به این حال و روز می‌افتد. باید کاری می‌کردیم که فرهنگ و هنر، خودکفا، خودگردان و بیرون از دایره پس‌لرزه‌های اقتصادی و سیاسی قرار گیرد که چنین نکردیم و چوبش را می‌خوریم.

سالاری که به عنوان یک داستان‌نویس دینی شناخته می‌شود و غالب آثارش در حوزه دینی است. در ارزیابی‌اش از تولیدات در این حوزه و میزان استقبال مخاطبان اظهار کرد: هنر دینی از نظر من هنری است که هنرمند دین‌باور آن را پدید آورده باشد؛ هرچند موضوعش الزاماً گزاره‌ای دینی نباشد. هنر ضددینی یا غیردینی آن است که فردی غیرباورمند آن را پدید آورده باشد؛ هرچند موضوعش درباره پیامبر باشد. نمونه افراطی‌اش «آیات شیطانی» است. زمانی که با نگاهی برون‌دینی به سراغ گزاره‌های درون‌دینی می‌رویم، کارمان دینی نخواهد بود. من با این نگاه که اثر دینی یعنی اثری که تنها موضوعش دینی است، مخالفم و چنین تولیداتی را با تردید ارزیابی می‌کنم. مردم جهان دوست دارند ببینند نگاه، بینش، جهان‌بینی و باور یک نویسنده یا شخصیت داستانی چگونه است. صِرف دم زدن از مفاهیم و موضوعات و نشانه‌های دینی کارساز نیست. باید کاری کنیم که مخاطب بگوید من این نگاه را دوست دارم. 

وی تصریح کرد: اکثر کارهای دینی ما از آن نوع است که نمی‌پسندم و مصرف درون‌دینی دارد. نوعی را که من دوست دارم و توصیه می‌کنم هم مصرف درون‌دینی دارد و هم برون‌دینی.

او افزود: پس از انقلاب، آثار داستانی فراوانی نوشته شد که صرفا موضوعشان دینی بود و از سایر مؤلفه‌ها بی‌بهره بودند و لذا مخاطب، تأثیر و ماندگاری نداشتند. یکی از مولفه‌های لازم این است که داستان دینی اولا و بالذات باید داستان باشد و جذاب. شاید امثال مولوی معتقد بودند که داستان، تنها محملی است برای بیان گزاره‌های دینی یا اخلاقی یا فلسفی. به نظر من داستان خودش موضوعیت دارد؛ یعنی نوعی نگاه است. داستان نوعی نگاه زیبایی‌شناسانه است به جهان با چاشنی احساس، خیال و جذابیت قصه و روایت. من تلاش دارم خودم را از داستان ـ محملی جدا کنم و بروم سراغ داستان ـ نگاهی. لازمه این رویکرد، شناخت درست داستان است و مهارت در کاربرد آن. به نظرم اگر به این سمت حرکت کنیم، مخاطبان جهانی نیز خواهیم داشت.

خالق رمان «دعبل و زلفا» سپس با اشاره به اوضاع کتاب و داستان کودک و نوجوان نیز متذکر شد: یادم است سال ۷۲ که برای مجله سلام‌بچه‌ها سیاست‌گذاری می‌شد، این سؤال مطرح بود که مجله برای بچه‌های خانواده‌های متدین کار شود یا برای عموم بچه‌ها. قرار بر این شد که مجله مطالب معارفی داشته باشد؛ اما بیشتر حجم مجله طوری عمومی باشد که همه استقبال و استفاده کنند. قسمت معارفی دارای مطالب صرفا دینی بود شامل تاریخ اسلام، سیره معصومین، موضوعات قرانی، احکام و ... قسمت غیر معارفی، درباره آیات آفاقی و انفسی بود بدون آنکه بر جنبه‌های دینی‌اش تأکید شود.

تجربه موفقی بود و ما در آن مقطع از هر قشری مخاطب داشتیم. من طوری داستان می‌نوشتم که وقتی عکسی از من با لباس روحانی در مجله چاپ شد، خوانندگان تعجب کردند که من طلبه‌ام؛ در عین حال که هرچه نوشته بودم سالم و سازنده و بدون تخریب بود. کتاب‌هایی داستانی نوشته می‌شود که می‌خواهد موضوعی اخلاقی را به بچه‌ها تزریق کند. بچه‌ها معمولا این نوع آثار را پس می‌زنند. به گونه‌ای نوشته نشده که مخاطب، موضوع یا درون‌مایه را بپذیرد و جذب کند.

این نویسنده تاکید کرد: آیه‌های ۱۱۱ سوره یوسف و ۱۲۰ سوره هود به عبرت‌آموزی و موعظه‌گری داستان اشاره دارد. عبرت یعنی سرگذشتی که مخاطب بتواند از ظاهرش عبور کنند و به باطنش برسد، تا سرگذشتی عمقی و لایه‌هایی نداشته باشد، عبرت‌انگیز نیست. موعظه یعنی سرگذشت یا کلامی که دل‌ها را برای پذیرش حق، نرم و آماده کند. داستانی موعظه است که بتواند مخاطب را با خود همراه کند و بر او تأثیر بگذارد. در همان آیه ۱۲۰ سوره هود به دو ویژگی دیگر سرگذشت‌های قرآنی اشاره کرده که آرامش‌بخش و یادآور است. داستان باید مخاطب را از دریای اضطراب و تشویش عبور دهد و به ساحل آرامش و استواری برساند. انسان ممکن است چیزی را بداند؛ اما درباره آن دچار نسیان یا غفلت شده باشد. داستان یادآوری هنرمندانه حقایقی است که در گذر زندگی ممکن است در ذهن و دلمان کمرنگ شده باشد. اگر چنین داستان‌هایی بنویسیم، علاوه بر مخاطبان داخلی، دیگران نیز با داستان‌هایمان ارتباط برقرار خواهند کرد. خودشان می‌آیند داستان‌هایمان را برای ترجمه می‌برند و منتظر نمی‌مانند که ما آن‌ها را برایشان ترجمه کنیم.

سالاری اظهار کرد: در این اوضاع بحرانی اقتصادی باید جلوی کتابسازی دینی را گرفت و تنها به داستان‌هایی اجازه چاپ داد که اولا داستان باشند و جذاب و ثانیا به نیازهای واقعی مخاطبان کودک و نوجوان پاسخ دهند؛ نیازهای عاطفی، زیباشناسی، معرفتی، اخلاقی و هیجانی. معنی حرفم این است که هنوز از آنچه گفتم فاصله داریم و به علت نارضایی مخاطبان، گرایش به ترجمه زیاد است.

او در پایان درباره تجربه‌اش به عنوان یک روحانی که در حوزه داستان‌نویسی نیز مشغول است گفت: شاید تحت‌تأثیر قصه‌های ننه‌آغام به داستان علاقه‌مند شدم. از دبستان عضو کانون پرورش فکری شدم و توانستم به فراوانی داستان بخوانم. بعدها شروع کردم به محاکات و نوشتن چیزهایی که خوانده بودم. دفترهای داستان نوشتم و به دوستانم هدیه دادم. بعد نوبت رسید به روزنامه دیواری و تهیه بولتن و شرکت در مسابقات و فرستادن کار برای مجلاتی مثل پیام شادی و کیهان بچه‌ها. پس از پایان دبیرستان، دانشگاه‌ها بسته بود و به دلیل علاقه، به حوزه رفتم و پس از چهار سال راهی قم شدم و سال ۶۸ و ۶۹ در برخی کلاس‌های ادبی و هنری دفتر تبلیغات شرکت کردم و کتابدار کتابخانه ادبی هنری آن‌جا شدم. سال ۷۱ همکاری با سلام‌بچه‌ها را شروع کردم و این‌جا بود که داستان‌نویسی را جدی گرفتم. ابتدا برای مجله می‌نوشتم و چندی بعد به کتاب هم فکر کردم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها